کار دیگری که ما انجام می دادیم مقایسه محتوای احادیث نعمانی با دیگر احادیث مهدوی بود که آیا این دو با هم تعارض دارند یا مؤید هم هستند.
این هم کار خیلی سختی بود که باید تک تک احادیث نعمانی را با تمام روایات کمال الدین، روایات غیبت طوسی، روایات دلائل الامامه، منتخب الانوار المضیئه، مختصر البصائر و کتاب های دیگری که روایات مهدوی در آنها نقل شده، مقایسه می کردیم.
کار بعدی، بررسی سند روایات غیبت نعمانی بود که سنگین ترین بخش کار بود. چون نسبت به ثبت اسامی راوی ها یا سلسله روات و طبقات روات دقت لازم نشده بود و در اسناد ایشان اشتباهات زیادی رخ داده و خیلی تحقیق و تتبع می کردیم تا بلکه طوری بتوانیم بعضی راوی هایی که ناشناخته هستند را بشناسیم که آیا اینجا چطور شده که مثلاً اسم این راوی آمده و هیچ جایی دیگری اسمش نیست.
اما خوب گاهی اوقات هم پیدا نمیشد یعنی هر چه شما بگردید واقعیتش این هست که این اسم در هیچ جای دیگری وجود ندارد و با اسم دیگری هم اشتباه نگارشی نشده، پس همین اسم درست هست ولی روایت دیگری از او نیست.
سخت ترین کاری که ما در بررسی سند انجام دادیم این بود که می خواستم ببینم این سند شاذ هست یا نه. یعنی غیر از اینکه روشن شد این راوی ثقه یا این راوی مجهول یا این راوی ضعیف یا این راوی مهمل است، می گشتیم ببینیم آیا سلسله سند شاذ یا نادرهست یا نه.
شاذ به این معنا که وقتی می گوید فلانی از فلانی حدیث نقل کرده، ما ببینیم آیا در کتاب دیگری هم این آقا از اون آقا حدیث نقل کرده یا نه فقط اینجا آمده؟
اگر فقط یک یا دو بار آمده ما اسمش را شاذ می گذاریم و اگر سه یا چهار جا آمده اسمش را نادر می گذاریم و اگر بیشتر از این بود دیگر سند حالت عادی دارد.
شاذ خیلی ضعفش بزرگ است، اما ضعف نادر کمتر هست و سند عادی هم که دیگر اصلا ضعف ندارد.
خوب مرحوم نعمانی متاسفانه سندهای شاذ خیلی داشتند و ما هم نمی خواستیم اینگونه منعکس شود لذا بسیار تتبع و تحقیق می کردیم تا سند از این شذوذ در بیاید یعنی بگردیم یک حدیثی پیدا کنیم که ثابت شود این آقا بیشتر از دو بار از این آقا حدیث نقل کرده و خیلی وقتها هر چه می گشتیم پیدا نمی شد.
حال در این مسیر وقتی ما می خواستیم جستجو کنیم گاهی اوقات یک راوی یک اسم ندارد بلکه چندین اسم دارد و ما برای جستجو باید تمام این اسم ها را می گشتیم. مثلاً فرض بفرمایید یک راوی دوازده تا اسم دارد.
(۳)
║⇩⇩⇩║⇩⇩⇩║⇩⇩⇩║
یک بار اسم خودش در سند ثبت شده، یکبار اسم خودش و پدرش، یک بار اسم خودش و پدرش و جدش، یک بار فقط اسم منسوب به پدرش آمده مثلاً ابن الفلان، یک بار منسوب به جدش هست مثلاً ابن الفلان یعنی نوه فلانی، یک بار فقط لقبش ثبت شده، و تازه گاهی یک نفر سه یا چهار لقب دارد، یک بار فقط کنیه اش ثبت گشته و تازه دو تا کنیه دارد.
بماند که گاهی اوقات اسم راوی در برخی سندها دچار تصحیف هم شده و مثلاً حسن را در بعضی سندها نوشتند حسین، سعد را نوشتند سعید، حارث را حرث نوشتند، لذا ما باید تمام اینهایی که گشتیم با حسین و سعید و حرث هم بگردیم.
بعد گاهی اوقات بر سر اسم ال گذاشته اند، گاهی نگذاشته اند مثلاً حسن بن محبوب و الحسن بن محبوب، و اگر حسن گاهی اشتباهی نوشته شده حسین و باز با ال و بدون آن باید جستجو می شد: الحسین بن محبوب و حسین بن محبوب.
نتیجه اینکه گاهی برای یک راوی تا پانزده تا اسم اینجا شده و راوی قبل یا بعدش هم فرض کنید مثلاً پنج تا اسم برایش ثبت شده: اسم و لقب و کنیه و یک اسم تصحیف شده و یک اسم اشتباهی که می شود پنج ضرب در پانزه: هفتاد و پنج بار ما باید این اسم ها را در کل کتب روایی شیعه جستجو کنیم تا به این نتیجه برسیم این سند شاذ یا نادر هست، و این تازه فقط درباره یک راوی است.
خوب این بسیار بسیار کار سنگین و طاقت فرسایی بود و برای اولین بار هم در شیعه داشت اتفاق می افتاد که از نظر شذوذ و ندرت سند یک کتاب حدیثی شیعه تک تکش بررسی شود.
ما این کار را هم به حمد خدای متعال به اتمام رساندیم.
مرحله بعدی این بود که کل شرح را به زبان عربی نوشته بودیم و ذیلش هم ترجمه اش کرده بودیم اما توضیح اسناد و پاورقی ها ترجمه نداشت کهتمام اینها نیز ترجمه شد.
و این کار کلی زمان می برد که اولاً ترجمه ای که از متن خودمان کردیم را با شرح عربی مان تطبیق بدهیم.
و بعد از آن باید کل این متنی که الآن فارسی شده غلط گیری و از نظر ادبی، ویرایش شود و چون آن تمام شد بازبینی علمی گشت. یعنی دوباره از ابتدا خوانده شد تا از نظر علمی و صحت شرح و بررسی و نقدی که بیان شده بررسی ببینیم اشکالاتی که ما گرفتیم و جواب هایی که ما دادیم درست و کامل هست یا نه؟ که این هم باز خودش یک زمان بسیار طولانی برد.
پس از انجامتمام اینکارها، باز با مشورت بعضی دوستان به این نتیجه رسیدیم که خیلی از پاورقی ها در متن فارسی نیاز نیست باشد، چون ما به ذکر اختلاف نسخه ها خیلی پایبند بودیم، اما خیلی از موارد برای خواننده فارسی زبان فارسی نیازی نبود. لذا باید تمام این پاورقی ها را از اول مطالعه می کردیم تا آنهایی که ضروری نیست را حذف کنیم و شاید در این بررسی حدود ۷۰۰ پاورقی حذف شد.
و به حمد خدای متعال بالاخره آنچه در توان مان بود نسبت به شرح سند و شرح متن و بررسی تمام نسخه های کتاب شریف غیبت نعمانی و تصحیح متن تایپ شده انجام دادیم و تمام شد.
و الحمد لله رب العالمین
✎سیّـدمھدۍمجتھدسیستانے
اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ
┄┄━⊹𑁍༻⃘⃕❀𑁍⊹┅┄┄
(۴)
audio_2024-06-29_17-34-19.ogg
9.22M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۲
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆ادعای پنجم) آیات ضد تقلید
◆ادعای ششم) فقدان دلیل عقلی
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ادعای پنجم) آیات ضد تقلید. ما در قرآن آیاتی بر ضد تقلید داریم که تقلیدگران از علمای یهود یا از آباء و اجداد خود را مذمت می کند.
پاسخ: مفاد آیات دسته اول با توجه به روایات ذیل آن، مردمی است که با وجود علم به باطل بودن حکم علمایشان باز از آنها تبعیت کرده، به فتوای آنها استناد می نمودند مثل اینکه می دانستند ربا حرام است اما چون علمایشان حلال کرده بودند آنها هم ربا می خوردند، یا مثل اینکه یقین داشته باشند حجاب بر زن واجب است اما فقیه دنیاپرستی بیاید فتوا دهد برهنگی زنان بی اشکال است و زنها بروند خود را برهنه کنند.
چنین تقلیدی است که قرآن از آن مذمت کرده، در حالیکه تقلیدی که شیعه می کند با علم به باطل بودن فتوای مجتهد نیست و الا بر او هم چنین تقلیدی حرام است، و این معنای رب قرار دادن علما می باشد.
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه مربوطه می فرمایند: (به خدا قسم آنها برای علمایشان نماز نخواندند و روزه نگرفتند ولی در معصیت خدا از ایشان اطاعت کردند): «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللهِ تَعَالَى: "اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ" وَ اللهِ مَا صَلَّوْا لَهُمْ وَ لَا صَامُوا وَ لَكِنْ أَطَاعُوهُمْ فِي مَعْصِيَةِ اللهِ».[1]
و اما منظور آیات دسته دوم، تقلید کورکورانه از آباء و اجدادِ جاهل بوده است. یعنی با اینکه می دانستند پدران شان هیچ علمی در دین نداشته اند و فاقد هرگونه تحقیق و تخصص اند، تنها به صرف تعصب داشتن بر عقاید پدری، حاضر به تحقیق درباره حق نبودند. اما این چه ربطی به تقلید شیعه دارد که نه از پدران بلکه از علمای بزرگی پیروی می کند که به علم و تقوا و تخصص و اخلاص شناخته شده اند؟!
ادعای ششم) فقدان دلیل عقلی. دلیل عقلیِ وجوب رجوع جاهل به عالم منطبق بر فقها نیست چون آنها به احکام شرعی علم ندارند و صرفاً ظانّ هستند نه عالم.
پاسخ: اینکه فقها عالم نیستند و صرفاً ظانّ می باشند سفسطه است، زیرا علم فقیه، یا به حکم شرعی می باشد و یا به طریق به دست آوردن حکم، که بداند از چه راهی می تواند حکم شرعی را به دست آورد، و فقها، به هر دو مساله علم دارند. یعنی هم به حکم شرعی در بسیاری از مسائل فقهی علم دارند و هم به طریق استنباط حکم در بقیه مسائل عالمند. آنها علم به آیات احکام دارند، آنها علم به تمام بیانات ائمه علیهم السلام در روایات فقهی دارند، آنها علم به قواعد عقلی مورد نیاز در طریق استنباط دارند.
لذا آنچه در کتابهای فقهی خود ثبت می کنند یا عین کلام ائمه علیهم السلام است مثل "المُقنع" شیخ صدوق، "المُقنعه" شیخ مفید، "النهایه" شیخ طوسی و ...، و یا متفرع بر کلمات آن حضرات می باشد. الا مواردی که در روایات متعارض یا ضعیف وارد شده و یا موضوعات جدیدی که اصلاً در زمان آن حضرات مطرح نبوده، که در این صورت بر اساس قواعدِ به دست آمده از خود قرآن و روایات و سیره متشرعه و سیره عقلاء و احکام قطعی عقل نظر دین را استنباط می نمایند؛ بنا بر این، فقها به راه های استنباط هم عالمند.
در نتیجه، آنچه فقها در کتابهای خود فتوا داده اند همان چیزی است که هر عاقلِ عالمی به آیات قرآن و روایات و دیگر ادله مراجعه کند همان را می گوید، پس روشن شد که فقها عالمند و قانون وجوب رجوع جاهل به عالم بر تقلید از فقها کاملاً منطبق می باشد.
حال اگر ما از این سخن چشم بپوشیم و بگوییم فقها صرفاً ظان هستند، اما ظن وقتی جای حق را نمی گیرد و بی ارزش است که راهی برای به دست آوردن قطع و یقین وجود داشته باشد نه زمانیکه دست ما به خاطر غیبت امام علیه السلام در بسیاری از موارد خالی از یقین بوده و جز ظن چیز دیگری در دست نداریم، که عقل در چنین شرایطی، به دست آوردن ظن بر اساس موازین عقلی و شرعی را واجب می داند، و چنین ظنی تنها برای فقیه حاصل می شود که بر تمام آیات و روایات فقهی اشراف دارد نه مردم عوام که نسبت به کل دین نا آگاهند و حتی برای شان شک هم حاصل نمی شود چه برسد به ظن؛ برای همین به مجتهد رجوع می کنند تا برای شان ظن حاصل شود.
اینها همه به کنار، اصلاً دلیل عقلیِ تقلید، منحصر در قاعده وجوب رجوع جاهل به عالم نیست بلکه عقل به وجوب رجوع غیر متخصص به متخصص هم حکم می کند هر چند که متخصص، در همه آنچه که می گوید یقین نداشته باشد، و ممکن نیست کسی بتواند این را انکار کند که تنها فقیه است که نسبت به مسائل شرعی و ادله استنباط آن متخصص می باشد، همچنانکه ممکن نیست کسی تخصصی بودن مسائل دین را انکار کند. و اولین وجه تخصصی بودن دین، زبان آنست که عربیِ قرآنی می باشد چون عموم مردم اصلاً عربی یاد ندارند و نیازمند مراجعه به مترجم یا ترجمه او هستند که این اولین مرحله تقلید است: تقلید از مترجم، و توضیح آن قبلاً گذشت.
[1] . المحاسن ج1 ص246 ح244
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
2.21M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۳
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆ادعای هفتم) فقها عالم نیستند!
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ادعای هفتم) فقها عالم نیستند. فقط حجت خدا عالم است، و تطبیق مساله تقلید بر مراجعه به طبیب، جز فریبکاری نیست، چون طبیب ادعا ندارد که عالم است و صد در صد به نسخه اش یقین دارد، پس آنچه مدافعان تقلید ادعا می کنند، وجوب رجوع جاهل به ظانّ است که هیچ دلیلی بر آن نیست.
پاسخ: اینکه عالم فقط حجت خداست مخالف دهها روایت پیرامون موضوع علم و عالم و پیروی کردن از علماست، مثل:
سخن حضرت هادی علیه السلام: (اگر بعد از غیبت قائمِ شما عالمانی نبودند که به سوی او دعوت کنند و او را اثبات نمایند و از دین وی توسط دلیل های الهی دفاع کنند و بندگان ضعیف خدا را از دام های شیطان و یارانش و دشمنان ائمه نجات دهند احدی باقی نمی ماند الا اینکه از دین خدا مرتد می شد ولی علما همان کسانی هستند که افسار قلوب شیعیان ضعیف را در دست می گیرند همانگونه که ناخدا سکان کشتی را نگه می دارد، این علما نزد خدای عز و جل برترین ها هستند): «لَوْ لَا مَنْ يَبْقَى بَعْدَ غَيْبَةِ قَائِمِكُمْ ع مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِينَ إِلَيْهِ وَ الدَّالِّينَ عَلَيْهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْ دِينِهِ بِحُجَجِ اللهِ وَ الْمُنْقِذِينَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللهِ مِنْ شِبَاكِ إِبْلِيسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِيَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِينِ اللهِ وَ لَكِنَّهُمُ الَّذِينَ يُمْسِكُونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّيعَةِ كَمَا يُمْسِكُ صَاحِبُ السَّفِينَةِ سُكَّانَهَا أُولَئِكَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ».[1]
و سخن امام صادق علیه السلام: (صالح از قومش مدتی غائب شد... پرسیدم: در آن زمان آیا عالمی در میان آنها بود؟ فرمود: خدا عادل تر از آنست که زمین را بدون عالم رها کند، عالمی که مردم را به سوی خدای عز و جل راهنمایی نماید. قوم صالح بعد از رفتن او هفت روز در فترت به سر بردند و امامی نمی شناختند الا اینکه بر همان دینی باقی ماندند که داشتند و سخن آنها یکی بود. چون صالح ظهور نمود بر گرد او جمع شدند و مَثل قائم مَثل صالح خواهد بود): «إِنَّ صَالِحاً ع غَابَ عَنْ قَوْمِهِ زَمَاناً ... قُلْتُ: هَلْ كَانَ فِيهِمْ ذَلِكَ الْيَوْمَ عَالِمٌ بِهِ؟ قَالَ: اللهُ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِلَا عَالِمٍ يَدُلُّ عَلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ مَكَثَ الْقَوْمُ بَعْدَ خُرُوجِ صَالِحٍ سَبْعَةَ أَيَّامٍ عَلَى فَتْرَةٍ لَا يَعْرِفُونَ إِمَاماً غَيْرَ أَنَّهُمْ عَلَى مَا فِي أَيْدِيهِمْ مِنْ دِينِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَلِمَتُهُمْ وَاحِدَةٌ فَلَمَّا ظَهَرَ صَالِحٌ ع اجْتَمَعُوا عَلَيْهِ وَ إِنَّمَا مَثَلُ الْقَائِمِ ع مَثَلُ صَالِحٍ».[2]
و سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله: (به زودی زمانی بر امت من می آید که از علما فرار می کنند همانگونه که گوسفند از گرگ فرار می کند، چون چنین شود خدای متعال آنها را به سه چیز مبتلا می نماید: اول: برکت را از اموال آنها می برد، دوم: خدا بر آنها سلطان ستمگری مسلط می کند، سوم: بدون ایمان از دنیا می روند): «سَيَأْتِي زَمَانٌ عَلَى أُمَّتِي يَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَمَاءِ كَمَا يَفِرُّ الْغَنَمُ عَنِ الذِّئْبِ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ ابْتَلَاهُمُ اللهُ تَعَالَى بِثَلَاثَةِ أَشْيَاءَ الْأَوَّلُ يَرْفَعُ الْبَرَكَةَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ الثَّانِي سَلَّطَ اللهُ عَلَيْهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ الثَّالِثُ يَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْيَا بِلَا إِيمَانٍ».[3]
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
و نیز: (علمای شیعیان ما در حالی محشور می شوند که به اندازه فراوانیِ علمشان و تلاششان در هدایت بندگان خدا بر آنها خلعت پوشانده می شود حتی بر بعضی از آنها یک میلیون خلعت از نور پوشانده می شود. سپس منادی خدای عز وجل ندا می دهد: ای سرپرستان یتیمان آل محمد، ای کسانی که به آنها رسیدگی می کردید آن هنگام که از پدران خود یعنی امامان جدا افتادند! آنها شاگردان شما و یتیم هایی بودند که شما سرپرستی شان نمودید و مراقب آنها بودید پس بر آنها خلعت بپوشانید همانگونه که در دنیا بر آنها خلعت علم پوشاندید. پس علما بر هر یک از آن یتیمان به قدری که از علم ایشان بهره برده اند خلعت می پوشانند تا اینکه بر بعضی یتیمان هزار خلعت پوشانده می شود و باز آن ایتام بر کسانی که از آنها چیزی یاد گرفته اند خلعت می پوشانند. سپس خدای متعال می فرماید: باز بر این علما خلعت بپوشانید ...):
«إِنَّ عُلَمَاءَ شِيعَتِنَا يُحْشَرُونَ، فَيُخْلَعُ عَلَيْهِمْ مِنْ خِلَعِ الْكَرَامَاتِ عَلَى قَدْرِ كَثْرَةِ عُلُومِهِمْ، وَ جِدِّهِمْ فِي إِرْشَادِ عِبَادِ اللهِ، حَتَّى يُخْلَعَ عَلَى الْوَاحِدِ مِنْهُمْ أَلْفُ أَلْفِ خِلْعَةٍ مِنْ نُورٍ.
ثُمَّ يُنَادِي مُنَادِي رَبِّنَا عَزَّ وَ جَلَّ: أَيُّهَا الْكَافِلُونَ لِأَيْتَامِ آلِ مُحَمَّدٍ، النَّاعِشُونَ لَهُمْ عِنْدَ انْقِطَاعِهِمْ عَنْ آبَائِهِمُ الَّذِينَ هُمْ أَئِمَّتُهُمْ، هَؤُلَاءِ تَلَامِذَتُكُمْ وَ الْأَيْتَامُ الَّذِينَ كَفَلْتُمُوهُمْ وَ نَعَشْتُمُوهُمْ فَاخْلَعُوا عَلَيْهِمْ كَمَا خَلَعْتُمُوهُمْ خِلَعَ الْعُلُومِ فِي الدُّنْيَا.
فَيَخْلَعُونَ عَلَى كُلِّ وَاحِدٍ مِنْ أُولَئِكَ الْأَيْتَامِ عَلَى قَدْرِ مَا أَخَذُوا عَنْهُمْ مِنَ الْعُلُومِ حَتَّى إِنَّ فِيهِمْ يَعْنِي فِي الْأَيْتَامِ لَمَنْ يُخْلَعُ عَلَيْهِ مِائَةُ أَلْفِ خِلْعَةٍ وَ كَذَلِكَ يَخْلَعُ هَؤُلَاءِ الْأَيْتَامِ عَلَى مَنْ تَعَلَّمَ مِنْهُمْ. ثُمَّ إِنَّ اللهَ تَعَالَى يَقُولُ: أَعِيدُوا عَلَى هَؤُلَاءِ الْعُلَمَاءِ الْكَافِلِينَ لِلْأَيْتَامِ حَتَّى تُتِمُّوا...».[4]
و سخن امیر المومنین علیه السلام: (هر کس از شیعیان ما عالم به شریعت ما بود و شیعیان ضعیف را از ظلمت جهل شان رهانیده، به نور علمی که از ما گرفته وارد کرد، روز قیامت در حالی می آید که بر سرش تاجی از نور است که برای همه اهل قیامت می درخشد و بر او لباسی است که ارزشش از تمام دنیا بیشتر است.
سپس منادی از نزد خدا ندا می دهد: ای بندگان خدا این عالمی از شاگردان آل محمد است هر کسی را او در دنیا از سرگردانی جهل رهانیده، همینک به نور وی چنگ بزند تا از سرگردانی ظلمت امروز رها شده و به بهشت در آید. در این هنگام آن عالم هر کسی را که در دنیا چیزی یادش داده از بقیه جدا می نماید):
«مَنْ كَانَ مِنْ شِيعَتِنَا عَالِماً بِشَرِيعَتِنَا، وَ أَخْرَجَ ضُعَفَاءَ شِيعَتِنَا مِنْ ظُلْمَةِ جَهْلِهِمْ إِلَى نُورِ الْعِلْمِ الَّذِي حَبَوْنَاهُ بِهِ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ عَلَى رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ يُضِيءُ لِأَهْلِ جَمِيعِ تِلْكَ الْعَرَصَاتِ، وَ عَلَيْهِ حُلَّةٌ لَا يَقُومُ لِأَقَلِّ سِلْكٍ مِنْهَا الدُّنْيَا بِحَذَافِيرِهَا.
ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللهِ: يَا عِبَادَ اللَّهِ هَذَا عَالِمٌ مِنْ بَعْضِ تَلَامِذَةِ آلِ مُحَمَّدٍ أَلَا فَمَنْ أَخْرَجَهُ فِي الدُّنْيَا مِنْ حَيْرَةِ جَهْلِهِ فَلْيَتَشَبَّثْ بِنُورِهِ، لِيُخْرِجَهُ مِنْ حَيْرَةِ ظُلْمَةِ هَذِهِ الْعَرَصَاتِ إِلَى نَزْهِ الْجِنَانِ. فَيُخْرِجُ كُلَّ مَنْ كَانَ عَلَّمَهُ فِي الدُّنْيَا خَيْراً، أَوْ فَتَحَ عَنْ قَلْبِهِ مِنَ الْجَهْلِ قُفْلًا، أَوْ أَوْضَحَ لَهُ عَنْ شُبْهَةٍ».[5]
و: به امیر المومنین علیه السلام گفته شد: (بعد از ائمه هدی و چراغ های تاریکی ها چه کسی بهترین خلق خداست؟ فرمودند: علمایی که صالح باشند): «قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع: مَنْ خَيْرُ خَلْقِ اللَّهِ بَعْدَ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ مَصَابِيحِ الدُّجَى قَالَ: الْعُلَمَاءُ إِذَا صَلَحُوا».[6]
و از امام حسن علیه السلام روایت شده: (فضیلت کسی که سرپرست یتیم آل محمد است نسبت به سرپرست یتیمی که به او غذا و آب می دهد مانند فضیلت خورشید بر کوچک ترین ستاره می باشد؛ همان یتیمی که از امامان خود جدا افتاده و در حیرت جهل گیر کرده است. همان سرپرستی که وی را از جهل نجات داده و شبهاتش را بر طرف نموده است): «فَضْلُ كَافِلِ يَتِيمِ آلِ مُحَمَّدٍ، الْمُنْقَطِعِ عَنْ مَوَالِيهِ النَّاشِبِ فِي تِيهِ الْجَهْلِ- يُخْرِجُهُ مِنْ جَهْلِهِ، وَ يُوضِحُ لَهُ مَا اشْتَبَهَ عَلَيْهِ- عَلَى [فَضْلِ] كَافِلِ يَتِيمٍ يُطْعِمُهُ وَ يَسْقِيهِ- كَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَى السُّهَا».[7]
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
و از امام حسین علیه السلام روایت است: (هر کسی برای ما یتیمی را سرپرستی کند که محنت ما او را به خاطر مخفی شدنمان، از ما جدا کرده، و وی را از علوم ما که به سویش سرازیر شده، آموزش دهد تا او را هدایت نماید، خدای عز وجل ... می فرمایند: ای فرشتگان من برای او در بهشت به عدد هر حرفی که یاد داده یک میلیون قصر بدهید با همه نعمت هایی که لایقش است): «مَنْ كَفَلَ لَنَا يَتِيماً قَطَعَتْهُ عَنَّا مِحْنَتُنَا بِاسْتِتَارِنَا فَوَاسَاهُ مِنْ عُلُومِنَا الَّتِي سَقَطَتْ إِلَيْهِ حَتَّى أَرْشَدَهُ وَ هَدَاهُ، قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ: يَا أَيُّهَا الْعَبْدُ الْكَرِيمُ الْمُوَاسِي إِنِّي أَوْلَى بِالْكَرَمِ اجْعَلُوا لَهُ يَا مَلَائِكَتِي فِي الْجِنَانِ بِعَدَدِ كُلِّ حَرْفٍ عَلَّمَهُ أَلْفَ أَلْفِ قَصْرٍ، وَ ضَمُّوا إِلَيْهَا مَا يَلِيقُ بِهَا مِنْ سَائِرِ النِّعَمِ».[8]
اینها همه درباره اطلاق عالم بر غیر حجت خدا بود، اما ادعای شان درباره طبیب نیز مغالطه است زیرا طبیب در موارد فراوانی به بسیاری از بیماری ها و درمان آنها علم دارد هر چند گاهی در تشخیص مصداق دچار خطا می شود، و در باقی موارد هم به طریق طبابت عالم است، درست عین فقیه.
حال بر فرض که ظان بودن طبیب را قبول کنیم، اما مراجعه به طبیب بارزترین مثال و مصداق برای مراجعه غیر متخصص به متخصص است و شکی نیست که این قاعده عقلیِ قطعی منطبق بر تقلید و رجوع عوام به فقیه نیز می باشد، همچنانکه قبلاً توضیح آن گذشت.
[1] . الإحتجاج ج1 ص18
[2] . کمال الدین ج1 ص136-137 ح6
[3] . جامع الأخبار ص130
[4] . التفسیر المنسوب ص340
[5] . التفسیر المنسوب ص339
[6] . التفسیر المنسوب ص302
[7] . التفسیر المنسوب ص341
[8] . التفسیر المنسوب ص341-342
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۳)
audio_2024-06-29_17-49-35.ogg
14.68M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۴
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن اول: جواز تقلید
◆ادعای هشتم) بطلان اجتهاد
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ