... #نجف رفتن بنده به اعجاز حضرت علی(ع) بود. به یاد دارم زمانی در نجف گرسنگی به من فشار زیادی آورد بود. کتاب «حیات القلوب» با جلد چرمی داشتم که آن را باز کردم تا مطالعه کنم و #گرسنگی فراموش شود. کتاب را باز کردم دیدم یک چهارم «مهرنان» که در آن زمان به هر «مهری» چهار نان می دادند در لای کتب هست.
با این که سهم امام نمی خوردم و با مزد صحافی در نجف زندگی می کردم، تا این مهر را دیدم گفتم خدایا با این که عهد کردهام سهم امام نخوردم اما الان مجبورم. یک نانوایی نزدیک دفتر آیت الله العظمی حکیم بود و مهر را به او دادم. تعجب کرد چون من تا به حال از آن مهرها استفاده نکرده بودم.
یک نان به من داد و من یک ریال سبزی قرض کردم و شستم و با عجله لقمه نانی را بریدم خواستم بخورم که در اتاق من از زدند. گفتم تفضل! دیدم عرب سیاه چهره و لاغر و سبز چشمی وارد شد و به زبان عربی گفت: من گرسنه هستم، دارم از گرسنگی میمیرم به من کمک کن.
من آن لقمه نانی را که بعد از ۳ روز پیدا کرده بودم به او دادم گفتم نزد من غیر از این چیزی نیست بفرمایید بخورید. او هم آمد و آن نان را یکی دو لقمه کرد و خورد. من سرم را به دیوار گذاشتم به خود گفتم نزد مولا #امیرالمومنین (ع) بروم.
به حرم مولا مشرف شدم و خیلی جسورانه به حضرت عرض کردم یا امیرالمومنین (ع) من را آوردهاید اینجا که از گرسنگی بمیریم؟ من الان سه روز است که گرسنهام، لقمه نانی پیدا کردم و آن را هم جوان عربی خورد، بعد هم گریهام گرفت.
به منزل که برگشتم نیم ساعت طول نکشید دوباره در حجره را زدند. خیال کردم دوباره عربی است، گفتم تفضل. در را که باز کردم دیدم آقای محترمی در لباس روحانیت است، اجازه خواست. گفتم بفرمایید وارد شد و نشست. دستش را داخل جیبش برد و مبلغی را روی میز مطالعه من گذاشت. گفت این را آقای شیخ نصرالله خلخالی که در آن زمان نماینده آیت الله العظمی بروجردی در نجف و تاجر بازار بود برای تو فرستاده است. فرمود که دیگر نرو از امیرالمومنین (ع) #گلایه کن.
این در حالی بود که مراجعه من به حرم ساعت ۳ بعد از ظهر بود و خلوت بود وخصوصی گریه کردم و کسی متوجه من نبود! حالا ببینید آن مرد با حضرت چه ارتباطی داشت. گفت این را خرج کنید و از امیرالمومنین گلایه نکیند. به پول آن زمان ۵۰۰ تومان پول زیادی بود، من هم این مقام را از آن بزرگوار دیدم.
🔅سعَدا؛ روزنه ای به طلبگی بهتر (ایتا و بله)
🆔@soada313