🇮🇷﷽☫
#تحریر_حم
💎@SMHM212
پدافند ناشناخته مقاومت!
و قصه آن یک هلیکوپتر!!
(قسمت دوم):
⁉️چرا در عملیات هوائی اخیر دشمنان #علیه_ایران، از دهها فروند بمبافکنها و شکاریهای اسراعیلی_آمریکایی بر فراز اردن و عراق و باکو و...، فقط #یک_هواپیما توسط #پدافند_ایران، ساقط شد؟! ⏪ #یک_هلیکوپتر
همانطور که در 👈قسمت اول👉 اشاره شد؛
یکی از فرماندهان #حزب_الله لبنان، از معجزات #جنگ_۳۳_روزه (که پیامد عملیات #الوعد_الصادق رخ داد) تعریف میکرد و اینکه چگونه وعده پیروزی #سیدعلی_خامنهای به #سیدحسن_نصرالله، تحقق یافت!
بخش آخر آن خاطرهگوئی آن برادر لبنانی، در باره نحوه انهدام #هلیکوپتر_سرفرماندهی اسکادران هوایی اسراعیل بود که میتواند اشاره به موضوعیت #پدافند_ناشناخته_مقاومت داشته باشد:
سیدحسن نصرالله از طریق تجهیزات ارتباطی اتاق جنگ لبنان، وضعیت صحنه جنگ را به اطلاع حضرت آقا گزارش میکرد که در اتاق جنگ ایران، حضور دائمی داشتند.
تا اینکه نوبت رسید به آخرین عملیات اسراعیل که اعزام ۲۰ فروند هلیکوپتر آپاچی جدید و پیشرفتهای بود که به تازگی از آمریکا تحویل گرفته بود.
در شنود مکالمات ستاد جنگ اسراعیل با اسکادران اعزامی آن، متوجه شدیم که یکی از هدفهای اصلی دشمن، همین اتاق جنگی بود که ما در آن مشغول فرماندهی جبههها بودیم و نفهمیدیم محل ما از کجا لو رفته است!؟
سیدحسن سریعاً صحنه را به امام خامنهای گزارش داد ولیکن دیدیم که سیدحسن، برافروخته شد و از دستگاه فاصله گرفت و ما با تعجب پرسیدیم چه شد؟!
او گفت: خودتان را برای #شهادت آماده کنید! زیرا آقا فرمودند: من چیزی جز #دعا برای مقابله با آن هلیکوپترها ندارم!
پرسیدیم: حالا شما میخواهید چه کنید؟! سیدحسن نصرالله گفت: میروم که در گوشهای به دعا و توسل بنشینم!
در آن لحظات کلیه اعضای اتاق جنگ دست از کار کشیده و مشغول وصیت و راز و نیاز با خدا شدند و اینکه هر لحظه فرصت پرواز فرا میرسد. حتی هیچ مجالی برای گریز و دور شدن از آن نقطه را نداشتیم!
یکی از برداران که به حالت سجده افتاده بود و عاشقانه نجوا میکرد، دیدیم پرید هوا و با خوشحالی فریاد زد: کار تمام شد ... کار تمام شد ...!!!
ما پیش خود فکر کردیم که به علت فشار روانی شدید آن لحظات قاطی کرده و او را دعوت به آرامش کردیم اما او خود را به رادار رسانید و لحظاتی که به صفحه رادار چشم دوخته بود، با همان هیجان گفت: نگفتم تمام شد؟!... دیدید تمام شد؟!...
عملیات دشمن شکست خورد!...
امید و شادی عجیب او ما را هم به سمت رادار کشانید و از شنود مکالمات، متوجه شدیم که دشمن دستور عقبنشینی سریع برای آن اسکادران صادر کرده!
عملیات دشمن لغو شد و ما به بررسی دقیقتر و عمیقتر قضیه پرداختیم و متوجه شدیم که یکی از هلیکوپترها (سرفرماندهی)، در آسمان، خود به خود محو شده است!
شنود مکالمات حاکی از این بود که صهیونیستها به همدیگر میگفتند؛ حزب الله سلاح جدیدی دارد که هلیکوپتر پیشتاز را در هوا کاملاً پودر کرده و هیچ اثری از آن باقی نگذاشته است!
حسابی گیج شدیم! چون از طرف حزبالله هیچ نوع شلیکی علیه آن هلیکوپترها نداشتیم و اینکه چرا فقط یک هلیکوپتر نابود شده است؟!
ریختیم سر آن برادرمان که بالاپایین میپرید و خوشحال بود و ماجرا را از او جویا شدیم. گفت: من شهادتین را که گفتم، چون دوست داشتم در حالت #سجده به شهادت برسم به سجده افتادم و در حالت خلسه بودم که ناگهان احساس کردم با تعدادی از #رزمندگان حزبالله در یک بیابان تحت تعقیب هلیکوپترهای دشمن هستیم و در حال فرار ناگهان به یک #بانوی_چادری مواجهه شدیم و زود فهمیدیم که باید دست به دامن او بشویم و در حال طرح مسئله بودیم که او گفت: من دارم برایتان دعا میکنم!
ما قدری عصبانی شدیم و گفتیم: حضرت آقا در ایران در حال دعاست و سیدحسن هم در لبنان مشغول دعاست و شما هم در این بیابان؟!
اما تا دعاهای شما به اجابت برسد، کار از کار گذشته و ...!
آن بانو گفت: اگر عجله دارید بروید جلوتر! شاید مادرم بتواند کمکتان بکند!
و ما به سرعت از او جدا شدیم و به جهتی که او اشاره کرد دویدیم و همانجا تازه فهمیدیم که او #حضرت_زینب سلامالله علیها بود و ما را به #حضرت_زهرا سلامالله علیها ارجاع داده است!
بالاخره به بانوی اعظم(س) رسیدیم و تا خواستیم شرح ماوقع را بگوییم، اشاره کرد که صحنه را میبینم! و دست در چادر خود فرو برد و دستمال سفیدی را بیرون آورد و آنرا در هوا تکان داد و به ما گفت: مشکل شما حل شد! برگردید به مقر خودتان!
و من چنان مطمئن به نابودی دشمن شدم که از خواب و خلسه پریدم و بقیه حالات مرا هم که خودتان دیدید.
آنجا بود که فهمیدیم، #امداد_غیبی ما را از آن وضعیت خیلی خطرناک، نجات داده است.
در شنودهای بعدی، دریافتیم که دشمن، تیم خاصی را مأمور به شناسایی سلاح جدید حزبالله کرده است!
..ادامه دارد.
✍سیدمحمدحسینی(منتظر)
۱۴۰۳/۸/۱۲
🌐👈حیفه نبینی👉
💠
🎲👈محل نظرات👉
🙏