eitaa logo
فروشگاه کتاب جان
5.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
398 ویدیو
61 فایل
🔷️مرکز توزیع کتاب های جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 📚پاتوقی برای دیدن، خواندن و خریدن کتاب های خوب وابسته به مرکز کتاب جان/ فروش فقط به صورت غیر حضوری ارتباط با مدیر: @milad_m25
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 نامی از آسمان 🚫 از خانه که بیرون آمدم و همسایه‌ام را چونان اَجَل معلّق دیدم، آرام گفتم: أعوذُ بالله من الشّیطان الرّجیم. ☠️ از بود که هر روز با رفقایش مشغول سنگ‌اندازی درمسیر اهداف رسول خدا(ص) و دوستانش بودند. ⚠️ به هم که رسیدیم، به‌طعنه گفت: - شنیده‌ام (ص) نوه‌ی دختریِ دومش را «حسین(ع)» نامیده. (ع) دیگر چه جور اسمی است؟ گفتم: همسایه! دست از سر رسول خدا(ص) و خاندانش بردار و بگذار رفاقتمان باقی بماند. 🔽🔽🔽
🗣 بی اعتنا ادامه داد: - مگر چه گفته‌ام؟ نمی‌دانم چرا (ص) دوست دارد همه‌چیزش خاص باشد؛ حتی نوه‌اش. 😡 دیگر نتوانستم تحمل کنم و گفتم: - مگر نمی‌دانی حسین(ع) فرزند کدام است؟ کسی که هیچ لحظه‌ای از عمر خودش و خاندانش به شرک و بُت پرستی آلوده نشده، باید هم اسمش باشد. 🤡 با پوزخند گفت: - ؟! شما پیروان محمد(ص) این حرفها را از کجا می‌آورید؟ 🌙 همین‌طور که داشتم از مقابلش رد می‌شدم، گفتم: - بدان که (ع) اسمی از اسم‌های است. تا پیش از اسلام، هیچ‌کس از مردمان به این نام شریف خوانده نشده. 🔽🔽🔽
🌺 دو نوه‌اش گوشه‌ی اتاق‌اند. (ع) در است، ولی (ع) دارد گریه می‌کند. (ص) بی‌درنگ خم می‌شود و را در آغوش می‌کشد. ، لالایی حسین(ع) می‌شود و حسین(ع) آرام به خواب فرو می‌رود... 💚 بابا با مِهر دخترش را نگاه می‌کند که از سر و رویش می‌بارد و می‌فرماید: - می‌دانی فاطمه(س)جانم! تاب گریه‌ی حسین(ع)را ندارم... 🥀 سپس رسول خدا(ص) طفل معصومش را نگاه می‌کند و به و آینده‌ای که در پیش دارد، می‌اندیشد... 🔽🔽🔽