✅ شرح دیدار #دکتر_هنریش_بروگش (H.Brugesch) سیاح و مستشار آلمانی، از #مجتهد_اصفهان علامه محقق حاج سید #اسد_الله #شفتی - اعلی الله مقامه (متوفای 1290 ق)
🔸 #دکتر_هاینریش_بروگش #سفیر_پروس ( #آلمان ) در دربار #ناصرالدین شاه #قاجار است که خاطرات بسیار خواندنی و مهمی از ایران عصر #ناصری فراهم کرده و آن را « #سفری_به_دربار_سلطان_صاحبقران » نامیده و مرحوم کردبچه با قلمی شیوا ترجمه کرده است.
🔸بروگش به عنوان #مستشار ، همراه اعضاء سفارتی بود که از طرف دولت پروس در سال ۱۸۵۹ (1275 ق) به #ایران اعزام شدند.
🔸در راه #اصفهان
... دکتر بروگش از طریق تهران، اراک، خمین وارد گلپایگان می شود بعد از طریق دامنه، یا به اصطلاح دکتر بروکش «دام بنه» وبرخورد با گروههای مسلح بختیاری - ودیدار از کاروانسراهای بین راه وقریه «عسکرون» «تیرون» «کروند» به نجف آباد وارد می شود.
🔸 دکتر هنریش بروگش (H.Brugesch) درباره ملاقات خود با
#مجتهد_بزرگ_اصفهان مرحوم حاج #سید_اسدالله_شفتی ، در کتاب خاطرات خود به نام : #سفری_به_دربار_سلطان_صاحبقران ، چنین می نویسد :
🔸با خاطرات بسیار شیرین وخوشی از #جلفا به سمت #اصفهان حرکت کردیم تا به دیدن شخصیت مهم دیگر آن شهر برویم.
🔸 این شخصیت، روحانی ومجتهد بزرگ اصفهان حاج سید #اسد_الله بود که می بایستی با او ملاقات کنیم ومراتب احترام را جای آوریم، ولی منزل ومحل سکونت این روحانی ودانشمند بزرگ، عکس خانه مجلل #امام_جمعه بود!
🔸پس از گذشتن از چند کوچه پیچ در پیچ وارد محلات فقیر نشین شهر شدیم ودر آنجا به خانه محقر وکوچک حاج سید #اسد_الله رسیدیم که زندگی ساده ومحقرانه ای را بر زندگی مجلل واشرافی ترجیح داده بود، از در کوچک وکهنه ای وارد حیاط محقری شدیم، عده زیادی از طبقات مختلف و در عین حال محترمین شهر #اصفهان در حیاط ایستاده بودند تا به نوبت وارد اتاق #مجتهد شوند واو را ببینند.
🔸 آنها وقتی ما خارجیان را دیدند، راه باز کردند ونوبت ملاقات خود را به ما دادند. از راهروی تنگی به سوی محل کار مجتهد حرکت کردیم، یک اتاق کوچک و باریک که با گچ سفید شده بود، تالار پذیرایی او را تشکیل می داد.
🔸 مجتهد که عمامه ای تمیز بر سر داشت، در گوشه ای از آن اتاق به سادگی وبی آلایشی تمام، روی فرش نمدی نشسته بود به ما هم تعارف کرد که روی همان نمد، مقابل او بنشینم، اتاق کوچک بود وجای کمی داشت به همین جهت چسبیده به هم، چهار زانو روبروی او نشستیم و چون به این نوع نشستن عادت نداشتیم ناراحت بودیم.
🔸روحانی بزرگ سر خود را بلند کرد وبا چشمان نافذ خود که از آن هوش وذکاوت فوق العاده او هویدا بود یکایک ما را خوب نگریست وخوشامد گفت واز اینکه به دیدارش آمده ایم تشکر نمود.
🔸بعد صحبت شروع شد و مجتهد، سئوالاتی از وضع اروپا ومخصوصا کشور ما، پروس میکرد که توضیحاتی در جواب او می دادیم ومجتهد در حال صحبت گاهی تأملی می کرد ولاالله الا الله میگفت.
🔸 در این میان پذیرایی ساده و صمیمانه او شروع شد، یک قلیان و مقداری گز آوردند. قلیان را هر یک چند پک زدیم ومجتهد گزها را از میان آرد برداشت، خرد کرد وبه ما تعارف نمود.
🔸 کسانی که در حیاط در انتظار دیدار روحانی بزرگ خود ایستاده بودند از لای در، با حسرت وحسد ما را که این توفیق نصیبمان شده بود نگاه می کردند و بالاخره یکی از آنها نتوانست تا خروج ما صبر کند، لذا در اتاق را باز کرد ودر حالی که می گفت من مریضم ونمی توانم صبر کنم وارد اتاق شد وبه طرف مجتهد رفت و دست او را بوسید ومجتهد یک تکه قند به او داد. آن مرد با خوشحالی زیاد قند را به دهان گذاشت و با احترام زیاد خارج شد.
🔸 بعدا متوجه شدیم که آن مرد جوان برای درمان یافتن بیماری خود نزد مجتهد أمده تا از دست او چیزی بگیرد وبخورد وشفا یابد.
🔸وقتی مردم را در حال انتظار دیدم دیگر توقف در نزد روحانی بزرگ را جایز ندانستیم البته انصاف هم نبود که بیش از این وقت او را بگیریم، اجازه مرخصی خواستیم وخارج شدیم.
📚 #سفری_به_دربار_سلطان_صاحبقران : ج ۲ ص ۴۰۷ - ۴۰۹ ؛ و اصفهان از دید سیاحان خارجی : ص 402 - 404
https://www.instagram.com/p/CHc2bc0hg5s/?igshid=6hypu5sdkfw8
👉 @smbshafti