❄️چای برفی☕️
چای را گذاشت روی میز من
سبز شد مقابلم ، عزیز من
زیر برف، حرفهای داغِ داغ
صندلی او، میان میز من
ماه او میان ابر چای بود
سمتِ خود کشید، چشم تیز من
خورد تا لبم به استکان او
خوب شد کمی دلِ مریض من!
حَبه حَبه حَرف او رسوب کرد
در میانِ تلخیِ غلیظِ من
سر کشیدمش
- بریز!
- نه!
- بریز!
"کافی است " او
وَ هِی "بریز!" من
سرخیِ لبش که طعنه زد به چای
ریخت بر زمین
شکست استکان!
رد بوسه ماند روی برفها
مرداد ۸۴
سید محمد حسین ابوترابی
#برف
#شعر_عاشقانه
#سید_محمد_حسین_ابوترابی
https://eitaa.com/smhabootorabi