eitaa logo
فروشگاه کتاب جان
5.7هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
353 ویدیو
61 فایل
🔷️مرکز توزیع کتاب های جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی 📚پاتوقی برای دیدن، خواندن و خریدن کتاب های خوب وابسته به مرکز کتاب جان/ فروش فقط به صورت غیر حضوری ارتباط با مدیر: @milad_m25
مشاهده در ایتا
دانلود
«چمروش» نام پهپادی است که شهید شیرخانی در تمامی مراحل طراحی، ساخت و پرواز این پرنده حضور داشتند. این پهپاد برای نخستین بار توسط این شهید عزیز که اولین استاد خلبان پهپاد ایران است در آسمان به پرواز در آمد. 👥 @sn_shop
👆 «چمروش» نام پهپادی است که شهید شیرخانی در تمامی مراحل طراحی، ساخت و پرواز این پرنده حضور داشتند. این پهپاد برای نخستین بار توسط این شهید عزیز که اولین استاد خلبان پهپاد ایران است در آسمان به پرواز در آمد. 👥 @sn_shop
👆 «چمروش» نام پهپادی است که شهید شیرخانی در تمامی مراحل طراحی، ساخت و پرواز این پرنده حضور داشتند. این پهپاد برای نخستین بار توسط این شهید عزیز که اولین استاد خلبان پهپاد ایران است در آسمان به پرواز در آمد. 👥 @sn_shop
گزیده ای از کتاب چمروش👆 «روز رزمایش تمام فرمانده‌ها بخصوص فرمانده نیرو حضور داشتند. قرار بود ما هم بعد از سقوط آزاد بیاییم پای پهپاد. سردار سلامی داخل بالگرد ما را دیدند. با هم سلام و علیکی کردیم، نوبت پریدن من و کمال شد. بلند شدیم گفتیم: «حاج آقا التماس دعا». در باز شد ما پریدیم پایین. رسیدیم زمین بلافاصله  آمدیم کنار پهپاد، هر کاری کردیم موتور روشن نمی‌شد. همه استرس داشتیم. به‌صورت حاج علی نگاه کردم، در آن سرما صورتش برافروخته شده بود و به شدت عرق می‌ریخت. اینجا برای اولین بار باید پهپاد معرفی می‌شد و این اتفاق برای ما مهم بود؛ اما هرکاری می‌کردیم موتور استارت نمی‌خورد و ملخ پرنده قفل کرده بود. یک مرتبه حاج علی با پیچ‌گوشتی یک ضربه به یکی از پره‌های ملخ زد، موتور روشن شد. خیلی خوشحال شدیم. سریع پرنده را بلند کردیم. فرمانده‌هان هم‌زمان از کنار ما رد می‌شدند. سردار سلامی نگاهی به ما کردند، گفتند: «شما که الان تو آسمان بودی؟ روی زمین چی‌کار می‌کنید؟» بعد هم با لبخندی کار ما را تایید و از کنار ما رد شدند. هم‌زمان پرنده آماده پرواز شد. من، کمال، سید حسن و مهرداد به نوبت با پرنده مانور دادیم. قبل از فرود آمدن پرنده آقا خسرو گفتند: «برادرها این کار صلوات نداشت؟» به برکت صلوات و پرواز موفقی که داشتیم رسماً تیم پهپاد یگان تشکیل و معرفی شد.» @sn_shop
گزیده ای از کتاب چمروش👆 «روز رزمایش تمام فرمانده‌ها بخصوص فرمانده نیرو حضور داشتند. قرار بود ما هم بعد از سقوط آزاد بیاییم پای پهپاد. سردار سلامی داخل بالگرد ما را دیدند. با هم سلام و علیکی کردیم، نوبت پریدن من و کمال شد. بلند شدیم گفتیم: «حاج آقا التماس دعا». در باز شد ما پریدیم پایین. رسیدیم زمین بلافاصله  آمدیم کنار پهپاد، هر کاری کردیم موتور روشن نمی‌شد. همه استرس داشتیم. به‌صورت حاج علی نگاه کردم، در آن سرما صورتش برافروخته شده بود و به شدت عرق می‌ریخت. اینجا برای اولین بار باید پهپاد معرفی می‌شد و این اتفاق برای ما مهم بود؛ اما هرکاری می‌کردیم موتور استارت نمی‌خورد و ملخ پرنده قفل کرده بود. یک مرتبه حاج علی با پیچ‌گوشتی یک ضربه به یکی از پره‌های ملخ زد، موتور روشن شد. خیلی خوشحال شدیم. سریع پرنده را بلند کردیم. فرمانده‌هان هم‌زمان از کنار ما رد می‌شدند. سردار سلامی نگاهی به ما کردند، گفتند: «شما که الان تو آسمان بودی؟ روی زمین چی‌کار می‌کنید؟» بعد هم با لبخندی کار ما را تایید و از کنار ما رد شدند. هم‌زمان پرنده آماده پرواز شد. من، کمال، سید حسن و مهرداد به نوبت با پرنده مانور دادیم. قبل از فرود آمدن پرنده آقا خسرو گفتند: «برادرها این کار صلوات نداشت؟» به برکت صلوات و پرواز موفقی که داشتیم رسماً تیم پهپاد یگان تشکیل و معرفی شد.» @sn_shop
گزیده ای از کتاب چمروش👆 «روز رزمایش تمام فرمانده‌ها بخصوص فرمانده نیرو حضور داشتند. قرار بود ما هم بعد از سقوط آزاد بیاییم پای پهپاد. سردار سلامی داخل بالگرد ما را دیدند. با هم سلام و علیکی کردیم، نوبت پریدن من و کمال شد. بلند شدیم گفتیم: «حاج آقا التماس دعا». در باز شد ما پریدیم پایین. رسیدیم زمین بلافاصله  آمدیم کنار پهپاد، هر کاری کردیم موتور روشن نمی‌شد. همه استرس داشتیم. به‌صورت حاج علی نگاه کردم، در آن سرما صورتش برافروخته شده بود و به شدت عرق می‌ریخت. اینجا برای اولین بار باید پهپاد معرفی می‌شد و این اتفاق برای ما مهم بود؛ اما هرکاری می‌کردیم موتور استارت نمی‌خورد و ملخ پرنده قفل کرده بود. یک مرتبه حاج علی با پیچ‌گوشتی یک ضربه به یکی از پره‌های ملخ زد، موتور روشن شد. خیلی خوشحال شدیم. سریع پرنده را بلند کردیم. فرمانده‌هان هم‌زمان از کنار ما رد می‌شدند. سردار سلامی نگاهی به ما کردند، گفتند: «شما که الان تو آسمان بودی؟ روی زمین چی‌کار می‌کنید؟» بعد هم با لبخندی کار ما را تایید و از کنار ما رد شدند. هم‌زمان پرنده آماده پرواز شد. من، کمال، سید حسن و مهرداد به نوبت با پرنده مانور دادیم. قبل از فرود آمدن پرنده آقا خسرو گفتند: «برادرها این کار صلوات نداشت؟» به برکت صلوات و پرواز موفقی که داشتیم رسماً تیم پهپاد یگان تشکیل و معرفی شد.» @sn_shop