eitaa logo
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
9.8هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
34 فایل
فروشگاه صنایع دستی و سوغات سیستان 🔸با هدف ایجاد اشتغال و فروش محصولات خانواده های کم برخوردار روستاهای منطقه سیستان 📲آیدی جهت سفارش: @sistan 📦ارسال رایگان به تمام نقاط کشور📦 🔹زیر مجموعه مرکز نیکوکاری امام رضا(ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
قسمت #130رمان سجاده صبر🌸🍃 بعد ازاینکه به جلوی مدرسه رسیدند، سهیل از ماشین پیاده شد و علی رو در آغوش
قسمت #‭131‬ رمان سجاده صبر 🌸🌹 طمه بی حال سری تکون داد که سهیل گفت: خوب غرغر که نکردی، اجازه میدی من برم؟ کاری نداری؟ فاطمه در حالی که از روی پله بلند میشد گفت: بیا، حتی نمیذاری من حرف بزنم. برو به سالمت... سهیل خندید و فاطمه رو که داشت به سمت در خونه میرفت از پشت بغل کرد و گفت: قول میدم امشب دیگه زود برگردم اون وقت تو هرچقدر که دلت میخواد غرغر کن. خوب؟ فاطمه لبخندی زد و گفت: باشه. منتظرتم. سهیل موهای فاطمه رو بوسید و خداحافظی کرد و رفت. فاطمه نگاهی به رفتن سهیل کرد و بعد خسته وارد خونه شد، احساس بدی داشت، نمیدونست چرا چند روزه اینقدر احساس بدی داره، دلش میخواست سهیل همش کنارش باشه، با این که کار و بار سهیل حسابی گرفته بود اما ذره ای از مشغولیتش کم نشده بود، حاال چندتا ماشین برای حمل بارهای باغها داشت و چند تا کارگر، کارش داشت روز به روز پر رونق تر میشد، اما ... خسته آهی کشید و به سمت اتاق بچه ها رفت، علی توی اتاقش مشغول درس خوندن بود، کالس سوم بود، نگاهی بهش کرد، پسر دوست داشتنی ای که خیلی شبیه سهیل بود، پوست سفید و چشم و ابرو و موهای سیاهش زیباترش کرده بود، علی که متوجه نگاه مادرش شد سرش رو باال کرد و گفت: چیزی شده مامان؟ -نه مامان جون... بعد به سمتش رفت و عاشقانه بوسیدش و یک خسته نباشید بهش گفت، ریحانه خونه یکی از همسایه ها بود، خسته بالشتی رو از اتاق برداشت و توی هال کنار بخاری دراز کشید و به خواب فرو رفت ... +++ صدای وحشتناکی بلند شد، نمیدونست خوابه یا بیدار، سراسیمه از جاش بلند شد، چند بار پلکهاش رو به هم زد، همه خونه میلرزید، پنجره با صدای بدی به هم میخورد، احساس میکرد زلزله اومده، به سختی از جاش بلند شد و فورا به سمت اتاق علی دوید، علی رو دید که با چشمهایی که ازش ترس میبارید گوشه اتاق ایستاده و نگاهش میکنه، صداش کرد: علی... علی ... بیا ... خواست بره به سمتش که لرزشها شدید تر شد، احساس کرد دیوارهای خونه دارند کج میشن، از ته دل فریاد زد: علی ... و همه خونه آوار شد، یکهو اون همه صدا خاموش شد و .... تاریکی محض .. خدای من!!! حاال چیکار کنم ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
🌤🌺🌤 🌺🌤 🌤 🔔 هر ڪار نیڪی صدقه است 🌸•☜حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمودند: بر هر مسلمانی است ڪه هر روز صدقه بدهد؛ ✍🏻عرض شد:ڪسی ڪه مال ندارد چڪارڪند ؟ 🌸•☜حضرت فرمودند : 🔺برداشتن چیزهای آسیب رسان ▫️از سـر راه صدقه است. ▫️نشان دادن راه به کسی صدقه است ▫️عیادت بیمــار صدقه است . ▫️امر به معروف صدقه است . ▫️نهی از منکر صدقـه است . 🔻 جـواب سـلام دادن صدقه است . 📚بحارالانوار ، ج ۷۵ ، ص ۵۰ 🌤 🌺🌤 🌤🌺🌤
1_43180934.mp3
4.56M
⏯پادكست 🎧با موضوع 9⃣ 🎤استاد 🌹🍃🌹🍃
💠مراقبِ شنیدنت باش! 🔅: ✍️من اَصغی إلی ناطِقٍ فَقَد عَبَدَهُ، ‌فَاِن کانَ النّاطِقُ یُؤَدّی عَنِ اللهِ عزّوجلّ فَقَد عَبَدَالله، ‌وَ إن کانَ النّاطِقُ یُؤَدّی عَنِ الشَّیطانِ فَقَد عَبَدَ الشَّیطانَ 🔴هر کس به گوینده ای گوش فرا دارد او را بندگی کرده است. اگر گوینده سخن از می گوید، او خدا را بندگی کرده و اگر از زبان سخن می گوید، شیطان را نموده است. 📚تحف العقول، ص ‭456‬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸 🔴🎥 زمانی که از کوفیان پرسیدند چی شد که زدید زیر قولتون؟ گفتند یارانه مون رو قطع میکردند... ☑️سخنان جالب و مهم 🌹✨🌹✨🌹
10.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ رائفی پور 📝 دسته بندی مردم در عصر غیبت 🖌 نمیشود هم به منجی اعتقاد داشت و هم در بارگاه فرعون بود 🌹✨🌹✨🌹
1_4965575483778400383.mp3
12.82M
حق الناس را رعایت کنیم در نشر این کلیپ جهت ترویج فرهنگ اهل بیت(ع) سهیم باشید 🌹✨🌹✨🌹
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
قسمت #‭131‬ رمان سجاده صبر 🌸🌹 طمه بی حال سری تکون داد که سهیل گفت: خوب غرغر که نکردی، اجازه میدی من
قسمت رمان سجاده صبر 🌸✨ توی راهروی بیمارستان قدم میزد، چیزی نمی فهمید، انگار جایی رو نمیدید فقط منتظر بود که دکتر از اتاق عمل بیاد بیرون، احساس تنهایی میکرد، انگار همه دنیاش رو خال گرفته بود، بی تاب قدم میزد،مدام با خودش تکرار میکرد: خدایا چیکار کنم ... خدایا کمک کن... خدایا... پرستاری که از کنارش رد میشد با ترحم نگاهش کرد و گفت: لطفا آروم باشید، عمل طوالنی ایه، اینجوری دارید خودتون رو اذیت میکنید ... سهیل انگار حتی حرفهاش رو هم نشنید... چه انتظاری ازش داشت؟ انتظار داشت وقتی تمام زندگیش توی اتاق عمله راحت و آروم روی اون صندلی لعنتی بشینه و به هیچ چیز فکر نکنه... گوشیش زنگ خورد، فورا از جیبش درآورد، سها بود: -سهیل، چی شد؟ عملشون تموم نشد؟ -نه، میگن عمل طوالنی ایه، شما کجایین؟ -644 کیلومتر مونده، هیچ خبری نیاوردن؟ -نه، هیچی... -غصه نخوری داداشی ها، خوب میشن سهیل نمیدونست چی بگه، بدون خداحافظی گوشی رو قطع کرد و دوباره به ساعت بیمارستان خیره شد، ساعت 1 بعد از ظهر بود و معلوم نبود تا چند ساعت دیگه باید منتظر میموند... هم فاطمه توی اتاق عمل بود و هم علی ... بی تاب و بی قرار بود، انگار ثانیه ها قصد گذشتن نداشتن، هر بار که به عقربه ها نگاه میکرد انگار از جاشون جم نخورده بودند ... دلشوره بدی داشت، دلشوره ای که باعث شده بود حالت تهوع شدیدی بهش دست بده .... دیگه خسته شده بود... تا وقتی که ساعت 6 رو نشون میداد همچنان قدم میزد، پاهاش دیگه سر شده بودند و هیچ حسی نداشتند، توی این مدت تمام طول عمر 44 سالش رو با فاطمه مرور کرده بود، تک تک لحظه هاش رو، لحظات خوب و بدش رو .... لحظاتی که با علی بود، با هم دو تایی مردونه میرفتن رستوران ... زمانایی که با هم درد و دل میکردن ... زمانایی که به چشمهای پر غرور علی نگاه میکرد و کیف میکرد ... توی دلش گفت: خدایا، زندگیم رو ازم نگیری ... خدایا فاطمه ام رو ازم نگیری ... علیم رو ازم نگیری ... در حال راز و نیاز بود که مردی با لباس سبز از اتاق بیرون اومد،سهیل با دیدنش فورا به سمتش رفت، مرد رو کرد به سهیل و گفت: شما چه نسبتی با علی نادی دارید. سهیل انگار قلبش توی دهنش اومده بود، فورا گفت: پدرش هستم
11.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلتنگان امام (عج) نگاه کنید 🌸🍃🌸🍃🌸
امام زمان(عج)... مامنتظر واقعی نیستیم اما در ناملایمات متوجه می شویم که خوبان غریبند والبته عزیز... 🌸🍃🌸🍃🌸
آیا امام زمان (ع) در مثلث برمودا زندگی می کنند؟ - ❌پاسخ به این سوال را مشاهده فرمایید👇👇👇👇 http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa11419
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ‌تشرف‌‌خدمت‌امام‌زمان بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯