eitaa logo
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
10هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
34 فایل
فروشگاه صنایع دستی و سوغات سیستان 🔸با هدف ایجاد اشتغال و فروش محصولات خانواده های کم برخوردار روستاهای منطقه سیستان 📲آیدی جهت سفارش: @sistan 📦ارسال رایگان به تمام نقاط کشور📦 🔹زیر مجموعه مرکز نیکوکاری امام رضا(ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_86 دنبالش تا برن گچ پاشو باز کنند، سهیل بدقولی کرد. قرار بود ساعت 5 بی
فاطمه با خودش تکرار کرد: سهیل راست میگه، اونجا همه مرد که نیستند، چرا اینقدر دل نگرونی، دل نگرونی تو که فایده ای نداره، بهتر الکی فکرتو مشغول نکنی. بعد هم ناخود آگاه لبخندی زد و گفت: الان دو سال و نیمه که همش دل نگرونم ... چه زندگی ای ... کاش منم مثل زنهای دیگه میتونستم آروم و بی دغدغه زندگی کنم نه اینکه تا صدای یک زن رو شنیدم اینجور تنم بلرزه ... سهیل که متوجه لبخند فاطمه شده بود گفت: به چی فکر میکردی؟ -چیز مهمی نبود ... راستی من میترسم گچ پامو باز کنم ها، باید برام بستنی بخری -باش تا برات بخرم، زدی ماشینمو داغون کردی، زدی پای عزیزترین کسم توی زندگی رو داغون کردی، کلی خسارت مالی انداختی رو دستم، اون وقت بستنی هم میخوای؟ - نخری پامو باز نمیکنم -مگه دست خودته، یه کاری نکن که اره برقی رو از سر زمین بیارم خودم گچ پاتو باز کنم ها. هردو خندیدند و از ماشین پیاده شدند ... -چی؟! -متاسفم خانم احمدی، این به ما ابلاغ شده -مگه الکیه؟ کی این دستور رو داده؟ -از هیئت رئیسه رسیده. مرضیه متعجب به حکمی که توی دستش بود نگاهی انداخت، باورش نمیشد حکم اخراجش توی دستشه، اونم بعد از ده سال کار کردن توی این شرکت و جون کندن. به خانم سهرابی گفت: من کجا میتونم شکایت کنم؟ -برید پیش آقای خسروی مرضیه با عصبانیت رفت پیش آقای خسروی و دلیل این کارشون رو پرسید، آقای خسروی هم کلافه از تصمیمات یکهویی این خانم رئیس تازه از راه رسیده حوالش کرد به سمت خانم فدایی زاده. مرضیه اجازه خواست و وارد اتاق شیدا شد و گفت: -خانم فدایی زاده من میخوام بدونم چرا من رو اخراج کردید؟ ادامه دارد... ‌‌بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯