ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
این مدعی دروغین به این سخن مرفوعِ مجهول که از اهل بیت نرسیده، تحت عنوان فقهای آخر الزمان استناد نموده[8]، غافل از آنکه طبق تصریح حدیث مذکور، اینگونه نیست که در آن زمان هیچ فقیهی هدایتگر نباشد بلکه: «فقهای هدایتگر كم شوند»، و ما جماعت شیعه تابع همان فقهای هدایتگر هستیم.
حدیث ششم) امام باقر علیه السلام: «در آخر الزمان گروهی خواهند بود که در میان آنها عده ای ریاکار تبعیت می شوند، همانها که اظهار زهد و عبادت می کنند در حالیکه کم سن و نادانند، امر به معروف و نهی از منکر را واجب نمی دانند مگر جایی که ایمن از ضرر (غیر رافع تکلیف)[9] باشند، پیوسته برای خودشان دنبال فرار از تکلیف و عذرتراشی هستند، دنبال لغزشهای علما و خرابی عملشان می باشند، در صورتی به نماز و روزه رو می آورند که در جان و مال ضرری متوجهشان نباشد و الا اگر نماز و سایر اعمالشان ضرری به اموال و بدنهای شان بزند حتماً آنها را کنار می گذارند همانگونه که بالاترین و شریف ترین واجبات را رها نمودند: امر به معروف و نهی از منکر واجبی عظیم است که به واسطه آن واجبات (دیگر) اقامه می شود. در این هنگام است که خشم خدا عز و جل بر آنها کامل می شود و با عِقابش آنها را در بر می گیرد پس نیکان در سرزمین بدها و کوچکان در خانه بزرگان هلاک می گردند».[10]
مدعی بصری به این حدیث مرسلِ مجهول استناد جسته[11] و آن را اینگونه ترجمه نموده: "از لغزشهای علما و فساد عمل آنان پیروی می کنند"[12]، در حالیکه اصلاً نفهمیده این روایت چه می گوید! این روایت می گوید: عده ای ریاکارِ منافقِ بی خردِ فراری از تکالیف، دنبال این راه می افتند که اشتباهاتی از علما پیدا کنند[13] و با تمسک به آن، عمل فاسد خود را انجام دهند، مثل اینکه همه علما گفته اند دختر 9 ساله مکلف می شود و یکی به اشتباه گفته 13 ساله مکلف می شوند و آنها بروند از همو پیروی کنند تا بتوانند با دختران زیر سیزده سال راحت باشند! درست مثل کسانی که دنبال آیات متشابه می روند تا با تفسیر باطل از آنها، برای عمل فاسد خود توجیه بیاورند.
و این برداشت کاملاً با اوصاف چنین افرادی سازگار است، زیرا کسی که طبق تصریح این حدیث، ریاکار و بی خرد و فراری از تکلیف و دنبال عذرتراشی است، از تقلید و علما هم فراری می باشد و هیچوقت نمی رود از علما تقلید کند بلکه خودش در زمره کسانی قرار می گیرد که مخالف علمایند.
نیز برداشت دیگری هم شده و آن اینکه: دنبال اشتباهات علما می گردند تا با به رخ کشیدن آنها در چشم مردم، ایشان را فاسد العمل معرفی کنند و مردم را از گرد آنها پراکنده نمایند.
البته در بسیاری از نسخه ها به جای «عملشان» آمده: «علمشان»[14] که در این صورت معنا این می شود: دنبال اشتباهات علما می گردند تا علم آنها را فاسد جلوه دهند[15]. یعنی از آنجا که هیچ عالمی معصوم نیست و ممکن است اشتباهات علمی داشته باشد، عده ای از خدا بی خبر، برای اینکه به گمان خویش، آبروی علما را ببرند و مردم را از گرد ایشان پراکنده کنند در میان کتب و سخنرانی آنها دنبال اشتباهات ایشان می گردند تا با جمع آوری آنها و ترویج شان در میان مردم، چنین جلوه دهند که علمای شما بی سواد و نادان اند؛ درست عین کاری که پیروان احمد بصری انجام می دهند.
در نتیجه این حدیث نه تنها به نفع احمد نیست که کاملاً بر ضد او می باشد.
[1] . مکارم الأخلاق 450-451
[2] . عقائد الإسلام ص311-301
[3]. الغیبة للنعمانی ص297 ح3
[4] . عقائد الإسلام ص299
[5] . الغیبة للنعمانی ص206 ح11
[6] . عقائد الإسلام ص298-299
[7] . کمال الدین ج1 ص252
[8] . عقائد الإسلام ص298
[9] . الوافی ج15 ص170
[10] . الکافی ج5 ص55-56 ح1
[11] . عقائد الإسلام ص297
[12] . عقاید اسلام، ترجمه مکتب نجف، ص296
[13] . مرآة العقول ج18 ص400
[14] . الکافی (ط – دار الحدیث) ج9 ص482 هامش 8
[15] . ملاذ الأخیار ج9 ص477
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۲)
audio_2024-06-29_17-52-39.ogg
13.85M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۷
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن دوم: جایگاه علمای آخر الزمان
◆حدیث هفتم
◆حدیث هشتم
◆حدیث نهم
◆حدیث دهم
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
حدیث هفتم) حضرت علی علیه علیه السلام: «به زودی بعد از من زمانی بر شما فرا رسد که در آن زمان چیزی مخفی تر از حقّ و آشکارتر از باطل و نیز چیزی بیشتر از دروغ بستن بر خدای متعال و پیامبرش نباشد، نزد مردم آن دوران کالایی بی ارزشتر از کتاب خدا نیست اگر آنطور که باید تلاوت شود، و باز چیزی پرفروش تر و گران قیمت تر از کتاب خدا نیست اگر از مواضعش تحریف شود. در میان بندگان و سرزمین ها چیزی ناشناخته تر از معروف (احکام الهی) و شناخته شده تر از منکر (زشتی ها و گناهان) وجود ندارد و در آن شهرها هیچ کار هرزه ای زشت تر و هیچ کیفری زجرآورتر از هدایت به هنگام گمراهی در آن زمان نیست، چونکه حاملان کتاب خدا آن را کناری انداخته اند و حافظانش آن را به فراموشی سپرده اند تا جایی که هواهای دل، آنها را به دنبال خود کشاند و این روش را از پدران به ارث بردند و به دروغ و از روی تکذیب، دست به تحریف کتاب خدا زدند و آن را به قیمت ناچیزی فروختند و نسبت به آن بی رغبت بودند.
در آن زمان کتاب خدا و اهل کتاب خدا مطرود و رانده شده اند و هر دو رفیقان یک راهند که کسی پناهشان ندهد و چه خوب رفیقانی هستند، خوشا به آن دو و آنچه انجام می دهند.
در آن زمان کتاب خدا و اهل کتاب خدا به ظاهر در میان مردم هستند ولی در واقع در میان آنها و با آنها نبوده و همراه شان نیستند چون گمراهی با هدایت همراهی نمی کند هر چند یک جا جمع شوند، این قوم بر جدایی اجتماع کرده اند و از جماعت پراکنده شده اند. کسانی متولی امرشان و امر دینشان شده اند که در میان آنها به مکر و منکر و رشوه و قتل رفتار می کنند گویی ایشان امامان کتابند نه اینکه کتاب امام آنها باشد، نزد آنها چیزی از حقّ جز نامش باقی نمانده، از کتاب خدا چیزی جز خط و نوشته اش نمی شناسند، می بینی کسی به خاطر آنچه از حکمت های قرآن شنیده داخل دین می شود اما هنوز درست ننشسته از دین خارج می گردد و از دین یک پادشاه به دین پادشاه دیگر در می آید و از ولایت یک پادشاه به ولایت دیگری و از طاعت یک پادشاه به دیگری و از تعهدات یک پادشاه به تعهدات پادشاه دیگر ...».[1]
اما عجیب اینکه در این حدیث نه حرفی از آخر الزمان زده شده و نه سخنی از فقها به میان آمده، بلکه با توجه به اینکه حضرت می فرمایند: «به زودی بعد از من زمانی بر شما فرا رسد ...» روشن است زمانی طولانی را در نظر ندارند، برای همین علامه مجلسی در شرح آن نوشته: «یعنی زمان بنی امیه و بنی عباس که لعنت خدا بر ایشان باد».[2]
با این وجود، چگونه احمد بصری به این حدیث برای اثبات کفر و فسق فقهای آخر الزمان استناد کرده است؟[3]
همچنانکه فرموده: «در آن زمان کتاب خدا و اهل کتاب خدا مطرود و رانده شده اند» و اهل کتاب خدا، یا اهل بیت علیهم السلام اند و علامه مجلسی در شرح آن نگاشته: «یعنی ائمه علیهم السلام»[4]، که در این صورت ربطی به آخر الزمان و فقهای آن دوران ندارد، و یا فقها هستند که این عبارت در مدح آنان سخن می گوید نه مذمتشان.
بله شاید کسی از جمله ی: «کسانی متولی امرشان و امر دینشان شده اند که در میان آنها به مکر و منکر و رشوه و قتل رفتار می کنند» گمان کند منظور فقها هستند، اما بر فرض هم مرادش فقها باشد، با توجه به دو قرینه ای که بیان شد، فقهای آن دوران مراد بوده نه این دوران، غیر از اینکه با توجه به کلمه "قتل" که در دست حاکمان بوده نه فقها و نیز اینکه می گوید امر دنیا و دین هر دو در دست چنان افرادی می باشد، روشن می شود مرادش خلفای ظالم هستند که به عنوان خلیفه رسول خدا و امیر مومنان، متولی امور دنیا و امور دین مردم بودند.
حدیث هشتم) رسول خدا صلی الله علیه و آله: «به زودی زمانی بر مردم فرا رسد که از قرآن جز نوشته اش و از اسلام جز نامش باقی نماند که به آن (مسلمان) نامیده شوند در حالیکه دورترین مردم از اسلامند، مساجد آنها آباد اما از جهت هدایت خراب است، فقهای آن زمان بدترین فقهای زیر آسمان هستند، فتنه از آنها خارج شده و به همانها باز می گردد».[5]
احمد بصری به این حدیث هم تمسک کرده[6]، در حالیکه در آن هیچ سخنی پیرامون آخر الزمان نیست و با توجه به اینکه فرموده: «به زودی زمانی بر مردم فرا رسد که ...» مشخص است زمان طولانی پس از خود را قصد نکرده اند، لذا نگاه روایت به همان زمان دوران بنی امیه و بنی عباس می باشد که فقهای درباری، همانچه مطابق میل خلیفه بود به عنوان دین خدا به مردم ارائه می دادند و به راستی «بدترین فقهای زیر آسمان» می بودند.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
حدیث نهم) امام باقر علیه السلام: «زمانی که مهدی قیام کند دشمنی آشکارتر از فقها ندارد و اگر شمشیر در دست مهدی نباشد فقها فتوای قتل او را می دهند». (بیان الأئمه جلد ۳ صفحه ۹۹)
پاسخ: امام باقر علیه السلام چنین چیزی نفرمودند چون این حدیث در هیچ کتاب روایی ثبت نشده مگر کتاب "بیان الأئمه" که نزد همه محققان فاقد هر گونه اعتبار بوده و بسیاری از روایاتش از جمله همین حدیث، در هیچ کتاب دیگری وجود ندارد و سلسله سند هم ندارد و مضامینش نیز شاذ است.
علامه سید جعفر مرتضی عاملی بدون خبر داشتن از دعاوی احمد بصری قبل از سال 1424 درباره کتاب "بیان الأئمه" نگاشته است:
«قطعاً همین کفایت می کند مردم ملتفت باشند قسمت عمده ای از چیزهایی که (از این کتاب) می خوانند و پخش می کنند سندش ضعیف است یا در اکثر موارد از بیخ فاقد هر گونه سند می باشد و روایتی که در آن دارای سند صحیح یا معتبر باشد بسیار نادر است».[7]
اما نسبت به خصوص این حدیث باید گفت: طبق تحقیق، حدیثِ ادعا شده، کلامی از ابن عربی سنی است که به خاطر دشمنی فقهای اهل سنت با وی چنین ادعایی را مطرح کرده است.
بماند که این حدیث ساختگی می گوید: «اگر شمشیر در دست مهدی نباشد فقها فتوای قتل او را می دهند».
پس فتوایی توسط فقها به قتل مهدی داده نمی شود چون شمشیر در دست اوست، و این منطبق بر احمد بصری نیست چون شمشیری در دست ندارد و قبل از اینکه شمشیر به دست بگیرد ادعا می کند فقها فتوا به قتل وی داده اند.
لذا از همین حدیث روشن می شود وی قائم و مهدی موعود نیست!!!
حدیث دهم) امام صادق علیه السلام درباره آخر الزمان در حدیثی طولانی: «... و دیدی که فقیه برای غیر دین تفقه می کند و طالب دنیا و ریاست باشد».[8]
پاسخ: اولاً در ابتدای این حدیث حدود هشتاد مورد از فسادها و فتنه هایی که قبل از ظهور رخ می دهد شمرده شده، سپس جمله مذکور درباره فقیه بیان گشته است. حال آنکه خیلی از آن هشتاد مورد هنوز اتفاق نیفتاده، مثل اینکه ببینی به صورت عمومی محرمها با هم ازدواج می کنند: «وَ رَأَيْتَ ذَوَاتِ الْأَرْحَامِ يُنْكَحْنَ وَ يُكْتَفَى بِهِنَّ» و ببینی انسانها به صورت عمومی با حیوانات ازدواج می نمایند: «وَ رَأَيْتَ الْبَهَائِمَ تُنْكَحُ».
خوب وقتی هنوز این موارد اتفاق نیفتاده، چطور می توان از این حدیث نتیجه گرفت همینک بلکه بیست سال پیش که احمد بصری ظهور کرده، همه فقهای شیعه فاسق و فاجر و کافر بوده اند؟!
ثانیاً ظاهر این حدیث آنست که درباره جریان عمومی جامعه مسلمین سخن می گوید نه طایفه شیعه، پس مرادش از فقیه نیز، فقهای اهل سنت اند نه شیعه.
ثالثاً این روایت نمی گوید تک تک فقها دنیا طلب و ریاست طلب هستند و حتی از لفظ جمع هم استفاده نکرده و نفرموده: فقها را اینگونه ببینی، بلکه به صورت کلی می گوید این اتفاق هم می افتد که فقیه برای دنیا به دنبال فقاهت رود. لذا از این جمله نمی توان برداشت کرد که تمام فقها به اتفاق، دنبال دنیا و ریاست هستند.
و من فکر می کنم همین مقدار از احادیث که آوردیم برای روشن شدن حقیقت کفایت می کند و خواننده گرامی به خوبی دانست آنچه این جماعت برای اثبات کفر و فسق همه فقها و علمای شیعه بدان استناد می کنند، یا ربطی به فقها و علما ندارد، یا سخنی از آخر الزمان نزده است و یا فاقد سند معتبر می باشد.
[1] . الکافی ج8 ص287-289 ح586
[2] . مرآة العقول ج26 ص591
[3] . عقائد الإسلام ص295-297
[4] . مرآة العقول ج26 ص592
[5] . الکافی ج8 ص308 ح295
[6] . عقائد الإسلام ص295
[7] . بیان الأئمة و خبطة البیان فی المیزان ص5-6
[8] . الکافی ج8 ص40
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۲)
audio_2024-06-29_17-53-59.ogg
21.45M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۲۸
╣◆ادامه گفتار سوم: ستیزه با علما
╣◆سخن سوم: وجوب پرداخت خمس
◆نکته اول
◆نکته دوم
◆نکته سوم
◆نکته چهارم
◆نکته پنجم
◆نکته ششم
◆نتیجه
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
سخن سوم) وجوب پرداخت خمس:
جریان احمد بصری با تمسک به تک حدیثی که گفته: «وَ أَمَّا الْخُمُسُ فَقَدْ أُبِيحَ لِشِيعَتِنَا وَ جُعِلُوا مِنْهُ فِي حِلٍّ إِلَى وَقْتِ ظُهُورِ أَمْرِنَا لِتَطِيبَ وِلَادَتُهُمْ وَ لَا تَخْبُثَ»[1] ادعا می کند پرداخت خمس در زمان غیبت واجب نبوده و علما به مکر و فریب هزار سال از مردم خمس گرفتند و خودشان حیف و میل کردند.
ما در پاسخ به استناد و ادعای آنها می گوییم:
نکته اول: همه روایاتی که در کتابها ثبت شده اند صحیح نیستند و امیر المومنین علیه السلام فرمودند: «در زمان خود پیامبر بر ایشان دروغ بسته شد تا آنكه ميان مردم به سخنرانى ايستاد و فرمود: ای مردم دروغگویان بر من زیاد شده اند ... بعد از پیامبر نیز بر ایشان دروغ بسته شد».[2]
پس تا دلیل قطعی بر صدور این جمله توسط امام معصوم نداشته باشیم چگونه در مقابل این همه روایت پیرامون وجوب خمس و موارد تعلق و مورد استفاده آن، قابل استناد خواهد بود؟!
نکته دوم: برای تشخیص روایت صحیح باید معیاری داشت که یا از خود دین به دست آید و یا از عقل، و طبق آنچه در گفتار دوم بیان شد، معیاری که دین معرفی کرده، عدالت و وثاقت راوی است و معیاری که عقل می پذیرد نیز همین می باشد.
این در حالیست که راوی حدیث مذکور کاملاً نا شناخته است و در میان دهها هزار روایت فقط سه حدیث از او نقل شده و هیچکس از علمای راوی شناس وی را نمی شناسد. پس چگونه می توانیم به روایتی که تنها و تنها او نقل کرده اعتماد کنیم؟
اشکال نشود که در همین حدیث، جمله ای وجود دارد که فقها به آن برای جواز تقلید استدلال نموده اند، زیرا
اولاً فقها برای اثبات جواز تقلید به این تک حدیث تمسک نکرده اند بلکه مستند آنها مجموعی از ادله عقلی و شرعی است که روی هم مورد استناد آنها می باشد.
ثانیاً آن قسمت از حدیث مورد قبول همه طایفه شیعه قرار گرفته و در فقره مقبوله، سند بررسی نمی شود، بر خلاف این قسمت از حدیث که مورد انکار عموم طایفه شیعه قرار گرفته و شاذ و متروک تلقی شده است.
نکته سوم: خود شیخ صدوق که نقل کننده این حدیث می باشد در کتاب "من لا یحضره الفقیه" که در مقدمه اش گفته فقط احادیث صحیح را می آورم، نه تنها این حدیث را ثبت نکرده بلکه روایات وجوب پرداخت خمس و موارد تعلق خمس را ثبت نموده که بیست حدیث است[3]، که پیداست در زمان ایشان حلال شدن خمس برای شیعه اصلاً مطرح نبوده و وی به عنوان مرجعیت طایفه شیعه قائل به وجوب پرداخت خمس بوده، لذا یا این حدیث را باطل می دانسته و یا از مضمونش چیزی غیر از حلیت خمس فهمیده که به زودی توضیحش خواهد آمد.
نکته چهارم: شیخ کلینی همدوره هر چهار نائب امام زمان علیه السلام بوده و کتابش را در زمان آنها نگاشته است، خوب اگر چنین چیزی از امام زمان علیه السلام رسیده بود وی نمی آمد در باب خمس روایات وجوب آن را ثبت کند بلکه می نوشت: چون خمس به دستور امام زمان حلال شده، دیگر دانستن موارد وجوب آن لازم نیست و من روایات خمس را ثبت نمی کنم، اما ایشان فقط و فقط روایات وجوب خمس و موارد آن را ثبت کرده است.[4]
نکته پنجم: این روایت طبق سند و محتوایش، در زمان نائب دوم یعنی محمد بن عثمان صادر شده، در حالیکه شیخ صدوق در همان کتابی که این حدیث را ثبت کرده، روایات دیگری آورده که در زمان نائب سوم و چهارم اموال متعلق به امام زمان علیه السلام توسط شیعیان به ایشان داده می شده است[5]. خوب اگر در زمان نائب دوم چنین حدیثی درباره حلال شدن خمس صادر شده بوده پس چگونه نائب سوم و چهارم باز هم خمس می گرفته اند؟
نکته ششم: متن حدیث مورد بحث اینگونه است: "خمس برای شیعیان ما حلال شده تا ولادت آنها طیب شود و خبیث نگردد". خوب به راستی چه ربطی بین حلال شدن خمس با طیب شدن ولادت وجود دارد؟ توجه شود! نمی گوید خمس حلال شده تا مال حرام به کودکان داده نشود بلکه می فرماید اصل ولادت کودکان شیعه خبیث نباشد؛ خوب این یعنی چه؟
تنها ربطی که بین حکم و موضوع در این کلام می توان یافت اینست که خمس یک ربطی به مادر این بچه ها داشته باشد که اگر حلال شود کودکان این مادرها حلال زاده و طیب الولاده شوند و اگر خمس حلال نشود کودکان این مادرها خبیث الولاده می گردند. و تنها چیزی که در این باره در احکام شریعت وجود دارد اینست که وقتی جنگی بدون اذن امام رخ دهد تمام غنائم آن جنگ از جمله کنیزهای اسیر شده مال امام است و هر کس از این کنیزها بخرد و با آنها رابطه بر قرار کند و کودکی متولد شود حلال زاده نیست و ولادتش خبیث است.
در نتیجه مقصود امام علیه السلام اینست که ما آن کنیزانی که در جنگ بدست می آید را بر شیعیان مان حلال کردیم تا کودکان آنها طیب الولاده شده و خبیث الولاده نگردند. و اصطلاحاً مراد حضرت از خمس در اینجا، غنیمتی است که اگر به اذن امام علیه السلام به دست آمده بود خمس داشت.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
نتیجه اینکه: حتی یک حدیث معتبر و واضح درباره حلال شدن خمس در زمان غیبت وجود ندارد، و آن تک روایت هم چیز دیگری می گوید. لذا با توجه به احادیث فراوان درباره وجوب پرداخت خمس و موارد تعلق آن و نبود حتی یک حدیث درباره اینکه خمس در زمان غیبت ساقط شده، پرداخت خمس در این زمان هم واجب می باشد و الا خود امام علیه السلام می فرمودند.
و در پایان، آنچه درباره حلیت خمس در کتاب "نبرد (2)" بین من و یکی از مبلغان جریان احمد بصری مطرح شده را ذکر می نمایم:
مدعی: شما دنبال مصداق بدعت می گردید؟ مواردش در علمای شیعه زیاد است مثل خمس گرفتن از مردم، آن هم توسط فقها، آن هم در زمان غیبت.
جواب: شما هیچ مستندی در مورد حرمتِ گرفتن خمس در دوران غیبت ندارید الا یک توقیع ضعیف السند که محتوایش را نفهمیده اید و علمای هزار و دویست ساله شیعه را متهم به بدعت، و حرام خوار معرفی می کنید. هیچ از خود نپرسیدید که مگر می شود از کلینی تا خمینی همه علمای شیعه گمراه و حرام خوار باشند؟ مگر می شود تنها مذهب حق در جهان که حافظانش در این 1200 سال همین علما بوده اند همه بزرگانش بدعت کار و خیانت کار و دروغگو و دنیاپرست باشند که با وجود دیدن توقیع امام زمان علیه السلام مبنی بر حلال بودن خمس، عمومشان پرداخت خمس را واجب بشمرند؟
حتی همان شیخ طوسی که تنها ناقل حدیث وصیت است؟ حتی همان شیخ صدوق که می گویند به دعای امام زمان علیه السلام به دنیا آمده و توسط ایشان فقیه خیر نامیده شده و خودش ناقل این حدیث است؟
حتی شیخ مفیدی که طبق توقیعات کتاب "احتجاج" آنقدر مورد عنایت شخص امام زمان علیه السلام بوده به این حدیث عمل نکرده و در کتابش تصریح می کند: «الخمس واجب في كل مغنم».[6]
گمان نمی کردید که ادعای بدعت بودن خمس و حرام خوار بودن کسانی که خمس می گیرند دامن شیخ طوسی و شیخ مفید و شیخ صدوق را هم بگیرد؟! فکر کردید فقط عملکرد مراجعی مثل آیت الله سیستانی را مخدوش می کند؟ می دانم برای کسی مثل شما حتی متهم کردن شیخ صدوق و مفید و طوسی هم به بدعت گزاری و حرام خواری کاری ندارد چون شما برای دفاع از امام باطل خود حاضرید هر حقی را زیر پا له کنید.
از این هم بالاتر، شما باید نواب ثلاثه را هم بدعتکار و حرام خوار بدانید زیرا این توقیع در زمان نائب دوم محمد بن عثمان صادر شده در حالیکه طبق احادیث متعدد که تنها در کمال الدین به بیست عدد می رسد نواب امام زمان علیه السلام همگی خمس می گرفته اند. پس چه شد اباحه خمس و حلال بودنش بر شیعیان؟ چه شد عظمت و پاکی نواب امام زمان؟ شما که مشکلی ندارید آنها را هم بدعتکار، حرام خوار، خیانتکار، فاسق، فاجر، نطفه ناپاک و هر چیز دیگری خواستید خطاب کنید. احمد که هست! گناه همه اینها را به دوش می کشد، آخر او امام است و هر چه بگوید درست است، خوب او گفته که در زمان غیبت خمس حلال بوده، پس نواب هم حرام خوار بوده اند.
و از این هم بالاتر، باید خود ائمه علیهم السلام را هم حرام خوار بدانید چون دویست و پنجاه سال قبل از صدور این توقیع، امیر المومنین علیه السلام فرمودند خمس را حلال کردیم و همچنین امام باقر علیه السلام فرمودند خمس را حلال کردیم اما باز خمس می گرفتند، بر خمس دادن تاکید می کردند، موارد خمس را بیان می کردند، استدلال قرآنی برایش می آوردند؛ خوب اینها چطور با اباحه خمس سازگار است؟
«إِنَّ أَشَدَّ مَا فِيهِ النَّاسُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَنْ يَقُومَ صَاحِبُ الْخُمُسِ فَيَقُولَ يَا رَبِّ خُمُسِي وَ قَدْ طَيَّبْنَا ذَلِكَ لِشِيعَتِنَا لِيَطِيبَ وِلَادَتُهُمْ وَ لِيَزْكُوَ أَوْلَادُهُم».[7]
من که می دانم گوش شما مُهر خورده و چشم شما کور شده، پس نه این همه دلیل را می بینید و نه کلام حق را می شنوید، پس فقط برای مردم می گویم تا آنها بدانند حقیقت چیست:
همانگونه که عرض شد در روایات بسیاری، ائمه علیهم السلام موارد خمس و احکام خمس را بیان کرده اند و با وجود آن چند روایت که می گوید خمس را حلال کردیم خودشان خمس می گرفتند، و اصلاً در زمان امام کاظم علیه السلام وکلایی برای این کار داشتند و وجوهات سنگینی به ایشان پرداخت می شده است. و این رویه در زمان نواب اربعه نیز جریان داشته و ایشان نیز خمس می گرفته اند، پس معنای حلال شدن خمس چیست؟
با توجه به علتی که در ذیل این حکم بیان شده، معنایش واضح می شود. متن توقیع می گوید: خمس برای شیعیان ما حلال شده؛ برای چه؟ برای اینکه ولادتشان طاهر شده و خبیث نشود. خوب شما وجداناً از این بیان چه می فهمید؟ حلال شدن خمس چه ربطی به حلال زاده شدن و خبیث نشدن بچه ها دارد؟
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
تنها چیزی که می توان در ربط بین این دو قضیه تصور کرد اینست که مراد از خمس، مالی باشد که خمس بدان تعلق گرفته یعنی کنیزهای جنگی که به عنوان غنیمت در جنگهایی که بدون اذن امام بر پا می شده گرفته و در بازار فروخته می شدند و شیعه هم از این کنیزها می خریده، در حالیکه وقتی این جنگ بدون اذن امام رخ داده، تمام غنائم از جمله کنیزها ملک امام می باشد و هر کس با اینها به عنوان مالک زناشویی کند عملش حرام و بچه اش ناپاک و خبیث می باشد.
حال شیعه چکار کند؟ کلاً از این کنیزها نخرد یا هر کس خرید باید بیاید پولش را به امام بپردازد یا از ایشان برای تصرف کنیز اجازه بگیرد؟ هر کدام که باشد شیعه در سختی شدید قرار می گیرد. برای همین از امام اول علیه السلام این مساله مطرح شده که ما خمس را بر شیعه حلال کردیم ـ یعنی این کنیزهای جنگی را ـ تا ولادت بچه های آنها پاکیزه باشد. اما وقتی که امر امام زمان علیه السلام آشکار شد و جنگ به اذن ایشان بر پا گشت خمس تمام کنیزان جنگی باید به امام پرداخت شود.
همچنانکه امام باقر علیه السلام فرمودند: «إِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ أَوْلَادُ بَغَايَا مَا خَلَا شِيعَتَنَ،ا قُلْتُ: كَيْفَ لِي بِالْمَخْرَجِ مِنْ هَذَا؟ فَقَالَ لِي: يَا أَبَا حَمْزَةَ كِتَابُ اللَّهِ الْمُنْزَلُ يَدُلُّ عَلَيْهِ، إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ سِهَاماً ثَلَاثَةً فِي جَمِيعِ الْفَيْءِ ... فَنَحْنُ أَصْحَابُ الْخُمُسِ وَ الْفَيْءِ وَ قَدْ حَرَّمْنَاهُ عَلَى جَمِيعِ النَّاسِ مَا خَلَا شِيعَتَنَا وَ اللَّهِ يَا أَبَا حَمْزَةَ مَا مِنْ أَرْضٍ تُفْتَحُ وَ لَا خُمُسٍ يُخْمَسُ فَيُضْرَبُ عَلَى شَيْءٍ مِنْهُ إِلَّا كَانَ حَرَاماً عَلَى مَنْ يُصِيبُهُ فَرْجاً كَانَ أَوْ مَالًا».[8]
و جالب اینکه در توقیع مذکور، قبل از این فقره، امام زمان علیه السلام دوبار از اموالی که صاحب توقیع یعنی اسحاق بن یعقوب به ایشان پرداخت کرده سخن می گویند و تصریح می کنند اگر ما این اموال را از شما می گیریم و قبول می کنیم تنها برای اینست که شما پاک شوید، که می رساند مراد از این اموال، هدایا و نذورات و اوقاف نبوده، بلکه حقوق و دیون شرعی بوده است:
«وَ أَمَّا أَمْوَالُكُمْ فَمَا نَقْبَلُهَا إِلَّا لِتُطَهَّرُوا فَمَنْ شَاءَ فَلْيُصَلِّ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَقْطَع[9] ... وَ أَمَّا مَا وَصَلْتَنَا بِهِ فَلَا قَبُولَ عِنْدَنَا إِلَّا لِمَا طَابَ وَ طَهُر».[10]
حال کدام منصف است که این را بفهمد و باز بگوید خمس گرفتن از جانب علما حرام و این کار بدعت بوده است؟
اینها همه به کنار، آیا می دانستید این توقیع که شما بدان تمسک می کنید تنها از مرحوم کلینی نقل شده، در حالیکه در خود کتاب کافی نه تنها چنین توقیعی وجود ندارد بلکه در باب تفسیر الخمس احادیث فراوانی در وجوب خمس و موارد آن ثبت کرده[11] و در بعضی ابواب دیگر نیز احادیثی درباره وجوب خمس آورده است؟[12]. این در حالیست که مرحوم کلینی تا آخرین سال حیات نائب چهارم را درک کرده و اگر واقعاً چنین توقیعی از نائب دوم صادر شده بود ایشان در باب خمس فقط همین یک حدیث را می آورد و می گفت: چون خمس حلال شده دیگر ادله وجوبش و مصادیق تعلقش و موارد مصرفش به ما که در دوره غیبت هستیم ربطی ندارد.
و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین
لا سیما بقیة الله فی الأرضین عجل الله تعالی له الفرج
[1] . کمال الدین ج2 ص485
[2] . الکافی ج1 ص62 ح1
[3] . من لا یحضره الفقیه ج2 ص39-45
[4] . الکافی ج1 ص539-548
[5] . کمال الدین ج2 ص516-517 ح45، ص518-519 ح47
[6] . المقنعة ص276
[7] . عوالی اللئالی ج3 ص127-128
[8] . الکافی ج8 ص285-286 ح431
[9] . الغیبة للطوسی ص290
[10] . الغیبة للطوسی ص291
[11] . الکافی ج1 ص538-548
[12] . الکافی ج5 ص43 باب قسمة الغنیمة
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۳)