دلنوشته یا درد نامه . . .
روز به روز روایت عشاق الزهرا بدنم را می لرزاند . . .
درک این همه فاصله با عشاقی مست در پی نگاه و محبت مادر اگر نگویم حسادتم را بر می انگیزد اما غبطه امانم را بریده . . .
حس اینکه #مادر نگاهش به سمت تو باشد حالت جنون سراسیمه کل اعضا و جوارحم را در بر می گیرد . . .
اما هنوز مطمئن نیستم چرا مادر رو بر می گرداند از من . . .
شاید هنوز صورتش گود افتاد و التیام نیافته . . .
شاید هم دلخور و دلگیر از این همه ادعا و مدعی بودن در وجودم دیده . . .
مادر پهلو شکسته . . .
عشق به تو را زمانی یافتم که #ابراهیم_دلها خود معشوق کوی تو بود . . .
ابراهیمی که گمنامی رو برگزید به قصد اینکه شما را زیارت کند و هر هفته مهمان ویژه مزار بی نشانش باشد . . .
مادر . . .
نگاهم کن که در آتش روزگار افتاده ام شاید . . .
ابراهیم خلیل در میان کوهی از آتش نمرد نگاه خیره همه را بی پاسخ گذاشت . . .
او جز نگاه دوستش چیزی تقاضا نمیکرد . . .
نگاهی از دوست بر آتش نمرد چیره گشت وقتی نوای يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ (ﺍﻯ ﺁﺗﺶ ! ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺑﻰ ﺁﺳﻴﺐ ﺑﺎﺵ ! ) را شنید . . .
تلی از آتش همچون گلستان ابراهیم را نوازش داد . . .
بی بی . . .
کی انعکاس صدای گرفته ات وجودمان را نوازش کند که بگوئی يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ . . .
شهادت زیباست اما . . .
اما شهادتی زیباست که همچون شهادت علمدار کربلاست باشد . . .
زمانی که چادرت را گشودی و او از روی اسب بر روی آن افتاد و صدای #یا_بُنیّ تمام وجودش را نوازش کرد . . .
چه صدای دلنشینی . . .
صدایی که پژواکش در عالم هنوز طنین انداز است . . .
نگاهت که شامل حالمان گردد دیگر اگر از قافله هم جا بمانیم ملالی نیست . . .
در انتظار نگاهت روزگارمان سپری خواهیم کرد به امید آنکه بگوئی . . .
#گر_نگاهی_کند_به_ما_زهرا_سلام_الله_علیها
#بی_بی_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
🖊 مجیدی #جا_مانده_از_قافله
۱۳۹۵/۱۲/۵
🌱🌱🌱🌱