eitaa logo
احمد الحسن باطل شد
176 دنبال‌کننده
416 عکس
184 ویدیو
106 فایل
روشنگری درباره جریان احمد الحسن
مشاهده در ایتا
دانلود
🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀 (۳۹) نمرده پس امام است!!! تمام استدلال احمد بصری به حدیث وصیت، روی یک قاعده می چرخد که: هیچکس نمی تواند به وصیت استناد کند و بر آن منطبق باشد الا قبل از ادعا هلاک می شود. پاسخ اینست که اولاً این حدیث باطل، وصیت نیست ثانیاً منطبق بر احمد نیست ثالثاً حدیث صحیح اعلایی گفته عمرش کم می شود نه هلاک آنی رابعاً قبل از احمد کسی به این حدیث استناد کرده است خامساً چگونه ادعا کند و قبل از ادعا هلاک آنی شود؟ آخر مگر عقل کجاست؟ دقیقاً کجا رفته؟ 🔻حال بنگرید مدعی کذاب کیست؟! 🖋سیّـدمہـدےمجـتہـد‌سیســتانے 🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5906850225628123808.ogg
26.05M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۷ ╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم ╣◆سخن اول: ادبیات عرب ◆تواتر تاسیس ادبیات توسط دین ◆دروغهای بزرگ ◆ تمسک به تصحیف ◆ ب) ادعای اشتباه در قرآن ◆ ج) عدم وجوب شرعی رعایت ادبیات ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ همچنین شیخ حر روایت کرده که سبب ایجاد علم نحو این بود که حضرت علی علیه السلام شنیدند کسی آیه ای را اشتباه خواند و به همین جهت علم نحو را وضع کردند: «و روى أنّ سبب وضع علي عليه السلام هذا العلم أنه سمع أعرابياً يقرأ: لا يَأْكُلُهُ إِلَّا الخاطئين‏ فوضع النحو».[1] سپس چندین روایت در همین معنا نقل نموده و در پایان می نگارد: هر کس در مورد آنچه ما اشاره وار آوردیم تتبّع کند خواهد دانست که این مطلب به حد تواتر رسیده است: «أقول: من تتبع ما أشرنا إليه من الكتب علم أنّ ذلك بلغ حد التواتر».[2] دروغهای بزرگ! حال بعد از این همه حدیث و سند، به دست و پا زدن های این فرقه بنگرید که به سخن فردی از اتباع به نام بشار باقر یونس استناد می کنند که گفته: "این ادعا درست نیست که امام علی وضع کننده نحو است زیرا دلایلی در این مورد وجود ندارد"!!! یا گفته: "نحو، علمی قرار دادی است که بر اساس اجتهادهای فردی نحویون، بنا شده!!! و آنها انسان هایی هستند که امکان سخن درست و اشتباه در مورد آنها وجود دارد". و اینگونه، کسانیکه فقط دم از ثقلین می زنند و برای هر مطلبی حدیثی از اهل بیت مطالبه دارند، باطن خود را هویدا می کنند!!! اما من برای اتمام حجت بر این بیچارگان، عین متنی که از باقر یونس منتشر کرده اند را آورده و پاسخ می دهم تا بیش از پیش مفلوک بودن کسانی که امام زمان خود را به احمد بصری فروخته اند بر ملا شود؛ او می گوید: 1) ناشناخته ها و ابهامات بسیاری در مورد پیدایش نحو وجود دارد و این ادعا درست نیست که امام علی واضع نحو است زیرا دلایلی در این مورد وجود ندارد. پاسخ: این در حالیست که شما گواهی شیخ حر عاملی بر تواتر روایات در این باره را مشاهده نمودید. همچنانکه به تصریح بزرگ ادیب طایفه شیعه، سید علیخان مدنی م1120، واضع بودن آن حضرت مورد اتفاق همه علماست؛ ایشان در شرح کلام شیخ بهایی م1030  که امیر المومنین علیه السلام را واضع علم نحو معرفی نموده، می نگارد: "علما بر اینکه اولین واضع علم نحو و پدید آورنده و ایجاد کننده آن علی علیه السلام است اتفاق نظر دارند". سپس از زجاجی م 337 تا 340 که امامی در علم نحو بوده[3] به سند متصل حدیث ابو الأسود دوئلی درباره وضع علم نحو توسط امیر المومنین علیه السلام را نقل می کند.[4] همچنانکه عبد الرحمن سیوطی م 911 که به اتفاق نظر همه فرقه های اسلامی در سراسر جهان، علامه علی الاطلاق در تمام علوم عربی است تصریح می کند: "مبتکر علم نحو امام علی بن ابی طالب علیه الصلاة و السلام است".[5] 2) نحو، علمی قرار دادی است که بر اساس اجتهادهای فردیِ نحویون، بنا شده و آنها بشرند که گاهی درست می گویند و گاهی غلط؛ از این رو می ‌بینیم بین هم اختلاف دارند و یکی دیگری را به اشتباه، متهم و سرزنش می نماید و در نتیجه، مکاتب متعددی در نحو ایجاد شده که در اصول و فروع با هم اختلاف دارند. پاسخ: و لکن شما آن همه روایت را دیدید که به روشنی از الهی بودن زبان عربی سخن می گفت و هیچ زبانی بدون قاعده نمی توانسته باشد، که می رساند علم نحو بر اساس اجتهادهای فردی نحویون بنا نشده، همچنانکه تواتر اخبار و اجماع علما در مورد واضع بودن امیر المومنین علیه السلام را دانستید. اما تمسک او به اختلاف نحوی ها مغالطه ای بیش نیست، چون نحویون در اصول مسائل نحو اختلافی با هم ندارند و مثلاً: همه شان به اتفاق، کلمه را بر سه قسمِ فعل و اسم و حرف می دانند که فعل و اسم، دارای معرب و مبنی، ولی حرف فقط مبنی است؛ همه شان به اتفاق، مبتدا و خبر و فاعل و نائب فاعل را مرفوع، و مفعول و حال و تمییز و اسم «إنّ» و خبر «کان» را منصوب می دانند؛ همه شان به اتفاق نظر، جمع را بر سه قسمِ مذکر و مونث و مکسّر می دانند که دو قسم اول قیاسی و قسم سوم سماعی است؛ همه به اتفاق نظر، افعال را بر دو قسمِ لازم و متعدّی و بر دو قسمِ معلوم و مجهول و بر دو قسمِ تام و ناقص و بر دو قسمِ متصرف و غیر متصرف و بر دو قسمِ صحیح و معتل، و بر سه قسمِ ماضی و مضارع و امر و بر چهار قسمِ ثلاثی مجرد و مزید و رباعی مجرد و مزید می دانند و هیچ اختلافی در این زمینه با هم ندارند؛ همه شان به اتفاق، حروف و اسمها را بر دو قسمِ عامل و غیر عامل می دانند و در عموم مصادیق حروف و اسم های عامل نیز اختلافی ندارند. و اگر من بخواهم مسائل اتفاقیِ نحو را بیان کنم به این زودی تمام نمی شود. بله آنها در مسائل جزئی و تشخیص بعضی مصادیق با هم اختلاف دارند و یکی از عوامل این اختلافها برخی استعمالات اشخاص عرب بوده که همانها باعث به وجود آمدن مکاتب مختلف نحوی از جمله مکتب قیاسیِ بصری و مکتب سماعیِ کوفی گشته است، که این ربطی به اتفاقی بودن اصل قواعد نحوی ندارد. در نتیجه وجود مکاتب مختلف نحوی بدین معنی نیست که تمام قواعد نحو مورد اختلاف این مکاتب است و این را مبتدی ترین طلبه علوم عربی می داند. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 3) الگویی که نحویون بر اساس آن حرکت می ‌کنند دارای انحرافات است، از جمله: آنها استشهاد به شعر را بر قرآن و حدیث مقدم می دارند و استشهاد به لغات بسیاری از قبایل را رها کرده اند. پاسخ: استشهاد به شعر عرب از آن جهت است که لغت عرب های قبل از اسلام با دیگر زبانها نیامیخته بوده و لغات را نیز بر اساس موازین و قواعد به کار می بردند، بر خلاف عرب بعد از اسلام که به علت ورود افراد تازه مسلمان به جامعه عرب از اقوام ایرانی و ترکی و رومی و دیلمی و هندی و سندی و عبری و حبشی و قبطی، زبان مردم عرب کمی دچار آشفتگی شد و در معرض تغییر قرار گرفت که امیر المومنین علیه السلام با پدید آوردن علم نحو جلوی این ضایعه را گرفتند. غیر از اینکه معمولاً شعرا از همه افراد جامعه، پایبندتر به رعایت قواعد زبان و ادبیات می باشند، برای همین نه تنها استشهاد به اشعار شعرای فصیح عربِ قبل از اسلام، برای فهم استعمالات قرآن اهانت به قرآن و نیز انحراف محسوب نمی شود که بی توجهی به آن، خودش منشأ انحرافی بزرگ در زبان عرب و علوم عربی می باشد. اما اینکه علمای نحو کلاً شعر را بر قرآن و حدیث مقدم می دارند دروغی شاخدار می باشد و کتب نحوی پر است از استشهاد به آیات قرآن و احادیث، بلکه آنها برای دفاع از استعمالات قرآن و حدیث، به اشعار عرب استناد می جویند. بله گاهی نحوی ها برای اثبات جواز یک استعمال به ابیاتی استناد می کنند که استعمال نادر و غریبی را به کار برده است که این غلط می باشد، زیرا بر هیچ کس پوشیده نیست که شاعر در عین توجه به دستور زبان و قواعد ادبی، دغدغه وزن و قافیه شعر خود را هم دارد، لذا گاهی می شود که دستور زبان را فدای وزن شعر می کند. اما این رویکرد نیز هیچ ضربه ای به اصل علم نحو، و قواعد اصلی آن و حقانیتش نمی زند. 4) انحرافات در مسائل اصولی منجر به نتایج اشتباهی از جمله ظهور قوانین نحویِ متناقض در یک موضوع شده، همانگونه که آمیختن نحو با علوم دیگر چون منطق و فلسفه و اصول فقه و غیر اینها توسط آنها منجر به پیچیده شدن و دشواری نحو گشته است. پاسخ: هیچ انحرافی در مسائل اصولی وجود ندارد و توضیحش گذشت. آن قوانین متناقض هم که او از آنها دم می زند در مسائل اصلی نحو نیست و الا چیزی از زبان عرب باقی نمانده بود، بلکه اصول علم عربی از همان روزی که توسط امیر المومنین علیه السلام روشن شده، بر پایه و اساس خود استوار است. و اما آمیخته شدن نحو با علوم دیگر، مربوط به دوره اخیر می باشد و هر کس نخواست می تواند به کتب قبل از این دوره مراجعه کند. همچنانکه همینک در تمام حوزه های علمیه، کتب ادبیاتی تدریس می شود که مربوط به حوالی قرن دهم می باشد. 5) منابع و خطاهایی که نحویون گذشته در آن افتادند نحویون جدید را به گشودن باب اجتهاد در نحو و صدور تصمیم های نحویی وا داشت که مخالف اکثر نحویون است. پاسخ: چنین نیست بلکه هر علمی در طول حیات خود به تکامل می رسد و البته در برخی از مراحل تکامل، نیز با مسائل گذشته مخالفت می کند. اما این هم هیچ کلیتی ندارد و همینک هر چه که مورد اتفاق نحویون قدیم بوده مورد اتفاق نحویون جدید هم هست. 6) قرآن و روایات شیعه و اهل سنت در بسیاری از موارد با قوانین نحویون مخالفت کرده است مثل مخالفت شاعران و قاریان، و به همین خاطر به تاویلاتی برای این مخالفت ها روی آوردند که فایده ای ندارد. پاسخ: از آنجا که جریان احمد بصری قائل به تحریف قرآن است هرگز نمی تواند به مخالفت های قرآن با قواعد عربی چنگ بزند چون در صورت تحریف، این غلطها توسط نویسندگان قرآن حادث شده و ربطی به قرآنِ نازل شده از طرف خدا ندارد. همچنانکه اگر قائل به این باشیم که احادیث نقل به معنی شده اند و راویان معنا را از امام گرفته و الفاظ را از جانب خود ادا می کرده اند تمام این مخالفت های ادعایی توسط راویان رخ داده و ربطی به عملکرد امام معصوم ندارد. بماند که خیلی از مخالفت هایی که ادعا می شود از اصل حقیقت ندارد و تنها ناشی از جهالت نسبت به قواعد زبان عربی می باشد. 7) قوانین نحو، قواعدی قرار دادی است و خطاها و منابع زیادی دارد و نمی ‌توان آن را قانونی دانست که قرآن و کلام انبیا و اوصیا با آن محاکمه شود و گرنه لازم است طعنه مسیحیان بر قرآن به خاطر مخالفتش با قوانین وضعیِ زبان عربی، پذیرفته شود. پاسخ: این چیزی جز تکرار ادعای اول نیست که گفتیم بر خلاف واقعیت تاریخ ادبیات عرب است. وقتی واضع علم عربی شخص امیر المومنین علیه السلام می باشند قطعاً عرضه کردن قرآن و کلام اوصیا بر آن کار صحیحی است بلکه اصلاً با کنار گذاشتن قواعد سخن عرب، امکان استفاده از قرآن و روایات منتفی می شود، چون ما با همین قوانین است که می توانیم مراد آیات و روایات را بفهمیم. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ و طعنه ای که مسیحیان بر مخالفت قرآن با قوانین عربی می زنند ناشی از جهل به دستور زبان عربی است، همچنانکه آنها صدها طعنه به محتوای قرآن زده اند که همه اش از سر جهالت یا عداوت است. و با ثابت شدن این مطلب که واضع علم عربیت شخص امیر المومنین علیه السلام بوده اند تا مردم، عربی را غلط نخوانند، چهره واقعی کسانیکه ادعا می کنند فقط تابع ثقلین هستند و در عین حال، منکر ادب عربی می باشند بر ملا می گردد. تمسک به تصحیف: همچنین بعد از اثبات این مساله، باطل بودن تمسک این جریان به حدیثی که می گوید پیامبر فرموده اند: دانستن علم عربیت فایده ای ندارد روشن می شود. زیرا علم عربیت حدود سی سال بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله توسط امیر المومنین علیه السلام وضع شده، لذا مراد آن حدیث از عربیت، چیزی غیر از ادبیات عرب است. مشروح آن حدیث از این قرار است: «دَخَلَ رَسُولُ اللهِ ص الْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ فَقَالَ: مَا هَذَا؟ فَقِيلَ: عَلَّامَةٌ، قَالَ: وَ مَا الْعَلَّامَةُ؟ قَالُوا: أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَيَّامِ الْجَاهِلِيَّةِ وَ بِالْأَشْعَارِ وَ الْعَرَبِيَّةِ، فَقَالَ النَّبِيُّ: ذَاكَ عِلْمٌ لَا يَضُرُّ مَنْ‏ جَهِلَهُ‏ وَ لَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ»[6]: (رسول خدا وارد مسجد شدند و دیدند جماعتی دور مردی می چرخند، پرسیدند: این چیست؟ گفتند: علامه است، فرمودند: علامه یعنی چه؟ گفتند: عالم ترین مردم به نسب های مردم و حادثه ها و ایام جاهلیت و اشعار و عربیت، پیامبر فرمودند: این علمی است که نداننده اش ضرری نکرده و دانای به آن نفعی نمی برد). بلکه اصلاً این نسخه اشتباه است و در نسخه "کافی" «عربیت» صفت «اشعار» ثبت شده نه معطوف بر آن، یعنی آن علامه، آگاه به اشعار عربی بوده، نه: آگاه به اشعار و عربیت: «... فَقَالَ: وَ مَا الْعَلَّامَةُ؟ فَقَالُوا لَهُ: أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَيَّامِ الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْأَشْعَارِ الْعَرَبِيَّةِ».[7] ب) ادعای اشتباه ادبی در قرآن جریان احمد بصری، در عین اینکه در اوج بی سوادی نسبت به ادبیات عرب به سر می برند و امامشان نمی تواند حتی کلمات اِعراب گذاشته ی قرآن را درست تلفظ کند، جهت انکار ادبیات عرب، ادعا می کنند که در خود قرآن اشتباهات ادبی فراوانی وجود دارد! سپس می روند از سایت های ضد اسلام، اشکالاتی که آنها بر قرآن گرفته اند را می آورند! و یا اشکالاتی که 1000 سال پیش، ابن قتیبه و امثال او آنها را مطرح کرده و خود، پاسخ داده اند را جمع می کنند! این در حالیست که قرآن لا اقل دو بار تصریح و تاکید می کند که به عربی مبین نازل شده است[8]، و باز تصریح می کند که عربیش کج و معوج نیست[9]، و بزرگ ترین ادبیات شناسان علم عرب، در مقابل عربیت قرآن سر تعظیم فرود آورده اند. و آنچه بی خردان به عنوان غلط های ادبی قرآن مطرح می کنند همه پاسخ داده شده است. ج) عدم وجوب شرعی رعایت ادبیات آنها می گویند: چه دلیلی وجود دارد که بر امام واجب است ادبیات عرب را رعایت کند؟ اما شما در چند صفحه قبل لا اقل دو حدیث را مشاهده کردید که به یادگیری عربیت امر کرده بود، غیر از اینکه توجه بسیار ویژه خداوند را به زبان عربی دانستید، تا جایی که زبان اهل بهشت بلکه زبان وحی را به صورت مطلق، عربی قرار داده اند. این در حالیست که اگر قرار بود غلط و غلوط خواندن عربی اشکالی نداشته باشد پس دغدغه امیر المومنین علیه السلام چه موردی داشت و چرا اصلاً علم نحو را پایه گذاری نمودند؟ و اصلاً وجهی برای تعیین یک زبان نبود. حال از این بگذریم، آیا حجت خدا نباید بتواند به زبان قومی که به سوی آنها فرستاده شده درست سخن بگوید نه غلط و غلوط؟ و باز بگذریم، اما آیا حجت خدا نباید ابتدایی ترین علوم بشری را یاد داشته باشد تا موقع سخن گفتن، مضحکه عام و خاص نشود؟! [1] . الفصول المهمة ج1 ص682 ح6 [2] . الفصول المهمة ج1 ص684 [3] . شرح جمل الزجاجی ج1 ص5 [4] . الحدائق الندیة ص41-42 [5] . البهجة المرضیة ص11 [6] . الأمالی للصدوق ص267-268 ح13 [7] . الکافی ج1 ص32 ح1 [8] . شعراء: 195، نحل: 103 [9] . زمر: 28 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۳)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5918280211639571020.ogg
23.19M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۸ ╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم ╣◆سخن دوم : علم رجال ◆ الف) تعریف رجال ◆ ب) نياز به علم رجال نکته ۱) وجود افراد دروغگو نکته ۲) حرمت نسبت بدون علم نکته ۳) راه‌های شناخت راویان ◆ اشکال و جواب ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ سخن دوم) پیرامون علم رجال: جریان احمد بصری مدعی است که توجه به ثقه بودن یا نبودن راوی و رد و قبول روایات بر اساس معیار رجال، بدعت است و آنچه در روایات به عنوان معیار پذیرش و رد یک حدیث معرفی شده، مخالف و موافق بودن حدیث با قرآن می باشد؛ ما در این قسمت در ضمن مطالبی به نقد این سخن می پردازیم. الف) تعریف علم رجال، علم فهرست، و علم درایه: علم رجال یعنی دانشِ راوی شناسی از حیث مورد اعتماد بودن و نبودن حدیثش، و نیز طبقه شناسی راویها از جهت زمانی و مکانی که این راوی از کدام امام روایت می کند و آیا می تواند از فلان راوی حدیث نقل کند. و از لوازم این شناخت، دانستن نام راوی و نام پدرش و لقبش و کنیه اش و دیگر موارد مرتبط می باشد. علم فهرست یعنی دانشِ شناسایی راویانی که در زمینه های مختلف دارای تالیف بوده اند و در ضمن آن بررسی مورد اعتماد بودن یا نبودن آنها و صحت سنجی انتساب کتاب به آنها. علم درایه یعنی دانشِ سند شناسی و متن شناسیِ حدیث. به این معنا که آیا مثلاً این سند مرسل است یا مُسند، و واحد است یا متواتر، و متن آن مثلاً مُدرج است یا غیر مدرج، و نحوه رسیدن این حدیث به فلان راوی، شنیدن است (سماع) یا پیدا کردن (وجاده) یا ...، و بررسی اینکه کدامیک از این اقسام معتبر می باشد. ب) نیاز به علم رجال و بررسی سند روایات: نکته ۱) وجود افراد دروغگو در میان راویان: با توجه به اینکه در میان راویان، افراد منافقِ دروغگو و حدیث ساز زیاد بودند که غالباً پیرامون اعتقادات مسلمانان جعل حدیث می‏ کردند، پذیرفتن یک روایت بدون بررسیِ اینکه چه کسانی آن را نقل کرده‏اند و آیا حدیثشان مورد اعتماد هست یا نه، عقلاً پذیرفته نیست. حضرت علی علیه السلام درباره کثرت راویان دروغگو در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله می‏ فرمایند: «در زمان خود پیامبر بر ایشان دروغ بسته شد تا آنكه ميان مردم به سخنرانى ايستاد و فرمود: ای مردم دروغگویان بر من زیاد شده ‏اند ... بعد از پیامبر نیز بر ایشان دروغ بسته شد».[1] نیز امام صادق علیه السلام می ‏فرمایند: «مردم بر دروغ بستن به ما حریص شده اند (گویی) خدا بر آنها واجب کرده، چیزی جز این از آنها نمی خواهد!».[2] نیز امام صادق علیه السلام کثیر النواء و سالم بن ابی حفصه و ابو الجارود را یاد کرده و فرمودند: «کذاب های دروغ زنِ کافر، لعنت خدا بر آنها باد، گفتم: فدایتان شوم کذاب را درباره آنها می دانم، اما معنای دروغ زن چیست؟ فرمودند: کذابند چون نزد ما می آیند و به ما اعلام می کنند که ما را تصدیق می نمایند در حالیکه اینچنین نیست و آنها حدیث ما را می شنوند و در آن دروغ می بندند».[3] همچنین یونس بن عبد الرحمن می‏گوید: احادیث بسیاری که از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام شنیده بودم به امام رضا علیه السلام عرضه کردم اما ایشان از میان آنها روایات زیادی را انکار نمود که جزء احادیث امام صادق باشد و به من فرمود: «ابو الخطاب بر امام صادق دروغ می ‏بست خدا ابو الخطاب و نیز اصحابش را لعنت کند که این احادیث را تا به امروز لا به لای کتب اصحاب امام صادق جا دادند».[4] همانطور که حضرت علی علیه السلام فرمودند: «زمانیکه حدیثی نقل می ‏کنید سندش را بگویید تا اگر دروغ است گناهش به گردن راویش باشد».[5] نتیجه اینکه: قطعاً بخشی از مطالبی که به عنوان روایت در دست شیعه بوده، توسط افراد دروغگو جعل و نقل شده است. نکته ۲) حرمتِ نسبت دادن بدون علم، حرمت عمل به ظن: یکی از مسائل بدیهی و مسلّم در دین اسلام، حرمتِ نسبت دادن کلامی به خدا و حجت های ایشان بدون دلیل معتبر است، از جمله قرآن می فرماید: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ... أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ[6]: بگو پروردگار من یقیناً حرام کرده ... اینکه چیزی بر خدا بگویید که نمی دانید». و پر واضح است که نسبت دادن یک روایت به حجت خدا و قبول آن به عنوان کلام وی، بدون آنکه بدانیم کلام اوست یا نه، مصداقی از نسبت دادنِ حرام می باشد. و به عبارتی دیگر: طبق آیات متعدد قرآن، قاعده اوّلی، حرمت عمل به ظن و گمان است، مگر ظنی که توسط خود دین تایید شده باشد، قرآن می فرماید: «وَ مَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنّاً إِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً[7]: و اکثر آنها جز از ظن و گمان تبعیت نمی کنند، در حالیکه ظن به هیچ وجه از حقّ بی نیاز نمی کند». و وقتی حدیثی از معصوم نقل می شود عادتاً برای ما بیش از ظن نسبت به صدور آن کلام از ایشان حاصل نمی گردد، و طبق احادیث متعدد، تنها ظنی که در مورد حدیث، توسط خود دین استثنا شده، حدیث فرد ثقه است، یعنی فردی که عمداً دروغ نمی گوید و حواس پرت هم نیست؛ و شناسایی چنین فردی فقط توسط علم رجال تحقق می یابد. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ما در ادامه، این مطلب را از روایات به اثبات خواهیم رساند. و این همان حقیقتی است که در حدیث امام رضا علیه السلام تصریح شده، آنجا که راوی از ایشان پرسید: «کسی از اصحاب ما کتاب حدیثی برایم می آورد ولی نمی گوید آن را از من روایت کن، آیا جایز است من آن را از او روایت کنم؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمودند: اگر می دانی این کتاب از اوست آن را از وی روایت کن».[8] پس اگر نمی دانی آن کتاب از اوست نمی توانی کتاب را به وی نسبت دهی، چه برسد به اینکه حدیثی را به امام معصوم منتسب نمایی. نکته ۳) راه‏های شناخت راویان: اولین و مهمترین راه شناخت راویان حدیث از این نظر که مورد اطمینان هستند یا نه، مراجعه به کتاب‏های رجالی و فهرستی است؛ زیرا سخن آنها یا به عنوان خبره و اهل فن و یا به عنوان گواهی فرد عادل، سندی قابل اعتماد است. بله در اینجا اشکالاتی مطرح شده که اعتماد به سخنان رجالی‏ها را مخدوش می ‏نماید، از جمله: اشکال اول) سخن رجالی حدسی است. سخنان رجالی‏ها زمانی حجیت دارد که از روی حس باشد نه حدس، در حالیکه ما راهی برای تشخیص این مطلب نداریم. پاسخ: سخنان رجالی‏ها درباره راویان به پنج صورت می باشد که چهار راهش از روی حس بوده است: اول) اعتماد بر شهرتی که بین شیعه درباره بعضی راویان وجود داشته است، مثل سلمان و ابوذر و مقداد و ابو خالد کابلی و ابو حمزه ثمالی و زراره و ابو بصیر و محمد بن مسلم و هشام بن حکم و هشام بن سالم و یونس بن عبد الرحمن و حسن بن محبوب و فضل بن شاذان. اینها بزرگان درجه اول شیعه بوده‏اند که همه ایشان را می‏شناخته‏اند و اگر اسمشان در رجال ثبت شده، برای شناساندن به آیندگانی بوده که از عصر معصومین و این راویان بزرگ فاصله زیادی خواهند داشت. دوم) ثبت توثیقاتی که سینه به سینه از عصر خود معصومین علیهم السلام به دست رجالی‏ها رسیده است؛ مثلاً شیخ نجاشی از شیخ مفید، مورد اعتماد بودن محمد بن قولویه را گزارش می‏دهد. سوم) ثبت کتابی، به این معنا که مثلاً علی بن حسن بن فضال در کتابش گواهی داده که فلان راوی مورد اعتماد است و عیاشی از کتاب ابن فضال نقل کرده و شاگرد او از کتاب وی و نجاشی از کتاب او. چهارم) تایید وثاقت کسانی که علمای رجال، خودشان آنها را دیده و می‏شناختند که شامل استادان و معاصران آنها می‏شود. پنجم) برداشت‏هایی که رجالی‏ها بر اساس قرائن و شواهد به آنها رسیده‏اند. این برداشت ها معمولاً مربوط به فساد عقیده و غلو می‏باشد که در صورت وجود اختلاف یا تردید، برای دیگران حجیت ندارد. بعد از این توضیح خاطر نشان می‏شویم: عموم سخنان رجالی‏ها مبتنی بر چهار صورت اول بوده، لذا اعتبار سخنان ایشان دچار خدشه نیست. اشکال دوم) سخن رجالی بی سند است. سند سخنان رجالی‏ها یا سلسله سند دارد یا ندارد؛ اگر سلسله سند دارد، خوب تا وثاقت راویانِ همان سندها اثبات نشود سخنانشان درباره وثاقت دیگر راویان حجیت ندارد و لازمه این دور یا تسلسل است، و اگر سند ندارد، که حرف بی سند بی ارزش است، و اتفاقاً عموم سخنان آنها از همین قبیل می باشد. پاسخ: همانطور که توضیح داده شد سخنانی که رجالی‏ها درباره راویان ثبت کرده‏اند دارای پنج صورت بوده است، صورت اول نیازی به سند نداشته چون آنقدر مشهور بوده‏ که موجب اطمینان می باشد، در صورت دوم و سوم هم چون وثاقت سلسله برای رجالی ثابت بوده، سخنان ایشان را در مورد راویان دیگر ثبت نموده است، و صورت چهارم نیز که توثیقِ بلا واسطه می‏باشد. می‏ماند صورت پنجم که خود ما اعلام کردیم حجیت ندارد و فقط می‏تواند در حد یک قرینه ایفای نقش کند. اشکال سوم) تعارض توثیقات رجالی. اگر سخنان رجالی‏ها از روی حس بوده، چطور گاهی در مورد وثاقت یک راوی اختلاف نظر دارند و حتی گاهی یک نفر در دو کتابش دو نظریه متفاوت ارائه داده است؟ پاسخ: اولاً چنین مواردی بسیار کمتر از آنست که بتواند اصل اعتبار علم رجال را زیر سوال ببرد، ثانیاً اشتباه در هر فنی وجود دارد و این باعث نمی‏شود یک فن کلاً کنار گذاشته شود، ثالثاً این نوع اختلافات معمولاً مربوط به صورت پنجم یعنی برداشت‏های شخصی نسبت به فساد عقیده و اهل غلو بودن شخص می‏باشد، نه چهار صورت نخست. اشکال چهارم) ناکافی بودن رجال. تعداد راویان احادیث، خیلی بیشتر از افرادی است که رجالی‏ها نام آنها را ثبت کرده و توثیق نموده‏اند و به همین خاطر، احادیث زیادی به علت مهمل یا مجهول بودن راویان شان کنار گذاشته می‏شوند و به تبع آن، دست ما از خیلی از روایات اهل بیت علیهم السلام کوتاه می‏گردد. پاسخ: ما قبول داریم که کتب رجال به تنهایی برای شناخت راویان مورد اعتماد کافی نیست، اما کافی نبودن به معنای باطل بودن نیست. پس ما تا آنجا که رجال برای دست یافتن به راویانِ مورد اعتماد کمک کند بر آن تکیه می‏کنیم، و هر جا که نتوانست از راه‏های دیگر استفاده می‏نماییم که در ادامه می‏آید. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ با این روش، بسیاری از راویان مهمل و مجهول جزء افراد مورد اطمینان قرار می‏گیرند، و تنها روایات آن عده که هیچ راهی برای اعتماد به ایشان وجود ندارد کنار گذاشته می‏شود. و البته نباید فراموش کرد که علت مجهول بودنِ خیلی از روات، اینست که شیعه نبوده‏اند، زیرا در میان راویان احادیث، افراد متعددی از فرقه زیدیه، واقفیه و سنی وجود داشته‏اند که چون مورد اعتنا و اعتماد جامعه شیعه نبوده‏اند ناشناخته مانده‏اند. در نتیجه کنار گذاشتن روایات چنین افرادی خدشه‏ای به دین و مذهب وارد نمی‏کند، بلکه بر عکس، اعتماد کردن به عده‏ای از همین راویان باعث شده احادیث فراوانی که بر خلاف مذهب فقهی و اعتقادی شیعه بوده، در لا به لای کتب شیعه ثبت شود و بستر مناسبی برای سوء برداشت و سوء استفاده بر ضد این مذهب شریف گردد. دومین راه، مراجعه به روایاتی است که از ائمه علیهم السلام در مورد راویان صادر شده است. و علت اینکه روایات ایشان، در مرحله دوم قرار دارد اینست که تا وثاقت راویانِ اینگونه احادیث در رجال و فهرست ثابت نشود نمی‏توان به محتوای آنها در مورد ثقه بودن کسی تکیه کرد. بخش زیادی از این احادیث در کتاب «رجال کشی» آمده، ولی روایات پراکنده‏ دیگری نیز در کتب حدیثی وجود دارد. سومین راه، کشف و استفاده از قوانین رجالی است، مثل کثرت نقل ثقه، قانون نقل بزنطی، قانون حجیت مرسلات ابن ابی عمیر، بررسی میدانی احادیث راوی و ... که در به دست آوردن وثاقت راویان بسیار تاثیر گذار است. البته در این میان عده‏ای که روحیه اخباری‏گری داشته‏اند راه افراط در پیش گرفته و به هر مطلب ضعیفی برای اثبات وثاقت بعضی روات تمسک کرده‏اند که خطای آنان بر انسان منصف پوشیده نیست. و بعد از پیمودن این سه راه، آنچه باقی می‏ماند، تعدادی از راویان هستند که جایگاهی از نظر میراث حدیثی در جامعه شیعه نداشته‏اند و برای همین شخصیتشان مجهول بوده و منقولاتشان غیر قابل اعتماد تلقی شده است. آنست. [1]. الكافي ج‏1 ص62 ح1 [2] . رجال الکشی ص135-136 ح216 [3]. رجال الکشی ص230 رقم416 [4] . رجال الكشي ص224 [5] .  الكافي ج‏1 ص52 ح7 [6] . اعراف: 33 [7] . یونس: 36 [8] . الکافی ج1 ص52 ح6 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۳)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا