درس اول شاعری؛
ساده سرایی؛ ساده گویی
یکی از مشکلات بزرگ شاعران نوجوان و جوان، تقلید از زبان بزرگان شعر است.
آنها می خواهند مثل حافظ و سعدی و انوری و صائب شعر بسرایند تا مخاطبان باور کنند که آنها هم مثل حافظ و سعدی و انوری و صائب شاعرند!
اما این روش اصلاً درست نیست!
به یاد داشته باشیم که شعر، بیان رازهای درون و باورهای قلبی ماست که قرار است برای همدلان و همزبانان مان بیان کنیم به همین دلیل باید به زبان خودمان ساده و صمیمی حرف بزنیم نه با زبان حافظ و سعدی و انوری و صائب!
نکته دیگر این که تکرار حرف های حافظ و سعدی و انوری و صائب که هنر نیست!
وقتی هنر اتفاق می افتد و شکل می گیرد که نوآوری و خلاقیت در آن ظهور یابد.
در تکرار حرف دیگران، چیزی به نام نوآوری وجود ندارد و شاعری که سعی دارد به زبان بزرگانی چون حافظ و سعدی و انوری و صائب شعر بگوید، در همان قدم اول، راه رسیدن به شعر واقعی را بر خود مسدود کرده است.
البته به شاعرانی که تلاش دارند مثل حافظ و .... شعر بگویند، باید تبریک بگوئیم؛
زیرا دورنمایی وسیع و آینده ای روشن را برای خود ترسیم کرده اند؛ اما شرط مثل حافظ و سعدی و انوری و صائب شاعر شدن، تقلید از زبان آن ها نیست! بلکه باید روش ها و تکنیک های آنان را بیاموزیم و با زبان خود شعر بگوئیم.
اولین درسی که از حافظ و سعدی در شاعری باید آموخت، ساده گوئی و صمیمی سرائی است.
استفاده از الفاظ قُلمبه و نامأنوس با ذهن ها، اصلاً روش درستی نیست و باعث خستگی ذهن مخاطب و فرار او از شعر می شود.
بنابر این در درس امروز تلاش می کنیم ساده و صمیمی شعر بسرائیم.
باید درست مثل حرف زدن – که خیلی راحت با معلم، والدین و دوستانمان با آنها سالم ولی صمیمی حرف می زنیم- بتوانیم حرف هایمان را با زبانی دل نشین در قالب شعر بیان کنیم.
در این جا یک نمونه شعر که با محوریت سادگی زبان سروده شده تقدیتان میشود:
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه، دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانهای است که قربانیات کنند...
فاضل نظری
در شعر بالا نمونه هائی از کاربرد زبان مردم و تلاش برای رسیدن به ساده سرائی آشکار است؛
زبان ساده و بدون تکلف و دست انداز،
موسیقی روان،
شیوه چینش بیتها
پایان بندی آن با فعل- که باعث شده است زبان شعر درست مثل زبان مردم روان گردد-
از همه جالب تر این که
در بیت اخر از ضرب المثل هم استفاده شده است.
امروزه برخی شاعران عزیز و گرامی_ که به ولایی سرایی اشتغال دارند _ شعرشان با عیوب اساسی چه در محتوا و چه در شگردهای بیانی مواجه است.
وقتی اشعار برخی شاعران را می خوانیم واقعا با این کلنجار روبروییم که:
براستی این عزیزان در کجا شعر را آموخته اند
و کجا در کدام انجمن شعرشان را نقد می کنند؟
وقتی برای اهل بیت این بهترین انسانهای روی زمین اثری می سرایند از خود پرسیده اند شعرشان آیا سنخیتی با مقام معصوم دارد؟ با خیر؟
آیا به تعهدفرهنگی و ایمانی خود توجه دارند و می دانند که باید وسواس شعری داشته باشند؟
آیا به انتظارات مخاطب فهیم توجه دارند؟
اگر به این نکات توجه دارند پس چرا گاهی این قدر شعرشان سطحی عوامانه و ضعیف است؟
شاید بزرگ ترین عیب این شاعران
سطحی نگری و ساده انگاری است
یادمان باشد این سخن رهبر فرزانه انقلاب را که فرمود اگر شاعری شعر ضعیفی، ولو بااخلاص سرود آن را عرضه نکند و کنار بگذارد....
آیا به این توصیه عمل می کنیم؟
#نشانه_های_ساده_انگاری_و_سطحی_نگری
ساده انگاری_ که با ساده سرایی(صمیمی و بی تکلف سرایی) فرق دارد_ زبان شعر را ویران می کند و از شاعر، چهره ای ضعیف، سطحی نگر و غیرقابل دفاع نشان می دهد...
برخی نشانه های ویرانی اثر( که به نام شعر ارائه شده) به قرار زیر است:
پیش از ارائه نمونه آثار
به این توضیحات عنایت و توجه داشته باشید
یک.
در ارائه نمونه ها
به نام شاعر یا صاحب اثر
و حتی تاریخ سرایش اثر توجهی نداریم
معیار ارائه شعر است.
دو.
هدف از طرح مباحث، صرفا روشنگری است
مخاطب بحث مداحان عزیزی هستند که لازم است به هنر انتخاب شعر دست یابند تا به هر شعر
ارائه شده در کانالها اعتماد نکنند.
سه.
وظیفه ما پاس داشتن از حرمت خادمان اهل بیت است و البته یادآوری ضعف های موجود.
و تاکید بر این نکته که
هیچ گاه حرمت خود را بر حرمت اهل بیت مقدم ندانیم و در صدد رفع و جبران خطاهای احتمالی خود باشیم.
#نشانه_های_ساده_انگاری_و_سطحی_نگری
یکم
نظم شدن اثر
وقتی شاعر به ناظم تبدیل شود براحتی هرعبارتی را با وزن و قافیه به خورد مخاطب می دهد!
در این نوع آثار
فقط محتوابرجسته است؛
شعر به سخنرانی منظوم تبدیل شده است؛
چندان خبری از احساسات شاعرانه نیست؛
نه واکنش عاطفی و جهان بینی شاعرپیداست؛
نه بلاغت؛
نه جذابیت کلام؛
فقط وزن و قافیه .... همین و بس!
تازه اگر به زبانی سالم ارائه شده باشد
نظم نیز دو نوع است
#نظم نیز دو نوع است
الف) نمونه یکم
شعر استدلال محور می شود:
سکوت مسئله سازش فراتر از درک است
که حفظ وحدت امت سیاست حسن است
نه با معاویه لبخند زد نه سازش کرد
به زیر سلطه نرفتن ظرافت حسن است
گاه استدلالهایی سطحی:
باید شمار ماه ها تعدادتان باشد
تا با زمین هرجا، زمان هم یادتان باشد!
وقتی خدا یک ماه را مال خودش می کرد
می خواست روزی هدیه ی میلادتان باشد!
که گاه استدلالها پذیرفتنی هم نیست:
دوباره سوره کوثر به احمد میشود نازل
کسی که مجتبایش میدهند ابتر نمی گردد
خبر دارد شریک اش قاتل جانش شود لکن
دلش راضی به ترک خانه و همسر نمی گردد
ب) نمونه دوم نظم
بیان مستقیم به گونه ای که مخاطب متوجه میشود بجای شعر دارد سخنرانی منظوم می خواند!
حسن امام شجاعت، امام پُر جرأت
برای اُمّتِ قرآن، که مانده در حیرت
به عهدنامۀ صُلحَش پُر است از عِبرت
اگر بصیر بماند، خواصِ با غیرت
و:
چقدر کرب و بلا را حسن سپاه آورد!
چقدر یل یلِ پیر و جوان بِراه آورد!
به زبان اثر منظوم بالا دقت کنید که چقدر از قواعد زبان دور افتاده است
ادامه بحث
#نشانه_های_ساده_انگاری_و_سطحی_نگری
یکم
نظم شدن اثر
دوم:
طرح عواطف سطحی و دم دست و گاه شخصی که ریشه در تفکر و جهان بینی شاعرانه ندارد:
حکاک ازل شیر اُحد، نام حسن را
با خط خوشش سر در تالار دلم کند
در آرزوی وصف تو مردند هزاران
تمثال گر و شاعر و نقاش و هنرمند!
هر بار نقاب از رخت افتاد خدا گفت
جبریلِ امین دود کند بهر تو اسپند!!
ادامه
#نشانه_های_ساده_انگاری_و_سطحی_نگری
سوم
غفلت از مدح واقعی
ارائه مدح های کلی که روشنگرانه نیست
وصف ظواهر اهل بیت
چنان سروده حسن را خدای شاعرها...
چنین نکرده کسی از بهشت تضمینی
عسل نگاه و رطب گونه و لبی چو نبات
فتاده آب دهانم زبس که شیرینی!!!!
بس است تا که ترا بین سفره بگذارد
خدا نشان بدهد چیده بزم رنگینی
علی و فاطمه با تو چه عالمی دارند
به بوسه از لب تو هر دو گرم افطارند
یا
مِثلِ تو دنیا ندارد دلسِتان دیگری
عشق قاسم هستی و تواز عسل شیرین تری!
افتخار من به در گاه تو خادم بودن است
از مقاماتت همین بابای قاسم بودن ست!
ادامه بحث
#نشانه_های_ساده_انگاری_و_سطحی_نگری
چهارم:
طرح مباحث ذهنی و مبتذل و تکراری
مثل مستی که گاه مفهوم و دنیایی می یابد در حالی که شاعر چنین قصدی ندارد:
با کلافی نخ بیا رو سوی این بازار کن
دل بر این دریا بزن بر عاشقی اقرار کن
بر در این میکده بنشین و هی اسرار (اصرار)کن
روزه را یک بارهم با می بیا افطار کن!!