eitaa logo
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
9.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
34 فایل
فروشگاه صنایع دستی و سوغات سیستان 🔸با هدف ایجاد اشتغال و فروش محصولات خانواده های کم برخوردار روستاهای منطقه سیستان 📲آیدی جهت سفارش: @sistan 📦ارسال رایگان به تمام نقاط کشور📦 🔹زیر مجموعه مرکز نیکوکاری امام رضا(ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 آرامش ؛ مقدمه خوبی‌ها ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
‍ ‍ ‍ ‌ 💢آیا حضرت مهدی (ع) از زمان ظهورش آگاهی دارد⁉️ ⬇️⬇️⬇️⬇️ ✅با توجه به اين مسئله که امامان معصوم -عليهم السلام - از عالم غيبت خبر دارند ودر مواقع نياز وضرورت مطالب وحقايقى را دريافت مى کنند، مى توان گفت که خداوند از اين طريق هنگامه ظهور را به مهدى موعود (عجل الله فرجه) الهام مى فرمايد: چنانکه امام صادق (عليه السلام) فرمود: (امامى از ما غايب مى شود، پس چون خداوند اراده کند که او را آشکار وظاهر گرداند، اثرى در دل وى پديد مى آيد، پس به اين گونه به امر پروردگار ظاهر مى گردد). (1) ✅ علاوه بر اين؛ در روايتى از امام صادق (ع) آمده است: (خداوند، قبل از وفات پيغمبر (ص) مکتوبى بر او نازل کرد وفرمود: اى محمد! اين است وصيت من به سوى نجيبان وبرگزيدگان از خاندانت. ✅پيغمبر اکرم (ص) گفت: اى جبرئيل! نجيبان چه کسانى هستند؟ فرمود: على بن ابيطالب واولادش عليهم السلام. بر آن مکتوب چند مهر از طلا بود، پيامبر اکرم (ص) آن را به امير المؤمنين (ع) داد ودستور فرمود: که يک مهر آن را بگشايد وبه آنچه در آن است عمل کند، امير المؤمنين (ع) يک مهر را گشود وبه آن عمل کرد، سپس آن را به پسرش حسن (ع) داد، او هم يک مهر را گشود، وبه آن عمل کرد، و... وهمچنين امام موسى بن جعفر به امام بعد از خود مى دهد، وتا قيام حضرت مهدى (ع) اين چنين ادامه دارد). (2) ✅ از اين جهت بعيد نيست که امام غايب (عج) زمان وقت ظهور خويش را توسط اين وصيت مکتوبى که به عنوان دستور العمل نزد ايشان است مطلع شود. واى بسا از جانب پيامبر اکرم (ص) وامامان معصوم عليهم السلام، علايمى را براى حضرتش معين کرده باشند وبا ظهور آن علايم، امام به وقت ظهورش آگاه شود. چنان که رسول خدا (ص) فرموده است: (هنگامى که موقع ظهور مهدى (عج) شود، خداى تعالى، شمشير وپرچم او را به صدا درآورده ومى گويند: اى دوست خدا! به پا خيز ودشمنان خدا را به قتل برسان). (3) 📚 پي نوشته ها : (1) مهدى موعود، ترجمه ونگارش على دوانى، ص ‭262‬. (2) اصول کافى مرحوم کلينى، ج 1، ص ‭280‬. (3) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 52، ص ‭311‬ ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎤 استاد #رائفی_پور 🔴 رسانه یا مخدر فرهنگی؟ ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
18.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢دو اسلامی که حضرت علی(ع) با آن جنگید. ⭕️مگه قبل از انقلاب مردم نماز نمیخوندن یا تعزیه داری ‼ #اسلام_متحجر #اسلام_سکولار ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_41 شیدا تصمیم نداشت دست از تلاش برداره، اون فقط یک بار عاشق شده بود، ه
فاطمه حرامی انجام ندادم، همش حلال بود، حالای که خودت تعریفش کردی. همون حلالش هم دیگه تموم شده بود. خودت شر شیدا رو از زندگیم کم کن... خودت اطمینان فاطمه رو بهم برگردون... *** به خونه خودشون که رسید برقها خاموش بود، آروم لباساشو در آورد و آهسته توی اتاقشون رو نگاهی انداخت، فاطمه خوابیده بود، رفت بالای سرش، به چهره سفید و ساده فاطمه نگاهی انداخت، به موهای قهوه ایش، به نفسهای آرومش... سری پایین انداخت و آهی کشید، لحظه ای با خودش فکر کرد کاش فاطمه اینقدر دوست داشتنی نبود، کاش فاطمه هم عین سها یا عین مژگان زن داداشش بود، بی تفاوت و آزاد، بی قید. شاید اون موقع سهیل هم عین سهند برادرش آزاد بود که هر جوری رفتار کنه، درسته سهیل خیلی بیشتر از سهند زیاده روی کرده بود، اما فرق این دو تا همین بود، سهند خیلی ترسو تر از خودش بود، مطمئن بود که اگر اون هم دل و جرات سهیل رو داشت، ازش کم نمی آورد. اما صورت رنگ پریده فاطمه بهش میگفت، مژگان کجا و فاطمه کجا؟ مژگانی که برای تلافی کارهای شوهرش اون هم روابطش رو با مردهای دیگه آزاد تر کرده بود کجا و فاطمه صبور و پاک اون کجا،جلف بازی های مژگان کجا و متانت فاطمه کجا؟ بدخلقی مژگان با سهند و خوش خلقی هاش با مردهای دیگه کجا و لبخند دائمی فاطمه تنها و تنها برای سهیل کجا؟ دلش میخواست با دستهاش موهای حالت دار فاطمه رو نوازش کنه، یا حتی برای لحظه ای که شده محکم بغلش کنه، اما میترسید... میترسید که پس زده بشه و اون وقت .... با اینکه دلش نمی خواست، ازاتاق خواب بیرون اومد و رفت توی اتاق کارش خوابید، میترسید کنار فاطمه بخوابه، میدونست نمی تونه فاطمه دوست داشتنی خودش رو ببینه اما در آغوشش نگیره ... تمام مدت توی این فکر بود که چطور به فاطمه ثابت کنه که هنوز هم بی نهایت دوستش داره، که زیر قولاش نزده، که حتی تصمیم گرفته بوده که تمام عادات بدش رو رها کنه ... فقط امیدوار بود که دیگه شیدا دور و بر زندگیش نچرخه و الا... وقت نماز صبح که رسید فاطمه خسته و کوفته از جاش بلند شد، احساس کرد تمام بدنش گرفته و درد میکنه، که این دردها از فشار عصبی ای بود که دیشب بهش وارد شده بود و نتونسته بود هیچ جوری خودش رو تخلیه کنه، اگر می تونست همون دیشب بره تو اتاق و زار زار گریه کنه، یا اگه می تونست انقدر داد بزنه که تمام عقده هاش خالی بشه، مطمئنا الان این تن درد وحشتناک رو نداشت، نفس خسته ای کشید و آروم و به سختی از جاش بلند شد. ترجیح داد نمازش رو جایی بخونه که صداش به بچه ها نرسه، برای همین سجاده و چادرش رو برداشت و رفت روی بالکن بزرگشون پهن کرد، و مشغول عبادت شد، فقط نسیم خنک تابستون و شب سیاه و چادر سفید وقتی با یک عالمه ستاره توی آسمون همراه میشدند میتونستند تن و روح خسته فاطمه رو تسلی بدند. و چه لذتی داره وقتی آدم در اوج مشکلات دستش رو به دست کسی بده که میدونه هر چیزی که در عالم هست تحت اختیار اونه. ادامه دارد... ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
✨﷽✨ 💢نفرت عمومی در میان خلق ✍وجود مشکلات فراوان در آخرالزمان، باعث می‌شود مردم اوضاع خوبی نداشته باشند. اطمینان و آرامش خاطر در بین مردم کم می‌شود و برخوردهای مردم، خالی از مهر و محبت است. در میان خویشاوندان و همسایگان و همچنین امور اداری و دولتی، در معاملات و در کوچه و خیابان و بازار، مردم با صحنه های آزار دهنده مواجه می‌شوند. از امام حسن مجتبی نقل است که فرمودند: «وضعیت مردم قبل از ظهور به گونه ای می‌شود که اغلب مردم از یکدیگر بیزاری می‌جویند. بعضی، بعضی دیگر را لعن می‌کنند و دشنام می‌دهند و برخی در صورت برخی دیگر آب دهان می‌اندازند و حتی برخی شهادت به کفر بعضی دیگر می دهند.» 🔺 شخصی پرسید: چه خیری در این هست؟ امام فرمودند: «همه خیر در این است؛ در این زمان است که قائم ما بر می‌خیزد و تمام این نفرت را از میان می برد.» 📚 بحارالانوار، جلد ۵٢، ص ٢١١ 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
💠مولا امیرالمومنین علیه السلام: ✨الا و انه من لا ینفعه الحق یضره الباطل، و من لا یستقیم به الهدی، یجربه الضلال الی الردی ✨ 💠 آگاه باشید ! کسی را که حق سودش نبخشید، باطل ضررش خواهد زد و کسی را که هدایت راستش نسازد، گمراهی به هلاکتش خواهد کشید. 📚 ،خطبه ٢٨ ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️راز انتظار و یار امام زمان (عج) شدن در سوره یوسف #استاد_عالی ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
⚠️ ورود افراد کمتر از ۲۵ سال ممنوع می‌باشد 🔞 همه چیز در این کانال عریان است؛ ⚫️⛔️ #بدون_سانسور ⚫⛔️ #بی_پرده http://eitaa.com/joinchat/1804664851C45cac62699 ⚠️ افراد #متعصب وارد نشوند 🚫
💢از آدم تا خاتم ✍همه‌ پيامبران در عصر ظهور، رجعت می‌کنند تا پيروزى دين خدا و به پايان رسيدن مظلوميت‌ اهل ايمان، كه در طول تاريخ استمرار داشته است را مشاهده کنند. كنار هم قرار گرفتنِ همه فرستادگان معصوم خداوند، از آدم تا خاتم، که ادب و اخلاق الهى شان، هر یک از آنها را، به الگوى مردم زمان خود و آيندگان تبدیل کرده است، و آنگاه حركت‌هاى جهادى آنها در روى زمين، وصف ناپذير است. 💥امام باقر می‌فرمایند: «خداوند هيچ پيامبرى را از آدم تاكنون نفرستاد، مگر اينكه به دنيا باز می‌گردد و اميرالمؤمنين را يارى می‌دهد.» 📚تفسیر القمی، ج ١، ص ١٠۶ ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_42 فاطمه حرامی انجام ندادم، همش حلال بود، حالای که خودت تعریفش کردی. ه
بعد از اینکه نمازش تموم شد انگار سبک شده بود و بی اختیار اشک میریخت، اینجا دیگه صداش به هیچ کس نمیرسد، سهیل که خونه نبود و اتاق علی و ریحانه هم دور بود، برای همین آزادانه شروع کرد به گریه کردن: الهی و ربی، الهی و ربی، الهی و ربی من لی غیرک )معبود و مربی من، به جز شما من چه کسی رو دارم.( خدا خدا میکرد و زار زار گریه میکرد، احساس میکرد هزاران کیلو بار روی دلشه که با ریختن این اشکها داره کم کم سبک و سبک تر میشه، نمیدونست واقعا چرا اینقدر دلش گرفته، از اینکه بعد از دو سال از گذشتن اون همه اضطراب، باز هم برای بار هزارم بهش ثابت شد که همسرش بهش خیانت میکنه، یا نه، از اینکه شاید اگر موقع ازدواج بیشتر دقت میکرد زندگی بیشتر بر وفق مرادش میگشت.... یا از اینکه اگر یک روزی علی و ریحانه بزرگ شدند چی میخواد در مورد پدرشون بهشون بگه؟ بگه که پدرتون مردیه که.... یا اینکه کسی رو که دوباره داشت بهش ثابت میشد دوستش داره برای بار چندم از دست داد ... بلند بلند گریه میکرد و حرف میزد: -خدایا باشه، باشه بازم نمیگم چرا.... خدایا میگم چطوری؟ چطوری زندگی کنم، خدایا درد دادی، درمانشم بده، .... خدایا چیکار کنم با این ودیعه هایی که به من سپردی؟ چطوری بزرگشون کنم؟... خدایا با این دل خرابم چیکار کنم... خدایا تو رب منی، تو خدای منی، تو الله منی... من جز آغوش تو به کجا پناه ببرم؟.... سهیل که توی اتاق کارش بود و فاطمه از وجودش بی خبر بود، با صدای فاطمه از خواب بیدار شده بودو از توی پنجره به بالکن نگاه میکرد،به راز و نیاز فاطمه گوش میداد و با خودش فکر کرد فرشته ای رو میبینه که بال و پرش شکسته، خودش بال و پرش رو شکسته بود، از اتاق خارج شد و از پله ها پایین رفت، در بالکن رو که نیمه باز بود آروم باز کرد و پشت فاطمه روی زمین نشسته و به دیوار تکیه داد... فاطمه که متوجه حضور سهیل نشده بود همچنان زار میزد و راز و نیاز میکرد. تا اینکه کم کم خورشید شروع کرد به طلوع کردن. سهیل که تا اون لحظه ساکت بود، آروم گفت: خورشید داره طلوع میکنه، میگن هر کی موقع طلوع خورشید بیدار باشه و طلوع رو از اول تا آخرش ببینه، هر آرزویی کنه بر آورده میشه... فاطمه که از حضور سهیل بی اطلاع بود ترسید، فوری برگشت،قلب سهیل با دیدن چشمهای ورم کرده و متعجب فاطمه که به سختی باز میشد، لحظه ای از حرکت ایستاد،با مهربونی و در عین حال جدیت مستقیم زل زد توی چشمهاش، میخواست فاطمه صداقت رو از چشمهاش بخونه، میخواست بفهمه که داره بهش راست میگه و گفت: اگه بهت بگم توی تمام این دوسالی که بهت قول دادم، حتی یک بارم کار حرامی انجام ندادم باور میکنی؟ فاطمه برگشت به سمت خورشید و چیزی نگفت، سهیل ادامه داد: برای دیشب خیلی حرف دارم که باید بهت بگم و تو هم باید بهم گوش بدی.... اما الان فقط اینو می تونم بگم که باور کن من به خاطر تو دو سال تمام حتی یک بار هم زیر قولمون نزدم، مخصوصا زیر قولی که براش دست روی قرآن گذاشتم. ادامه دارد... ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯