eitaa logo
قرارگاه فرهنگ، هنر و رسانه اسلام آباد غرب
416 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
35 فایل
اخبار و اطلاعیه های اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان اسلام آباد غرب
مشاهده در ایتا
دانلود
25.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لحظاتی از شعرخوانی شاعر متعهد در متوسطه دوره اول دخترانه فاطمیه دهستان شیان ☎️08345227120 Eitaa🔶@slgh7120 🌐slgh.farhang.gov.ir 🔊روابط عمومی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان اسلام آبادغرب
تو را دشت شقایق می سراید تو را خورشید مشرق می سراید تویی اسطوره ی کوه و درختان تویی الگو برای موج و طوفان زده مهتاب بوسه بر جبینت تو خورشیدی ستاره شرمگینت تویی که امنیت دارد هوایت! زده هفت آسمان سجده برایت جهان بی تو اسیر دست شب بود نبودی صبح ما شام حلب بود تبر هر شاخه را تکفیر می کرد زمستان باغ را تحقیر می کرد تو شعری شعر شیوای حماسی تو دادی درس دین و دیپلماسی برای وصف تو ای پور دستان! فقط فردوسی است مرد میدان تو یک منظومه ای سردار نامی! مگر وصفت کند شعر نظامی تو یک منظومه ای شمسی ترینی هزاران مولوی می آفرینی بدون تو بلا بیدار می شد عصای ساحره ها مار می شد بلای جان اسراییل بودی برای آل فرعون نیل بودی زده بوسه به دستانت علمدار حسینی بود تقدیر تو سردار! قسم به خاک پاک سرزمینت به دست شب نمی افتد نگینت تو رفتی خون تو ماندست جاری همه جا عکس تو می خندد آری تویی بر فرق عالم تاج، قاسم! سلیمانیست ملکت حاج قاسم! از مجموعه شعر «هستی اش را به اشتراک گذاشت»
نگاه کن شب ما را! ستاره باران است به خیر مقدم او آسمان چراغان است دوباره شاخه ی خشکیده ریسه کاری شد سرود آبی هر جویبار، جاری شد نسیم زنده دل ای دوست! از سفر آمد خجسته باد و سلامت که خوش خبر آمد نسیم پاک پیام از بهار آوردست طنین و غلغه تا کوچه سار آوردست بهار آمده با گل چقدر محترم است به باغ هدیه دهد، شاه ما چه با کرم است لباس تازه برای درخت ها دارد درون مزرعه ها بذر عشق می کارد نگو که مذهب و رنگ زمین و اهلش چیست همین که سبز به تن می کند، زمین علویست رسیده روز عدالت، سوار را دریاب جهان! جهان! سخن ذوالفقار را دریاب عزیز ماه رجب آفتاب صادق ماست قسم به صاحب قرآن، کتاب ناطق ماست علی رسید که اول امام ما باشد برای سرو سرافراز مقتدا باشد اگر به عشق علی مبتلا شود دل تو مدام از غم دنیا رها شود دل تو علی که قبله ی دل هاست راه را بلد است قسم که نام بزرگش برای تو مدد است
برگزیده جشنواره ملی «شعر و دلنوشته معراج» دانشگاه آزاد اسلامی کرمانشاه
🇮🇷 شاعری خوش قریحه و خوش بیان و فرزندی برومند از دیار شهر شهیدان مرصاد اسلام آباد غرب موفق به کسب جایزه ی جوان سال استان کرمانشاه در حوزه ی فرهنگ و هنر در جشنواره جوان ایران زمین وزارت ورزش و جوانان گردید 🌺
📚رونمایی از مجموعه شعر دفاع مقدس «قله های فروتن» سروده و با حضور مسئولین و شاعران استان کرمانشاه
✅افتخار آفرینی های متعدد شاعر متعهد و جوان شهر شهیدان مرصاد جناب آقای 🌺...و این بار کسب عنوان منتخب
آوازه ات تمام جهان را گرفته است هر چند روز واقعه لشکر نداشتی
آسمان! امشب رمانی از وقار ما بگو شعر از پهبادها و اقتدار ما بگو از شب عیدی که با موشک چراغانی شدست از شکوفایی و رشد و نوبهار ما بگو آفتابی در دل ظلمت شدیم آیینه جان! با جهان شبزده از انتشار ما بگو «وعده» های ما همه از صبح «صادق» بوده اند زنگ ساعت! اینک از روز قرار ما بگو سکه هاشان از رواج افتاده دقیانوس ها روزگار نو! بیا از اعتبار ما بگو ای سفید و سرخ و سبز باشکوه و سربلند! با همه از اقتدار و افتخار ما بگو دشمن خیبرنشین ما شبیخون زد اگر ای جهان! از ضربه های ذوالفقار ما بگو
وقت است هر رسانه از تو خبر بگوید از قهرمانی ات در متن خطر بگوید باید که هر پرنده از پایداری تو ای سرو در هجوم باغ تبر! بگوید شاعر از آن رجزها، انگشت باصلابت از مجری غیور چادربسر بگوید شک نیست هیبت شب پوشالی است امروز وقتی که باشجاعت این را سحر بگوید عمری برای مردم اخبار گفتی و حال وقت است هر رسانه از تو خبر بگوید
بشنوید از قصه ی مرداد سرخ از سر سبز آری از فریاد سرخ قصه ای که با نفاق آغاز شد با هزاران اتفاق آغاز شد باز هم با خنجر از پشت نقاب دیو شب آمد به جنگ آفتاب ادعایش حق و دین بود اهرمن در پی ملک و نگین بود اهرمن هر سلاحی بود اگرچه در غلاف دشنه در کف آمد از راه مصاف آتش و ویرانی اعلام جنگ بود تنها گفته ی توپ و تفنگ هر ستون افتاد و سقف آوار شد هر درخت باغ چوب دار شد فصل تابستان بهم خورد آن زمان برگریزانی رقم خورد آن زمان لاله خونین بود بر دستان باغ روزنامه ها پر از اخبار داغ عده ای گفتند باطل می برد شاه خواهد شد چنان دل می برد تا به لطف حق ورق برگشت زود با گذشت شب فلق برگشت زود دل، علیه اهرمن آمد به جوش تا شنید از عشق، پیغام سروش پیش روی اهرمن مرصاد بود فاتح این ماجرا صیاد بود شد هزاران لاله تقدیم وطن تا بهار آمد به تقویم وطن شب شبیه قصه ای آمد بسر باز هم از خاوران سر زد سحر
زمین، زمینه ی شطرنج و بازی و جنگ است زمان، زمانه ی جادو و جادو و رنگ و نیرنگ است از آسمان به سرم سخت سنگ می بارد شکسته بالم و عمریست پای من لنگ است «دلم برای خودم تنگ می شود آری» در این زمانه که آیینه نیز از سنگ است هوای دیدن خورشید، با من است اما هنوز فاصله با او هزار فرسنگ است از این سیاهی مطلق چگونه بگریزم؟ به هر کجا بروم آسمان همین رنگ است