eitaa logo
هر روز یک‌ پرسش و پاسخ
237 دنبال‌کننده
47 عکس
60 ویدیو
6 فایل
◻️کانال های دیگر بنده: @AmirGrali @mahezeyafat ◻️ آپارات: https://www.aparat.com/amirgarali
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) فرمودند: «اَلعِلْمُ خَزَائِنُ، وَ مِفْتاحُها السُّؤالُ، فَاسْألُوا يَرْحُمَكُمُ اللّهُ، فَاِنَّهُ يُوجَرُ فيهِ اَرْبَعَةٌ: اَلسَّائِلُ، وَ الْمُعَلِّمُ، وَ الْمُسْتَمِعُ، وَ الْمُجیبُّ لَهُْ» علم و دانش خزينه ها و گنجينه هایی است که كليد اين گنجينه ها سؤال كردن است. بنابراين، در مورد مجهولاتتان سؤال كنيد، خداوند شما را رحمت كند. زيرا چهار گروه بر اثر پرسش و پاسخ اجر مى برند: ۱-سؤال كننده. ۲-معلّم و استاد. ۳-كسى كه در آن جلسه حاضر است و پرسش و پاسخ را مى شنود. ۴-كسى كه پاسخ سوال رامیدهد. 📚 عيون أخبار الرضا جلد۲ صفحه ۲۸ @soalvajavab
بسم الله الرحمن الرحیم ضمن عرض سلام و ادب خدمت همراهان گرامی بنده امیرگرالی هستم.طلبه درس خارج مشهد به اطلاع میرساند که : هر روز در این کانال ، یک پرسش همراه با پاسخ آن به اشتراک گذاشته خواهد شد. و این کانال هیچ گونه فعالیت دیگری نخواهد داشت. پرسشها در زمینه های مختلف اما مشترک در این جهت که پاسخ همه آنها از دو منبع نورانی قرآن و عترت علیهم السلام استخراج میشود. در برخی از پرسشها ، دو نحو پاسخ (اجمالی-تفصیلی)ارائه میشود. این کانال در هر روز نهایتا در حد ۳ ، ۴ دقیقه بیشتر از وقت مبارکتان را نمیگیرد بنابراین پیشنهاد میکنم تشریف داشته باشید و از انوار قرآن و عترت بهره مند شوید. فعالیت کانال از فردا چهارشنبه ان شاء الله شروع خواهد شد. @soalvajavab
❓ پرسش شماره ۱ 📝 موضوع : اخلاقی 🔖 عنوان : رابطه بین زهد و پیشرفت 🗣 پرسش : میان زهد(ساده‌زیستى) و پیش‌رفت چه ارتباطى است؟ آیا این دو قابل جمع هستند؟ ✍ پاسخ : ● یکى از کمالات اخلاقى انسان زهد و ساده‌زیستى است و در متون دینى ما در باب مخالفت با تجمّلات دنیوى و دنیاگرایى تأکیدات فراوانى شده است: در قرآن کریم خداى بزرگ به پیامبر اکرم می‌فرماید: وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى و هرگز چشمان خود را به مواهب مادّى، که به گروه‌هایى از آنان داده‌ایم، مدوز؛ این‌ها گل‌هاى [ناپایدار] زندگى دنیاست؛ تا آنان را در آن بیازماییم؛ و روزى پروردگارت بهتر و ماندگارتر است. ● اما دیدگاه‌هاى مختلف در باب زهد و پارسایى در طول تاریخ موجب بروز تفاسیر گوناگون در عرصه فرایندهاى اجتماعى گشته است و متأسفانه برداشت‌هاى ناروا از منابع دینى و یا نادیده گرفتن سنت و سیره حضرات معصومین نحله‌هاى گوناگونى را پرورانده که جمعى در مسیر افراط و گروهى در وادى تفریط، چهره زیباى زهد و ساده‌زیستى را مشوّش ساخته‌اند. به گونه‌اى که گاهى با شنیدن واژه زهد انزوا، تنهایى، دورى از مردم و تمدن و پیش‌رفت و ترقى، و دعا و عبادت در گوشه‌اى آرام و فارغ از مشغله‌هاى زندگى در ذهن انسان تداعى می‌گردد، در حالی‌که این معنا واژگونه ساختن حقیقتى ارزشى و آلوده ساختن مفهومى ملکوتى است. امام صادق علیه السلام می‌فرماید: لَيْسَ اَلزُّهْدُ فِي اَلدُّنْيَا بِإِضَاعَةِ اَلْمَالِ وَ لاَ بِتَحْرِيمِ اَلْحَلاَلِ بَلِ اَلزُّهْدُ فِي اَلدُّنْيَا أَنْ لاَ تَكُونَ بِمَا فِي يَدِكَ أَوْثَقَ مِنْكَ بِمَا فِي يَدِ اَللَّهِ «زهد نه آن است که مال دنیا را تباه کنى و نه آن‌که حلال آن‌را بر خود حرام گردانى، بلکه زهد آن است که اعتمادت به آنچه نزد حق است، بیش از آن باشد که در نزد خودت یافت می‌شود» لذا پارسایى و زهد،دل‌بستن به امر باقى و نومید گشتن نسبت به امور فانى است. جدایى از تعلقّات دنیوى و قرب به ملکوت است. ● حال آیا رشد و کمال و تعلیم و تربیت و سعادت‌مندى مانع پارسایى است یا یاور آن؟ کدام مکتب و آیین، مانند اسلام توصیه و تشویق نسبت به فراگیرى علم و کسب معرفت و جوشش و بالندگى و تلاش عقلانى دارد؟ ● اما در باب نسبت بین دین اسلام و پیش‌رفت باید گفت: از لحاظ تاریخى اسلام همواره به نو شدن تمایل نشان داده است، اما این نو شدن لزوماً به معناى مدرنیسم و نو شدگى غربى نیست. نکته حائز اهمیت این است که : ترقّى، پیش‌رفت و نو شدنى مورد نظر اسلام است که انسان را اسیر تمایلات نفسانى و تعلقات دنیوى نسازد، بلکه او را از هوا و هوس برهاند. وقتى تساوى دو روز انسان از منظر اسلام غبن و خسران محسوب گردد، این بهترین معناى رشد و بالندگى است. در همین راستا در روایات وارده از پیشوایان دین می‌خوانیم: امام على علیه السلام میفرماید : حَقٌ‏ عَلَى‏ الْعَاقِلِ‏ أَنْ‏ يُضِيفَ‏ إِلَى‏ رَأْيِهِ‏ رَأْيَ‏ الْعُقَلَاءِ وَ يَجْمَعَ إِلَى عِلْمِهِ عُلُومَ الْحُكَمَاءِ «سزاوار است انسان عاقل رأى خردمندان را به رأى خود بیفزاید و دانش علما را بر دانش خویش اضافه نماید». امام على علیه السلام میفرماید: التَّجارِبُ لا تَنْقَضي ، و العاقِلُ مِنها في زِيادَةٍ «تجارب آدمى پایان ندارد و معلومات انسان عاقل به وسیله تجربه همواره در افزایش و فزونى است» امام صادق علیه السلام میفرماید: العالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِس «کسى که از مقتضیات زمان خود آگاه است مورد هجوم اشتباهات واقع نمی‌شود». امام موسى بن جعفر علیه السلام میفرماید: لَيسَ مِنّا مَن تَرَكَ دُنياهُ لِدِينِهِ و دِينَهُ لِدُنياهُ «از ما نیست آن‌کس که دنیاى خود را براى دینش یا دین خود را براى دنیاى خویش ترک گوید». @soalvajavab
❓ پرسش شماره ۲ 📝 موضوع : اعتقادی 🔖 عنوان : عدم تعلق اراده خداوند بر هدایت انسان 🗣پرسش: چرا خداوند اراده نکرده که همه انسان ها هدایت شوند و به این خیر نائل آیند؟ توجه به آیه شریفه۱۳ سوره سجده وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا (و اگر می‌خواستیم به هر انسانی هدایت لازمش را می‌دادیم) ، روشن می‌شود که خداوند هدایت شدن همه انسان‌ها را اراده نکرده است. اگر خداوند خیر تمام موجودات را می‌خواست هدایت همه را اراده می‌کرد، ولى این کار را نکرده است! چرا؟ ✍پاسخ: آنچه به استناد آیه ۱۳ سوره سجده گفته شد که خداوند هدایت همه انسان‌ها را اراده نکرده، باطل، بلکه مطلب عکس آن است، و خداوند هدایت تمامى موجودات را اراده کرده است؛ چون بنابر آنچه از آیات استفاده می‌شود: ① هدایت الهى به هدایت تکوینى و تشریعى تقسیم می‌گردد. هدایت تکوینى که هدایتى عام است به همه پدیده‌هاى هستى تعلق گرفته، و خداوند او را به واسطه آنچه در سرشتش نهاده به سوى کمال و هدفى که برایش تعیین کرده به جریان انداخته است. و هدایت تشریعى که هدایتى خاص براى صاحبان عقل و اندیشه است مربوط به امور تشریعى از قبیل اعتقادات حقّه و قوانین الهى بایدها و نبایدها و... می‌باشد که به وسیله انبیا و ائمه معصومین نسبت به بشر انجام پذیرفته است، و این هدایت نیز منّتى می‌باشد بر همه انسان‌ها، و نوع بشر از هر دو هدایت برخوردار است. ② آیات بسیارى بر مختار بودن انسان دلالت می‌کند چنانچه می‌فرماید: «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و یا ناسپاس» و این حق انتخاب و اختیار، هدایتى تکوینى از ناحیه خداست، چراکه منشأ اختیار انسان نمی‌تواند خود انسان باشد و الّا اشکال دور و یا تسلسل پیش می‌آید. ③ سنّت خداى تبارک و تعالى این‌گونه است که امور را از مجراى اسباب به جریان اندازد، و در مسئله هدایت هم وسیله‌اى فراهم می‌کند تا مطلوب و هدف براى هرکس که او بخواهد روشن گشته، بنده‌اش در مسیر زندگى به هدف نهایى خود برسد. در نتیجه بر اساس صریح آیات قرآن، هدایت تکوینى خداوند شامل همه موجودات شده و علاوه، انسان مشمول هدایت تشریعى نیز گردیده است، ولى از طرفى چون در سرشت و جوهره آدمى اراده و اختیار به صورت تکوینى نهفته شده، او مختار است با یارى جستن از هدایت‌هاى خاصه الهى، زمینه هدایت افزون‌تر را فراهم نماید و یا با چشم بستن بر هدایت‌هاى خاصه در خلاف جریان هدایت طىّ طریق نماید که سرانجامش کفر و ظلم است. و از آیه مورد نظر می‌توان فهمید که اگر اراده خداوند تعلق می‌گرفت سرشت آدمى را همانند دیگر پدیده‌ها، بدون اختیار می‌آفرید. ولى خداوند با اعطای حق انتخاب به انسان، او را در پرتو هدایت‌هاى تکوینى و تشریعى خویش مکلف و مسئول نمود تا به این وسیله، حق را از باطل جدا سازد. و بنابر همان سنت الهى اگر انسانى با انتخابش در مسیر ظلم و کفر قدم بردارد به طور طبیعى هدایت الهى نمی‌تواند به ظلم و کفر تعلق بگیرد، و انسانى که با انتخابش در مسیر حق حرکت کند، توفیق هدایت افزون‌تر را می‌یابد. @soalvajavab
❓ پرسش شماره ۳ 📝 موضوع : اعتقادی 🔖 عنوان : «إضلال خداوند» 🗣 پرسش : در آیاتی از قرآن کریم اضلال به خداوند نسبت داده شده است، و با توجه به این‌که اضلال به معنای گمراه ساختن، فعل ناروایی است سوالی که مطرح میشود این است که اینکه خداوند برخی مردم را گمراه می‌کند چه توجیهی دارد و «اضلال خداوند» در قرآن به چه معناست؟ ✍ پاسخ : علماء شیعه ، آیات پیرامون اضلال الهی را بر وجوهی حمل نموده اند: مقصود از اضلال الهی، عذاب و کیفر او در روز قیامت است. (إِنَّ الْمُجْرِمینَ فِی ضَلال وَسُعُر)؛ «مجرمان در گمراهی و شعله های آتش اند» به دلیل این که، ضلالت مجرمان در قیامت نمی‌تواند غیر از عذاب باشد، چون آخرت دار تکلیف نیست. شهوات نفسانیه از اموری است که عبد را به گمراهی سوق می‌دهد، و چون این غرایز را خداوند متعال در او نهاده است، لذا گمراهی عبد به خداوند نسبت داده می‌شود. اضلال، و گمراه ساختن از ناحیه‌ی خداوند همان قطع هدایت و برگرفتن نعمت و توفیق و رها ساختن انسان به حال خود می‌باشد که نتیجه‌اش گمراه و سرگردان ماندن در طریق هدایت است.اگر کسی هدایت تشریعی إلهی را نپذیرفت خداوند نیز، بنا به خواست خود او، او را مشمول هدایت تکوینی خود نمی‌گرداند. در چنین وضعی شخص گمراه به حال خود رها می‌شود. به عبارت دیگر، عمل و فعل انسان ظالم و کافر و منحرف، علت است بر آنکه او از هدایت الهی برخوردار نباشد، و این بر اساس سنت نظام هستی، که نظام علّی و معلولی است می‌باشد و به همین جهت، خداوند فرموده است که: قوم کافرو ظالم و فاسق را هدایت نمی‌کند. اضلال الهی به معنای گمراه کردن از مسیر بهشت است. زیرا آنچه آیه بر آن دلالت دارد اصل اضلال است، اما اضلال از چه چیزی نامعین است، پس حمل می‌شود بر طریق بهشت. علاوه بر این مفسّرین هدایت را در آیه شریفه (وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّه... سَیَهْدِیهم) حمل کرده‌اند بر راه های بهشت، چون هدایت بعد از مرگ جز این معنا ندارد، و ضلالت در مقابل هدایت است، پس مقصود اضلال از طریق بهشت است. هر کس راه معصیت را پیش گیرد و گمراهی را برگزیند، خداوند هم گمراهی جدید به او پاداش می‌دهد، و هر کس هدایت را برگزیند، هدایت جدید پاداش می‌دهد. بنابراین مقصود از اضلال و هدایت الهی در آیه شریفه «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشاء» و امثال آن اضلال و هدایت بر سبیل مجازات است، نه ضلالت و هدایت ابتدایی، زیرا هدایت فطری در همه انسان‌ها موجود است. توضیح این که: هدایت ابتداء از ناحیه خداوند متعال آغاز شده و عبد پذیرنده آن است. و آن گاه خداوند بر آن هدایت، هدایت جدید پاداش می‌دهد. (وَالَّذِینَ اهْتَدُوا زادَهُمْ هدُیً). اما ضلالت ابتدائاً از عبد با سوء اختیار خود آغاز می‌شود. چنان که فرمود: (وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّت عَلَیْهِ الضَّلالَة) و خداوند بر این ضلالت اختیاری، ضلالت جدید کیفر می‌دهد. و این اضلال تنها در حق کسانی است که اهل ظلم، فسق، کفر و یا تکذیب و امثال آن بوده اند: (وَیُضِلُ اللّه الظّالِمین) و (وَما یُضِلُّ بِهِ إِلاّ الْفاسِقین) و (إِنّ الّذینَ کَفَرُوا وَظَلَمُوا) و (فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّه قُلُوبهُم) به معنای باطل کردن و معدوم ساختن است، مثل آیه شریفه: (الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللّهِ أَضَلَّ اعْمالهُم) یعنی باطل و نابود کرد اعمال آنان را. چنان که وقتی مرده را در قبرش گذاشته و روی آن را می‌پوشند، گفته می‌شود: «أضلَّ الْقَومُ مَیّتَهُمْ». در قرآن نیز از قول کافران می‌فرماید: (أَإِذا ضَلَلْنا فِی الأَرض). اضلال الهی به معنای آزمایش یا تشدید آن به وسیله انزال آیه متشابه یا فعل متشابه است. و انسان گمراه کسی است که مقصود از متشابه را درک نکرده و به ظاهر آن تمسک نماید. به بیان دیگر، اضلال الهی به معنای گمراه شدن اختیاری انسان به خاطر امری که خداوند قرار داده است، بدون این‌که آن امر تأثیری در گمراه کردن داشته باشد. چنان که در آیه شریفه: «رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النّاسِ»، اضلال به بت‌ها نسبت داده شده است، و حال آن‌که بت ها، چوب و سنگ های بدون شعور و اراده‌اند و آیات امثال آن. پس جایز است نسبت اضلال به خداوند به این اعتبار که آیات مشتمل بر امتحان، سبب گمراهی کافران شده است. با توجه به این‌که وجود عبد و تمامی قوای ظاهری و باطنی او از ناحیه خداوند است، پس هنگامی که بنده کاری را انجام می‌دهد، به خداوند متعال نیز به عنوان علت بعیده نسبت داده می‌شود. از آن‌جا که قدرت خداوند محیط به افعال عباد بوده، و اگر بخواهد می‌تواند مانع فعل عبد شود، بنابراین وقتی عبد ضلالت را انتخاب می‌کند و خداوند مانع او نمی‌شود گویا خداوند او را گمراه کرده است. اضلال الهی به معنای گمراه نامیدن ظالمین، و حکم به ضلالت آنهاست. @soalvajavab
پرسش شماره : ۴ 📝 موضوع : امامت 🔖 عنوان : تناقض بین حالات مختلف امیرالمومنین علیه السلام در نماز 🗣 پرسش : آیا بین حالتی که حضرت علی(علیه السلام) در نماز انگشترشان را به سائل دادند، با حالتی که تیر را از پایشان در آوردند و آن‌حضرت متوجه نشدند، تناقضی وجود ندارد؟ ✍️ پاسخ : قبل از پرداختن به پاسخ از شبهه ٰباید گفت که هدف برخی از کسانی که این شبهه را مطرح میکند تشکیک و زیرسوال بردن ماجرای خاتم بخشی امیرالمومنین علیه السلام است. حال در صورت صحت سند روایتی که می گوید: در هنگام نماز تیر را از پای حضرت امیر(علیه السلام) بیرون کشیدند، چند نکته برای پاسخ از اشکال بیان میشود: ① پاسخ نقضی : از مستشکل میپرسیم:مگر مأموم در نماز جماعت صداى مكبّر، يا امام را نمى ‏شنود و از او تبعيّت نمى‏ كند؟ اگر نمى‏ شنود چگونه مى‏ تواند به همراه او نماز را اقامه كند؟ و اگر مى‏ شنود، پس در هيچ نماز جماعتى حضور قلب وجود ندارد.پس در قضیه بخشیدن خاتم به فقیر که امری عبادی است به طریق اولی اشکالی ندارد. در واقع اين خرده گيرى ها ايراد بر قرآن است ! چرا كه خداوند ماجرای خاتم بخشی را ستوده و ولايت مؤمنين را شايسته چنين كسى دانسته است و اگر اين عمل غفلت از خدا بود نبايد تمجيد مي شد. مواردی شبیه این کار که عبادت به شمار می رود توسط پیامبر(صلوات الله علیه و آله) نیز در ضمن نماز صورت گرفته است؛ به عنوان مثال در مسند احمد از ابو هريره نقل شده است: ما با پيغمبر نماز عشاء مي خوانديم و وقتي كه پيغمبر به سجده مي رفت، امام حسن و امام حسين كه كوچك بودند بر پشت پيغمبر سوار مي شدند؛ «وقتي پيغمبر مي خواست بلند شود، با اين دو دست مباركش حسن و حسين را مي گرفت و آرام روی زمين مي گذاشت و وقتي كه پيغمبر به سجده مي آمد، آنها روي پيغمبر سوار مي شدند». توجه به حسنين و گرفتن آنها و آرام زمين گذاشتن، آيا طبق بیان مستشکل اين ها با حضور قلب در نماز منافات ندارد؟! شنیدن صدای سائل و کمک به او، پرداختن به امور غیر خدایی نیست. قلب پاک امام علی(علیه السلام) در برابر صدای سائلان حساس بود و به ندای آنان پاسخ می گفت. به عبارت دیگر:کسى که این ایراد را مطرح مى کند از این نکته غفلت دارد که شنیدن صداى سائل و مظلوم و کمک به او، نوعی عبادت و در واقع توجّه به خدا است خصوصا وقتی در روایات از او به فرستاده خدا تعبیر شده است. همین لزوم اهتمام ویژه به نیازمندان باعث شد قلب امام على(علیه السلام) که در برابر صداى سائلان حسّاس بود به نداى آنها پاسخ دهد. او با این کار عبادتى را با عبادت دیگر آمیخت و در حال نماز زکات داد و هر دو براى خدا و در راه او بود. اگر این عمل نشانة غفلت و دوری از یاد خدا بود، قرآن آن را به عنوان یک کار با ارزش تلقی نمی کرد. از این که قرآن به آن ارج نهاده، خود دلیل و گواه این مطلب است که پاسخ به ندای سائل در هنگام نماز، از بزرگ ترین عبادت ها است. حالات پیامبران، امامان و اولیای خداوند در نماز همیشه به یک حال و به یک منوال نیست: ● گاهی حال متوسطی دارند و با حفظ حضور قلب، به عالم مظاهر مادی هم توجّه دارند و از آن ها غافل نیستند و اگر مسئله ای پیش آید، در صورت لزوم واکنش نشان می دهند که اعطای انگشتر به فقیر و مستمند توسّط امام علی(علیه السلام) در هنگام نماز یکی از نمونه های بارز همین حالت است. نظیر این حالت را از پیامبر گرامی اسلام(صلوات الله علیه و آله) و دیگر امامان اهل بیت(علیهم السلام) هم نقل کرده اند: شیخ صدوق در علل الشرایع و علامة مجلسی در بحارالأانوار می نویسند: در یکی از روزها که پیامبر گرامی اسلامی(صلوات الله علیه و آله) به نماز اشتغال داشت و اصحاب هم به وی اقتدا کرده بودند، در هنگام نماز، کودکی شروع به گریستن نمود، حضرت نمازش را به سرعت به پایان رسانید، بعد از نماز علت این کار را از حضرت جویا شدند، فرمود: «أو ما سمعتم صراخ الصبی؛ آیا فریاد بچه را نشنیدید؟!» یعنی: من نماز را به سرعت به پایان رساندم تا این که مادر کودک هر چه زودتر به دادش برسد و او را ساکت نماید. ● گاهی هم غرق در عالم ملکوت می شوند و به جز ذات پاک کبریایی، چیزی نمی بینند و به آن چه در اطرافشان رخ می دهد، هیچ توجهی ندارند؛ حتی از بدن خود غافل می شوند. انگار که دستگاه حواس ظاهری آنان در هنگامة جذبة عشق ربانی، از فعالیت خویش باز می ماند و آن چه را مربوط به ابدانشان می شود، احساس نمی کنند. بیرون کشیدن تیر از پای امام علی(علیه السلام) در هنگامة نماز از این قبیل است. @soalvajavab
❓ پرسش شماره : ۵ 📝 موضوع : اخلاقی 🔖 عنوان : تحجّر 🗣 پرسش : نسبت به " تحجّر " چند سوال وجود دارد: ۱-تحجر به چه معناست؟ ۲-عوامل به وجود آمدن تحجر چیست؟ ۳-تحجر چه آثاری در پی دارد؟ ۴-برای پیشگیری از بوجودآمدن یا برای از بین بردن این صفت چه اقدامی باید کرد ؟ ✍ پاسخ: ◽️«تَحَجُّر» در لغت و اصطلاح و قرآن: ● در لغت : به معنای «سنگ شدن» است. ● در اصطلاح : به معنای امتناع انسان از پذیرش حق و روی‌گردانی از خداوند است که به قلب انسان نسبت داده می‌شود.نقطۀ مقابل تَحَجُّر «شرح صدر» است. ● در آیات قرآن از تَحَجُّر به «قساوت قلب» و عدم خضوع در برابر حقیقت تعبیر شده است. همان‌گونه که انسان‌ها در درک مطالب یکسان نیستند بعضى با یک اشارۀ لطیف یا یک کلام کوتاه، حقیقت را به خوبى درک می‌کنند و بعضی در نقطۀ مقابل آن قرار دارند، در پذیرش حق هم عده‌ای با یک تذکر بیدار می‌شوند، و یک موعظه و اندرز در روح آنها طوفان بپا می‌کند، در حالی‌که بعضى دیگر شدیدترین خطابه‌‏ها و گویاترین دلایل و نیرومندترین اندرز و مواعظ در وجودشان کمترین اثرى نمی‌‏گذارد. قرآن در این زمینه بعضى از انسان‌ها را صاحب «شرح صدر» و گستردگى روح و بعضى را داراى تنگى و «ضیق صدر» معرفى می‌‏کند، چنان‌که می‌‏فرماید: «آن‌کس را که خدا می‌‏خواهد هدایتش کند، سینه‌‏اش را براى اسلام گشاده می‌‏سازد، و آن‌کس را که بخواهد گمراه نماید سینه‌‏اش را چنان تنگ می‌‏کند که گویى می‌‏خواهد به آسمان بالا رود". ◽️عوامل تَحَجُّر و قساوت قلب: ① تقلید از عوام سبب تحجّر و جمود است. مشرکان در توجیه اعمال خود می‌گفتند: چون پدران خود را بر این دین یافتیم این دین را برگزیدیم. پای‌بندى بی‌‏چون و چرا به سنّت‌‏ها و آداب ملّى و قومى، سبب تخدیر جامعه و سدّ راه فکر و نوآورى و مانع شناخت حقیقت است. البته باید توجه داشت که این‌گونه از تقلید و پیروی، با تقلید از اهل علم و دانشمندان، فرق دارد. این نه تنها مانع شناخت حقیقت و نوآوری نیست، بلکه وسیلۀ تکامل و رشد و ترقّى است ‏و به همین دلیل مورد تأیید قرآن قرار گرفته است. چنان‌که قرآن برای رسیدن به هدایت و رشد می‌فرماید: «از اهل ذکر بپرسید».و «به هدایت آنان اقتدا کنید». ② هم‌نشینى با بدان و فاجران و مجرمان و تأثیرپذیری از آنان. ③ دنیاپرستى، هواپرستى و آرزوهای دور و دراز، باعث تنگى روح و قساوت قلب می‌شود.[ از جمله پیام‌هاى پروردگار به حضرت موسی(علیه السلام) این بود: «اى موسى آرزوهایت را در دنیا دراز مکن که قلبت سخت و انعطاف‌ناپذیر می‌‏شود، و سنگ‌دلان از من دورند". ④ کفر موجب تَحَجُّر و قساوت قلب است. مؤمن همیشه رو به رشد و حرکت است؛ زیرا چشم حقیقت‌‏بین، نور، نفس پاک و دل زنده دارد، امّا کافر حاضر نیست حقیقت را ببیند و به جهت سنگ‌دلى، آن‌را نمی‌‏پذیرد و به دلیل ظلمات جهل و تعصّب و تحجّر در راه حقّ حرکت نمی‌‏کند. ⑤ جهل و گناه و لجاجت و جدال کفر و مراء و ... . امام علی(علیه السلام) فرمود: «اشک‌ها خشک نمی‌شوند، مگر به دلیل سختى دل‌ها و دل‌ها سخت و سنگین نمی‌‏شوند، مگر به دلیل فزونى گناه"! ◽️آثار تَحَجُّر و قساوت قلب: ① تحجّر و تعصّب، سبب نادیده گرفتن حقایق است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «(متحجّرین) به آنچه بر انگیخته شده‌اند، کفر می‌ورزند». ② پایان تحجّر و تعصّب و لجاجت نابودى است. خدای متعال می‌فرماید: «ما از آنها انتقام می‌گیریم»؛زیرا تعصّب و تحجّر به جایى می‌‏رسد که پیامبر معصومى مانند ابراهیم(علیه السلام) که بیان و معجزه و علم دارد برای مشتى سنگ و چوب و جماد محکوم به سوختن می‌شود. ③ تحجّر و تعصّب، سبب دل‌مردگی می‌شود. مؤمنان، مردمى زنده‌دل و برخوردار از حیات حقیقى هستند؛ زیرا ایمان به فرد و جامعه حیات می‌‏بخشد و کفر مرگ فرد و جامعه را در پی دارد. ◽️چگونه می توان قساوت قلب را ریشه کن کرد؟ خداوند متعال برای رهایی از تحجر و قساوت قلب، اسباب زیادی را مهیا کرده است (به شرط این‌که انسان نیز بخواهد). بعضی از این اسباب عبارت‌اند از: ① یادآورى و تذکر سبب برانگیختن و بیدار کردن دانسته‌‏هاى انسان در خاطره و ذهن است و عقل انسان، به گونه‌ای است که اگر صاحب خرد آن‌را بکاود و برانگیزد، حقایق نهفتۀ بسیاری از او آشکار می‌شود که می‌تواند قساوت قلب را از انسان بزداید. ② مطالعات پیگیر و مستمر در آثار و احوال و سرنوشت گذشتگان و عبرت گرفتن از آنان. ③ ارتباط مداوم با دانشمندان و علماى صالح. یاد خدا. ④ خودسازى و تهذیب نفس ⑤ پرهیز از گناه و مخصوصا پرهیز از غذاى حرام. ⑥ به هر حال، براى به دست آوردن شرح صدر و رهایى از قساوت قلب، باید به درگاه خدا روى آورد تا آن نور الاهى که پیامبر وعده داده در قلب بتابد، اشک ریختن از خوف خدا، و از عشق آن محبوب بی‌‏مثال، تأثیر عجیبى در رقت و نرمش و گسترش روح دارد، و جمود چشم از نشانه‌‏هاى سنگ‌دلى است. @soalvajavab
پرسش شماره : ۶ 📝 موضوع : اعتقادی 🔖 عنوان : یکی از آیات داله بر عدم مختار بودن انسان 🗣 پرسش : این‌که انسان از دیدگاه اسلام مختار است و از طرف خداوند بر قلب و سمع و بصر عده‌اى مهر می‌زند «ختم الله على قلوبهم» آیا اختلاف و ناسازگارى میان‏ این دو مطلب وجود ندارد؟ ✍ پاسخ: ◻️معناى ختم، طبع و قلب ▪️«ختم»؛ در مقابل «فتح» (آغاز کردن و گشودن شى‏ء) و به معناى کامل کردن یا رسیدن به پایان آن است. سرّ این‌که از ختم در زبان فارسى به «مُهر کردن» یاد می‌شود، آن است که مهر کردن نامه نشانه پایان آن است. ▪️«طبع»؛ به معناى مهرزدن(معنایى نزدیک به معناى ختم) و منقوش نمودن و چاپ کردن و اشیا را به شکل خاص(سکّه و درهم) در آوردن است. ▪️«قلب»؛ در قرآن کریم، به معناى مختلفى آمده است؛ مانند روح، دل، نفس و عقل و علم و...لکن به طور کلى می‌توان گفت انسان داراى دو گونه قلب است: قلب جسمانى و قلب روحانى(و معنوى). قلب روحانى، همان روح و روان انسان است.در اصطلاح اخلاقى و در فرهنگ قرآنى و روایى، قلب به معناى دوم است و یکى از کانال‌هاى دریافت الهامات و وحی‌هاى الهى و کسب معارف و شهود تجلیلات حق به حساب آمده و کانون عواطف و احساسات و خاستگاه نیات و امیال متعالى انسان می‌باشد. وجه اشتراک این دو کاربرد را این‌گونه ذکر کرده‌اند: «قلب» در لغت به معناى «دگرگونى و زیر و رو شدن» است و چون قلب گوشتى وظیفه زیر و رو کردن خون و تصفیه و تقلیب و گردش آن‌را به عهده دارد، به قلب موسوم شده است و نیز چون عواطف و نیات انسان دائماً در حال تحول و دگرگونى و انقلاب است، کانون و خاستگاه آن قلب نامیده می‌شود. ▪️ختم و طبع الهى بر قلوب در قرآن کریم از هدایت ناپذیرى و بسته بودن دل‌هاى کافران و منافقان و معاندان، تعبیرهاى گوناگونى آمده است؛ مانند: ختم، طبع، صَرْف، قفْل، مَرَض، رَیْن و... . البته بسته شدن و واژگونى دل، اختصاص به کافران و منافقان ندارد، بلکه به هر میزانى که دل آدمى به زنگار گناه آلوده گردد، واژگون و مختوم و مطبوع گشته و به همان اندازه از فهم آیات الهى محروم می‌گردد. بنابراین، مراد از طبع و مهر بر قلوب، بسته شدن این کانال دریافت ایمان و معارف و الهامات الهى است و نحوه آن با استفاده از روایت ذیل روشن می‌شود: زراره از امام باقر(علیه السلام) روایت کرده که فرمود: «بنده‌اى نیست مگر در دل او نقطه سفیدى است، و چون گناهى انجام دهد، نقطه سیاهى در آن پیدا می‌شود، سپس اگر توبه کرد، آن سیاهى از بین می‌رود و اگر به گناه ادامه دهد، بر آن سیاهى افزوده شود چندان‌که آن سفیدى را بپوشاند و چون سفیدى پوشیده شود، صاحب آن هرگز به نیکى و خوبى باز نمی‌گردد. ▪️عواملى موجب پیدایش زنگار بر قلب می‌گردد. در آیات کریمه قرآن امور ذیل به عنوان اسبابى که منتهى به طبع و مهر بر قلوب می‌شوند، به حساب آمده‌اند: کفر، غفلت و تغافل دایمى،پیمان‌شکنى و فسق،لجبازى و تحریف کلام الهى،هواپرستى و عمل بر خلاف علم،فساد در زمین و قطع رحم. ▪️بنابراین، آمدن این حجاب‌ها و موانع بر قلب و سمع و بصر نتیجه عملکرد اختیارى خود انسان است و ختم و طبع الهى، کیفرى است نه ابتدایى؛ زیرا بین اعمال و نیات و افکار انسان و نتایج و ثمرات مترتبه بر آنها رابطه‌اى ضرورى و حتمى برقرار است و گریز و گزیرى از آن نیست. ▪️لکن انتساب آن به خداوند، بدان جهت است که این رابطه علّى و معلولى بین افعال و نیات و افکار انسان با نتایج آنها، از مقدرات و قضاهاىِ حتمى خداوند و غیر قابل تغییر است، مگر آن‌که عاملى دیگر مثل: توبه یا تنبّهات الهى و یا بلایا و مصائب و یا نفس صاحب نفَسى مثل اولیاى الهى، بر او تأثیر نهاده و به تدریج او را متحول نماید و زنگار را از قلبش بزداید و دوباره قابلیت هدایت را به آن افاضه کند. ▪️باتوجه به آنچه گذشت، معلوم می‌گردد: طبع و مهر بر قلوب، نتیجه عملکرد اختیارى انسان است. از آن‌جا که مهر بر قلوب، بر اساس نظام قضا و قدر الهى، مترتب می‌گردد، منسوب به خداوند است. انسانى که بر قلبش زنگار نشسته، ممکن است خطاهاى گذشته را تکرار کند و هر چه بیشتر بر این زنگار بیفزاید، اما این مداومت و استمرار با اختیار خود او صورت می‌گیرد. اگرچه بازگشت به مسیر صحیح براى انسان گنه‌کار که زنگار قلبش را پوشانده، بسیار مشکل است و امرى بعید به نظر می‌رسد، ولى محال نیست و امکان آن همیشه وجود دارد. او می‌تواند با اختیار خود و با اراده راسخ، در زدودن زنگارها تلاش نماید. @soalvajavab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرسش شماره : ۷ 📝 موضوع : امامت 🔖 عنوان : القاب حضرت زهراء 🗣 پرسش : آیا «مشکات» از القاب حضرت زهرا(سلام الله علیها) است؟ ✍️ پاسخ: «مشکات» در نظر علمای شیعه به عنوان یکی از القاب حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نام برده شده است. بر اساس روایات،یکی از مصادیق«مشکات»در آیۀ شریفۀ «نُور»حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) دانسته شده است؛ ▪️متن آیه نور : اللَّهُ نُورُ‌ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضِ مَثَلُ نُورِ‌هِ کمِشْکاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کأَنَّهَا کوْکبٌ دُرِّ‌ی یوقَدُ مِن شَجَرَ‌ةٍ مُّبَارَ‌کةٍ زَیتُونَةٍ لَّا شَرْ‌قِیةٍ وَلَا غَرْ‌بِیةٍ یکادُ زَیتُهَا یضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ‌ نُّورٌ‌ عَلَیٰ نُورٍ‌ ۗ یهْدِی اللَّهُ لِنُورِ‌هِ مَن یشَاءُ وَیضْرِ‌بُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ ▪️ترجمه آیه: خدا نور آسمانها و زمین است مثل نور او چون چراغدانی است که در آن، چراغی باشد، آن چراغ درون آبگینه ای و آن آبگینه چون ستاره ای درخشنده از روغن درخت پر برکت زیتون که نه خاوری است و نه باختری افروخته باشد روغنش روشنی بخشد هر چند آتش بدان نرسیده باشد نوری افزون بر نوردیگر خدا هر کس را که بخواهد بدان نور راه می نماید و برای مردم مثلهامی آورد، زیرا بر هر چیزی آگاه است. ▪️تفسیر آیه: امام صادق(علیه السلام) فرمودند: (اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ) مِشْکَاةٍ،فاطمه است؛ (فِیهَا مِصْبَاحٌ)مصباح حسن و حسین هستند. (فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ)گویی فاطمه ، ستاره‌ای درخشان در بین زنان زمین است. (یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ)از شجره ابراهیم نور می‌گیرد و برافروخته می‌شود. (لَّا شَرْقِیَّةٍ وَ لَا غَرْبِیَّةٍ)یعنی نه یهودی است و نه مسیحی است. (یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ)نزدیک است که چشمه‌های علم از آن بجوشد. (وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ)مراد از نورٌ علی نُورٍ، امامی بعد از امامی دیگر است. (یَهْدِی اللهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء)یعنی خداوند به‌سوی ائمّه هدایت می‌کند؛ هرکس را که بخواهد او را وارد نور ولایت آن‌ها می‌گرداند؛ یَضْرِبُ اللهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ. @soalvajavab
پرسش شماره : ۸ 📝 موضوع : اعتقادی 🔖 عنوان : پیامبری که قتل انجام داده است. 🗣 پرسش : در قرآن آمده است حضرت موسی(علیه السلام) با ضربه‌ای که به مرد مصری زد او را کشت. این مسئله با عصمت آن‌حضرت چگونه سازگار است؟ ✍ پاسخ: ▪️اصل ماجرا : قبل از پرداختن به پاسخ ،به بیان اصل ماجرا میپردازیم. قرآن می‌فرماید: و دَخَلَ الْمَدینَةَ عَلى‏ حینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَى الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسى‏ فَقَضى‏ عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی‏ فَاغْفِرْ لی‏ فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ و به هنگامى که اهل شهر در غفلت بودند (موسی) وارد شهر شد ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغول‌اند، یکى از پیروان او بود (و از بنی‌اسرائیل)، و دیگرى از دشمنانش، آن‌که از پیروان او بود در برابر دشمنش از وى تقاضاى کمک نمود؛ موسى مشت محکمى بر سینه او زد و کار او را ساخت (و بر زمین افتاد و مرد) موسى گفت: «این از عمل شیطان بود، که او دشمن و گمراه‏کننده آشکارى است» (سپس) عرض کرد: «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم مرا ببخش!» خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است! ▪️پاسخ: در این مورد باید گفت: یکی از درباریان فرعون(قبطی) فردی از پیروان موسی را مجبور به جمع‌آوری هیزم می‌کند و بدین سبب با هم درگیر می‌شوند و در این هنگام موسی برای کمک مشتی به سینه‌ی قبطی(فرعونی) می‌زند که در اثر آن قبطی کشته می‌شود. آنچه مفسران به بیان آن پرداخته‌اند این است که این عمل موسی ترک اولی بود. او با این عمل خود را به زحمت انداخت و برای این کار(قتل)، فرعونیان از او نمی‌گذرند و ترک اولی به معنای کاری است که ذاتاً حرام نیست، بلکه موجب می‌شود که کار بهتری ترک شود بدون آن‌که عمل خلافی انجام شده باشد. ▫️در کتاب عیون اخبار الرضا آمده است که مأمون همین مسئله را از امام رضا(ع) سؤال کرد، حضرت فرمود: منظور از جمله‌ی «این از عمل شیطان بود» نزاع و جدال آن دو مرد بود؛ و منظور از جمله‌ی «پروردگارا، من به خویشتن ستم کردم» این است که من خود را در آن‌جا که نباید بگذارم گذاشتم؛ من نباید وارد این شهر می‌شدم. و منظور از «مرا ببخش» این است که مرا از دشمنان مستور بدار و پنهان کن؛ زیرا یکی از معانی غفران پنهان کردن و پوشاندن است. ▫️سید مرتضی علم الهدی در کتاب تنزیه الانبیاء این آیه را به دو وجه بیان فرمود: مراد از ظلم ترک مستحب است که تأخیر قتل آن مرد قبطی بود و موسی به جهت مبالغه در کمک به شیعه‌ی خودش در قتل آن مرد قبطی تعجیل کرد و ترک اولی کرد و از ثواب مترتب شده بر آن کار مستحبی محروم شد؛ لذا فرمود بر خودم ظلم کردم. منظور از این‌که گفت: «این عمل شیطان بود»، نزاع آن قبطی است و حضرت موسی قصد کشتن قبطی را نداشت، بلکه می‌خواست شیعه و پیرو خود را کمک کند. ▫️شیخ طوسی درتفسیر التبیان می‌فرماید: قتل آن مرد قبطی قبیح نبود و خدا موسی را امر به کشتن او کرده بود، ولی بهتر بود به جهت مصالحی موسی این قتل را به تأخیر می‌انداخت، و چون مقدم شد این ترک اولی بود و لذا موسی استغفار کرد. ▫️صاحب مجمع البیان هم به این سؤال این‌گونه جواب می‌دهد: قتل برای خلاصی مؤمن از دست آن ظالم بود و فی نفسه مقصود نبود، پس نیکو و غیر قبیح است. @soalvajavab
پرسش شماره : ۹ 📝 موضوع : امامت 🔖 عنوان : عدم ذکر نام ائمه در قرآن 🗣 پرسش : چرا نام امامان(علیه السلام) به طور صریح در قرآن نیامده است؟ ✍ پاسخ: در ابتدا باید به دو نکته توجه شود: نام امامان معصوم(علیهم السلام) به طور صریح در کلام پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) آمده است، مخصوصاً نام مبارک حضرت على(علیه السلام) که در چندین مورد، پیامبر اکرم بر جانشینى آن‌حضرت و ولایت ایشان، تصریح نموده‏اند.احادیث پیامبر (صلوات الله علیه وآله) مربوط به خلافت و جانشینى حضرت على(علیه السلام) اکثرا متواترند و به این مطلب در بسیارى از کتب عامه و خاصه اشاره شده است. در قرآن مجید به ولایت امام على(علیه السلام)، اشاره شده است، هرچند که صریحا نام ایشان نیامده است.به عنوان نمونه، عموم مفسران، چه شیعه و چه سنى، اذعان دارند که آیه 55 سوره‏ى مائده در شأن حضرت على(علیه السلام) نازل شده، و جز او مصداقى ندارد. ◻️ اما این‌که چرا نام ائمه(علیهم السلام) صریحا در قرآن ذکر نشده، چند دلیل می‌‏تواند داشته باشد: بناى قرآن بر این است که مسائل را به صورت کلى و به شکل اصل و قاعده بیان کند، نه این‌که جزئیات و ریز آنها را تشریح نماید، چنان‌که در مورد بسیارى از اصول و فروع، این‌گونه بوده است. علت پرداختن قرآن به کلیات هم روشن است زیرا قرآن به عنوان پیام هدایت الهی برای همة انسان هاست،‌ و همه زیرساخت های زندگی مادی و معنوی آدمی را در بر می گیرد و به همة‌ قلمروهای زندگی مادی و معنوی، فردی، اجتماعی، اخلاقی، دنیوی و اخروی توجه کرده است. به طور طبیعی همة این مطالب را نمی توان در یک کتاب به طور تفصیلی بیان کرد. در مانند چنین مسئله‏اى که احتمال مخالفت زیاد است، مصلحت در آن است که قرآن به صورت غیر صریح مطلب را بیان کند؛ زیرا احتمال دارد که دامنه‌ی مخالفت با مسئله‌ی امامت امیرالمؤمنین على(علیه السلام) تا خود قرآن مجید نیز کشیده شود و این مسلماً به صلاح مسلمانان نبوده و نیست. پس می‌‏توان گفت که نکته‌ی اصلى در عدم ذکر صریح نام ائمه‌ی اطهار(علیهم السلام)، و یا لااقل نام امیرالمؤمنین(علیه السلام) صیانت قرآن از تحریف و کم و زیاد شدن بوده است. ما وقتی به قرآن مراجعه می کنیم، می بینیم خداوند به دو طریق افراد را معرفی کرده است، گاهی افراد را به نام معرفی کرده، مانند«اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ...بعضی اوقات هم فرد مورد نظر را با اوصاف معرّفی کرده، مانند داستان حضرت سلیمان(علیه السلام)، که می فرماید:«قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتاب...‏»؛ چه بسا معرفی از طریق ذکر فضائل و خصوصیات، راه بهتری برای معرفی افراد باشد زیرا اسم افراد اختصاصی نیست و احتمال سوء استفاده از آن توسط دیگران می باشد«على» فقط نام حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) نبوده، همان‏گونه که «ابوطالب» تنها کنیه پدر بزرگوارش نبوده است، بلکه نام و کنیه افراد متعدّدى در میان عرب «على» و «ابوطالب» بوده، بنابراین اگر نام «على» صریحاً در قرآن ذکر مى ‏شد، شاید افرادی آن را بر «على» دیگرى تطبیق مى‏ کردند» یا لااقل چنین احتمالی در اینصورت می رود و حال آنکه در روش دیگر چنین احتمالی نمی رود. اگر قرار باشد ملاک ما در رد یا اثبات چیزی، ذکر یا عدم ذکر آن در قرآن باشد، باید بسیاری از معتقدات مسلم و قطعی میان تمام مسلمانان را کنار بگذاریم. بسیاری از انبیاء نه نامی از آنها در قرآن آمده و نه یادی از آنها شده است ولی این دلیلی برای انکار آنها نمی شود. چه بسا ذکر نام ائمه سبب می‌شد که آزمندان حکومت و ریاست به نسل‌کشی بپردازند، آنها برای اینکه از تولد آن امامان جلوگیری کنند، هیچ بعید نبود همچنانکه درباره حضرت موسی(علیه السلام) رخ داد به نسل کشی اهل بیت دست بزنند. لذا درباره حضرت مهدی(عج) هم که در احادیث تاکید به نسب و خاندان ایشان شده بود، می بینیم حساسیت‌های فراوانی پدید آورد و خانه حضرت عسکری(علیه السلام) مدت‌ها تحت‌ نظر و مراقبت بود تا فرزندی از او به دنیا نیاید و در صورت تولد، هر چه زودتر به حیات او خاتمه دهند».  برخی شاید فکر کنند که اگر نام ائمه(علیهم السلام) در قرآن ذکر می شد دیگر هیچ کس جرأت مخالفت با آن را نداشت و همه می پذیرفتند لذا باعث هدایت جامعه و جلوگیری از انحراف امت می شد. ولی ما معتقدیم که حتی اگر نام ائمه(علیهم السلام) هم در قرآن می‌آمد ، پیروان سقیفه حاضر نبودند بپذیرندمثلاخلیفه اول با آوردن حدیثی که تنها خود شاهد صدور آن از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بود، بر خلاف آیات صریح قرآن ارث بردن از پیامبران را انکار و فدک را از حضرت فاطمه(سلام الله علیها) ‏پس گرفت. @soalvajavab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرسش شماره : ۱۰ 📝 موضوع : اعتقادی 🔖 عنوان : فراموشی خدا 🗣 پرسش : این‌که در بعضى از آیات قرآن آمده است که خداوند در دنیا و یا آخرت، عده‌‏اى را فراموش می‌کند، مگر خدا دچار فراموشى می‌‏شود؟! ✍️ پاسخ: ▪️ابتدا به بیان آیاتی که بر اساس آنها سؤال مذکور طرح شده می‌پردازیم، سپس با ادله‌ی عقلى، قرآنی و روایی به پاسخ سؤال می‌پردازیم: فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا امروز آنها را فراموش می‌کنیم همان‌گونه که آنها لقای چنین روزی را فراموش کردند. وَ قیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ کَما نَسیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا و گفته می‌شود امروز شما را فراموش می‌کنیم همان‌گونه که شما دیدار امروزتان را فراموش کردید. قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى‏ همان‌گونه که نشانه‌های ما را نادیده می‌انگاشتی امروز تو نیز فراموش خواهی شد. نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُم خداوند را فراموش کردند و خدا هم آنها را فراموش کرد. در این آیات خدای سبحان به وضوح بیان فرموده است که عده‌ای در پیش‌گاه او فراموش خواهند شد. حال این سؤال مطرح می‌شود که آیا خداوند دچار فراموشی می‌شود؟ و آیا می‌توان صفت فراموشی(به معنای عدم حضور امری در نزد خداوند) را به او نسبت داد؟ ▪️پاسخی کلی : عقاید اسلامی و باورهای دینی که البته مبتنی بر استدلال است، تمام صفات نقص(سلبیه)، از جمله فراموشی به این معنا را از خداوند سلب می‌کند و او را که درجات کمال و علم را دارد، مبرای از هرگونه نقص و فقدان می‌داند. ▪️پاسخی در خصوص فراموشی: قرآن مجبد نیز به صراحت خدای تعالی را از این نقیصه منزه دانسته، و می‌فرماید: وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا پروردگار تو فراموش کار نیست. لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى پروردگار من نه گمراه می‌شود و نه فراموش می‌کند. حال سؤال این است پس آیاتی که فراموش کردن بندگان را به خداوند نسبت داده است، به چه معنا است؟! بارجوع به روایات چنین میفهمیم که مراد از اینکه خداوند آنها را فراموش میکند این است که آنها را به حال خودشان وامیگذارد و از بهشت و ثواب و خیر بی بهره میگذارد. اینک چند روایت به عنوان نمونه ذکر میشود : در حدیثی از امام رضا(علیه السلام) در تفسیر آیه‌ی "فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ..."، آمده است: نَتْرُکُهُمْ کَمَا تَرَکُوا الِاسْتِعْدَادَ لِلِقَاءِ یَوْمِهِمْ هَذَا أی فنجازیهم علی ذلک یعنی آنان را ترک می‌کنیم؛ چون آنان قیامت و آمادگی برای آن‌روزها را رها کرده بودند، ما نیز در آن‌روز آنان را به حال خود رها می‌کنیم". امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند: فَالْیَوْمَ نَنْسَاهُمْ کَمَا نَسُوا لِقَاءَ یَوْمِهِمْ هذَا أَیْ نَتْرُکُهُمْ فِی الْعَذَابِ کَمَا تَرَکُوا التَّأَهُّبَ وَ الْعَمَلَ لِلِقَاءِ هَذَا الْیَوْمِ بعنی همان‌طورکه آن ها آمادگی برای این روز را رها کردند آن ها را در عذاب رها می کنیم. امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند: یَعْنِی بِالنِّسْیَانِ أَنَّهُ لَمْ یُثِبْهُمْ کَمَا یُثِیبُ أَوْلِیَاءَهُ الَّذِینَ کَانُوا فِی دَارِ الدُّنْیَا منظور از فراموشی این است که آنان را پاداش نداده، آن‌گونه که دوستان خود را پاداش داده است. و‌در خصوص آیه قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى ،امام صادق علیه السلام میفرمایند: الْآیَاتُ الْأَئِمَّهًُْ (فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی یَعْنِی تَرَکْتَهَا وَ کَذَلِکَ الْیَوْمَ تُتْرَکُ فِی النَّارِ کَمَا تَرَکْتَ الْأَئِمَّهًَْ (فَلَمْ تُطِعْ أَمْرَهُمْ وَ لَمْ تَسْمَعْ قَوْلَهُم. «آیات ائمّه هستند. فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی؛ یعنی همچنان‌که آن‌ها را رها کردی، امروز در آتش رها می‌شوی، چنان‌که ائمّه (را رها کردی و امرشان را اطاعت نکردی و گفتارشان را نشنیدی. @soalvajavab
📌 به جهت دسترسی آسان به سوالات و پاسخ آنها ، لینک ده سوال گذشته تقدیم میشود: 1⃣ پرسش شماره ۱ میان زهد(ساده‌زیستى) و پیش‌رفت چه ارتباطى است؟ آیا این دو قابل جمع هستند؟ 2⃣ پرسش شماره ۲ چرا خداوند اراده نکرده که همه انسان ها هدایت شوند و به این خیر نائل آیند؟ 3⃣ پرسش شماره ۳ «اضلال خداوند» در قرآن به چه معناست؟ 4⃣ پرسش شماره ۴ آیا بین حالتی که حضرت علی(علیه السلام) در نماز انگشترشان را به سائل دادند، با حالتی که تیر را از پایشان در آوردند و آن‌حضرت متوجه نشدند، تناقضی وجود ندارد? 5⃣ پرسش شماره ۵ حقیقت " تحجّر " ، عوامل به وجود آمدن آن،آثار و راه از بین بردن آن را بیان کنید؟ 6⃣ پرسش شماره ۶ آیا بین مختار بودن انسان و بین «ختم الله على قلوبهم» تنافی نیست؟ 7⃣ پرسش شماره ۷ آیا «مشکات» از القاب حضرت زهرا(سلام الله علیها) است؟ 8⃣ پرسش شماره ۸ در قرآن آمده است حضرت موسی(علیه السلام) با ضربه‌ای که به مرد مصری زد او را کشت. این مسئله با عصمت آن‌حضرت چگونه سازگار است؟ 9⃣ پرسش شماره ۹ چرا نام امامان(علیه السلام) به طور صریح در قرآن نیامده است؟ 🔟 پرسش شماره ۱۰ اینکه در برخی آیات ،فراموشی به خدا نسبت داده شده است به چه معناست؟ @soalvajavab
پرسش شماره :۱۱ 📝 موضوع : اعتقادی 🔖 عنوان : مکر خدا 🗣 پرسش : خدای متعال در قرآن می‌فرماید: «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرین» «آنان مکر کردند، و خدا هم مکر کرد، و خدا بهترین مکرکنندگان است» آیا در این آیه خداوند با تفاخر از مکاری خود سخن نمی‌راند؟ مگر مکر چیز بدی نیست؟! ✍ پاسخ: منظور از «مکر کنندگان» در آیه‌ی مورد بحث، بنی‌اسرائیل هستند که علیه حضرت عیسى(علیه السلام) برای کشتن او توطئه کردند. ▪️برای روشن شدن معنای این آیه نخست باید دید منظور از «مکر الهى» چیست؟ «مکر» در لغت عرب با آنچه در فارسى امروز از آن می‌فهمیم تفاوت بسیار دارد؛ زیرا در فارسى امروز «مکر» به نقشه‌‏هاى شیطانى و زیان‌بخش گفته می‌‏شود، در حالی‌که در لغت عرب هر نوع چاره‌‏اندیشى را «مکر» می‌‏گویند: «المکر صرف الغیر عما یقصده» (مکر این است که کسى را از منظورش باز دارند). اعم از این‌که منظورش خوب باشد یا بد باشد. ▪️بر این اساس، مکر در اصطلاح قرآن اختصاص به نقشه‌‌‏هاى شیطانى و زیان‌بخش که در فارسى امروز استعمال می‌شود ندارد، بلکه هم در مورد نقشه‌‏هاى زیان‌بخش، و هم چاره‌‏اندیشی‌‏هاى خوب به کار می‌رود. به همین دلیل در قرآن مجید گاهى «مکر» با کلمه «خیر» ذکر شده است، مانند: «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ»و گاهى با کلمه‌ی «سیئ» آمده‏ است، مانند: «اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِه».‏ (دورى آنان از راه؛ به جهت استکبار و بلندپروازى در زمین و نیز به علت مکر بدى که داشتند بود، و مکر بد جز به اهل مکر برنمی‌‏گردد). ▪️منظور آیه‌ی مورد بحث که «مکر» را به خدا نسبت می‌‏دهد؛ این است که دشمنان «مسیح» با طرح‌هاى شیطانى خود می‌‏خواستند جلوی این دعوت الهى را بگیرند، اما خداوند براى حفظ جان پیامبر خود و پیش‌رفت آیینش تدبیر کرد و نقشه‌‏هاى آنها نقش بر آب شد. ▪️در همین راستا از امام رضا(علیه السلام) در مورد انتساب «خدعه»، «استهزاء» و «مکر» به خدا -که در قرآن ذکر شده است - سؤال شد؛ آن‌‌حضرت فرمود: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَسْخَرُ وَ لَا یَسْتَهْزِئُ وَ لَا یَمْکُرُ وَ لَا یُخَادِعُ وَ لَکِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یُجَازِیهِمْ جَزَاءَ السُّخْرِیَّهًِْ وَ جَزَاءَ الِاسْتِهْزَاءِ وَ جَزَاءَ الْمَکْرِ وَ الْخَدِیعَهًِْ «خدای عزّ و جلّ نه استهزاء می‌کند نه خدعه و نه مکر، بلکه جزای استهزاء و مکر و خدعه را می‌دهد». ▪️پس مکر الهی مختص کسانی است که با خدا مکر و حیله می‌کنند و جزائی متناسب با عمل آنها است. این مکر درجاتی دارد که هیچ‌‌کس نباید خود را از آن در امان ببیند؛چرا که نفس انسان بسیار فریب‌کار است. ▪️برای مثال انسان موقع انجام برخی اعمال دینی به خود مغرور می‌شود و خود را برتر از دیگران می‌داند و می‌خواهد این اعمال را دامی برای جذب کردن مردمان و صید آنان قرار دهد و با این‌کار به خیال خود خدا را فریب می‌دهد و چون خدا او را به حال خود رها کند و با اسباب مختلفی مانع این فریب‌کاری نشود و این شخص را از خواب غفلت بیدار نکند در واقع جزای مکر او را با مکر داده است. بنابراین، مکر خدا مکری نیکو است؛ چرا که جزای مکر است، اما مکر انسان ریشه در پلیدی او دارد. پس در واقع این مکرِ خود انسان است که بر سر او می‌شکند و همین معنای مکر الهی است. ▪️بنابر این، مکر همیشه و در همه جا بد نیست. هنگامى که این واژه در مورد خداوند به کار می‌رود به معناى خنثا کردن توطئه‌‏هاى زیان‌بار است، و هنگامى که درباره مفسدان به کار می‌‏رود به معناى جلوگیرى از برنامه‌‏هاى اصلاحى است. @soalvajavab
پرسش شماره : ۱۲ 📝 موضوع : قرآن 🔖 عنوان : جمع آوری قرآن 🗣 پرسش : این مسئله مسلّم است که وقتى حضرت رسول اکرم(صلوات الله علیه و آله) آیات قرآن را براى مردم می‌خواندند، افرادى که کاتب وحى بودند، این آیات را می‌نوشتند، اما در چه زمانى جمع‌آورى آیات قرآنى و تدوین کلى آن صورت گرفته است؟ این مجموعه‌اى که هم‌اکنون به نام «قرآن» در دست ما است، در چه زمانى پیدا شده است؟ ✍ پاسخ: درباره جمع قرآن نظریات مختلفی دیده میشود که مهمترین آنها بدین شرح است : قرآن در زمان خود پیامبر اسلام(صلوات الله علیه وآله) و با نظارت آن‌حضرت و در پرتو هدایت الهى جمع‌آورى شد، هر چند خود حضرت رسول(صلوات الله علیه وآله) شخصاً قرآن را ننوشته، یا جمع‌آورى آیات را انجام نداده است. قرآن موجود از سوی حضرت على‏(علیه السلام) و بعد از رحلت پیامبر(صلوات الله علیه و آله) جمع‌آورى و تدوین شد، و این کار در دورانى که حضرت على‏(علیه السلام) خانه‌نشین بودند، انجام پذیرفت. قرآن بعد از رحلت پیامبر(صلوات الله علیه واله ) توسط برخى صحابه، غیر از امام علی(علیه السلام)، جمع‌آورى و تدوین شد. بسیارى از علماى شیعه، بویژه متأخرین و محققان معاصر، معتقدند که قرآن در زمان پیامبر(صلوات الله علیه وآله) و با نظارت ایشان جمع‌آورى شد. برخى از شیعیان نیز نظر دوم را پذیرفته و امام علی‏(علیه السلام) را گردآورنده آن دانسته اند. اما بسیارى از اهل‌سنت رأى سوم را اختیار کرده و مستشرقین نیز معمولاً همین نظر را پذیرفته و اضافه کرده‌اند: قرآنى که حضرت على‏(علیه السلام) جمع‌آورى کرد، مورد اعتناى اصحاب واقع نشد. چنان‌که روشن است، بنابر نظر اوّل و دوم، جمع کل قرآن به خداوند مستند بوده و پیدایش سوره‌ها و ترتیب آنها نیز در پرتو وحى الهى بود؛ زیرا رسول اسلام(صلوات الله علیه وآله) طبق آیه شریفه: «ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى»،هر چه می‌فرمود، به خصوص در امور دینى، با راهنمایى وحى بود، و امامان معصوم‏(علیهم السلام) نیز اگر نبى نبودند، ولى ادامه دهنده راه رسالت و داراى منصب الهى عصمت، و علم لدنى بودند. کسانى که رأى سوم را پذیرفته‌اند، نه تنها نخواهند توانست الهى بودن این دو؛ یعنى پیدایش سوره‌ها و ترتیب آنها را اثبات کنند، بلکه در واقع آن‌را نفى کرده و ذوق و سلیقه شخصى اصحاب را در این مسئله دخیل می‌دانند. ▪️مرحوم آيت‏اللّه‏خويي نظریه اول را پذیرفته اند و مینویسند: جمع آوري قرآن به خلفا و دوران بعد از رحلت پيامبر اکرم (صلی‌الله‌وآله‌وسلم) امري است موهوم و پنداري است غلط و بي اساس كه با قرآن و سنت و عقل مخالف می‌باشد. قرآن در دوران خود پيامبر و به دستور و نظارت وي انجام گرفته است. ایشان برای تقویت ديدگاه خود، امور ذيل را مطرح فرموده است: احاديث دلالت‏كننده بر جمع قرآن در غير زمان پيامبر(صلوات الله علیه وآله) با هم متناقض است. در بعضي نام ابوبكر و در برخي ديگر عمر و در بعضي هم عثمان ذكر شده است. اين احاديث با احاديث دلالت كننده بر جمع قرآن در زمان پيامبر(صلوات الله علیه و آله) تعارض دارد. احاديث يادشده با حكم عقل به وجوب اهتمام پيامبر در امر جمع و ضبط قرآن مخالف است. روايات فوق با اجماع مسلمانان مبني بر ثبوت قرآن با تواتر هم مخالفت دارد. جمع متأخر، طبعا نمي‏تواند شبهه تحريف قرآن را به طور كامل از بين ببرد. ▪️جمع آوری قرآن که عثمان در زمان خود به کمک گروهی از صحابه انجام داد در حقیقت جمع آوری قرآن نبود بلکه «توحید المصاحف» بود، «توحید مصاحف» به معنای یکسان سازی نسخه‌های مصاحف قرآنی و پایان دادن به اختلاف مصاحف از نظر قرائت، ضبط کلمات و ترتیب سوره‌ها و گردآوردن مردم بر مصحف واحد است.در زمان خلافت عثمان (سال ۲۵ق) از مناطق گوناگون خبر می‌رسید که تازه مسلمانانِ غیر عرب، قرآن را با قرائت‌های مختلف می‌خوانند. از جمله حذیفة بن یمان (از اصحاب سرّ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و یاران امیر مؤمنان (علیه‌السلام) و سعید بن عاص که از جنگ ارمنستان باز می‌گشتند، خود دیدند که مردم هر شهری قرآن را با قرائتی می‌خوانند و قرائت خود را از دیگر قرائت‌ها برتر می‌دانند. از این رو، از عثمان خواستند برای جلوگیری از اختلاف، چاره‌ای بیندیشد. منشا این قرائت‌ها، مصحف‌هایی بودند که برخی صحابه جمع آوری کرده بودند و با توجه به اعتبار و جایگاه اجتماعیِ گردآورندگان آنها، در میان مسلمانان جایگاهی ویژه پیدا کرده بودند.  از این رو عثمان چاره کار را در این دید که مصحف واحدی تهیه و نسخه برداری کند و در اختیار مسلمانان قرار دهد. @soalvajavab
پرسش شماره :۱۳ 📝 موضوع : امامت 🔖 عنوان : دین و کتاب جدید 🗣 پرسش : آیا امام مهدی(علیه السلام) هنگام ظهور دین جدید و کتاب جدیدی غیر از قرآن می آورد؟ ✍ پاسخ: در مرحله اول باید گفت اساساً واژه «دین جدید»در منابع روایی وجود ندارد. شاید مستشکل به این روایت از امام صادق(علیه السلام)  تمسک میکنند که حضرت فرمودند: إِذَا خَرَجَ يَقُومُ بِأَمْرٍ جَدِيدٍ وَ كِتَابٍ جَدِيدٍ وَ سُنَّةٍ جَدِيدَةٍ وَ قَضَاءٍ جَدِيدٍ هنگامى که قائم خروج کند، امر تازه،کتاب جدید، روش تازه و داورى تازه اى با خود مى آورد . ▪️ قبل از بیان پاسخ،توجه به دو‌روایت دیگر ما را در فهم مراد از روایت مورد بحث کمک میکند: ▫️ابو بصیر  از ایشان چنین نقل می کند که «به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: مرا از کلام امیر المؤمنین علیه السّلام که می فرماید: «اسلام به غریبی آغاز شد و در آینده نیز بدان حال که شروع شده باشد باز خواهد گشت پس خوشا بحال غریبان» آگاه فرما، حضرت فرمود: ای ابا محمّد قائم هنگامی که قیام کند دعوت نوینی را آغاز خواهد کرد همان گونه که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله دعوت فرمود. ▫️امام صادق فرمود: حضرت مهدی همان کاری را که رسول خدا انجام داد، انجام می‌دهد. بدعت‌های موجود را خراب می‌کند، چنان‌که رسول خدا(صلوات الله علیه وآله) اساس جاهلیت را منهدم نمود. ▪️حالادر توجیه این تعابیر(امر،روش،کتاب و قضاوت جدید)چند نکته را میتوان ارائه بدهیم: "جدید"، در فارسی محاوره‌ای ما، یعنی «نو، تازه»، در حالی که معنای کلمه آن "دوباره" می‌باشد، چنان که باز در همین فارسی می‌گوییم: «تجدید یک سنت قدیمی، یا تجدید بیعت، یا تجدید دیدار». پس، بازگرداندن یک امری که متغیر شده، به همان حالت و حقیقت اول را "جدید – تجدید" می‌گویند. دین اسلام از جانب خدای متعال جامع‌ترین و کامل‌ترین دین آسمانی است و تا روز قیامت ثابت و تغییرناپذیر است. همۀ اوصیای الهی و ائمه‌ی اطهار(علیهم السلام) موظف به حفظ و گسترش آن در بین مردم می‌باشند. اما از آن‌جا که در زمان غیبت امام زمان(علیه السلام) این وظیفه به مراجع تقلید محول شده است، و از آن‌جا که فقهاء موظف‌اند براساس ادله‌ای که در اختیار دارند، حکم خدا را بیان کنند، در این روند در بسیاری از موارد به احکام ظاهری(نه واقعی) فتوا می‌دهند؛ زیرا دست‌رسی به تمام احکام واقعی فقط برای امام معصوم ممکن و میسر است. هنگامی که امام عصر(علیه السلام) ظهور می‌کند، تمام احکام ظاهری تبدیل به احکام واقعی می‌گردد؛ از این‌رو تصور می شود که آن‌حضرت دین جدید آورده، در حالی که حضرت مهدی دین جدیدی غیر از اسلام و کتابی غیر از قرآن نمی‌آورد. علاوه بر این‌که در دوران غیبت عده‌ای از منحرفان و معاندان، احکامی از قرآن و اسلام را بر طبق میل خود تأویل و تغییر می‌دهند که بسیاری از حدود و احکام چنان فراموش می‌شوند که گویا اصلاً از اسلام نبوده است. قرائت‌های گوناگون از دین خطرناک‌ترین حربه‌ای است که در عصر غیبت با آن مواجه می‌شویم، هنگامی که امام زمان(علیه السلام) ظهور می‌کند نه با بت‌پرستان جاهل بلکه با عالم‌نمایانی رو برو می‌شود که قرآن را تفسیر به رأی می‌کنند و قرائت‌های گوناگون از دین، آن‌چنان رواج می‌یابد که همۀ مردم آن‌را می‌پذیرند. اگر امام زمان(علیه السلام) ظاهر شوند و به آنان بگوید شما از حقیقت و گوهر دین به دور افتاده‌اید و آیات قرآن و احادیث پیامبر را بر خلاف واقع تفسیر و تأویل کرده‌اید و حقیقت نورانی اسلام را رها کرده به بعضی ظواهرش قناعت کرده‌اید، چنین دین و برنامه‌ای برایشان تازگی داشته و از آن وحشت می‌کنند و آن را اسلام نمی‌دانند؛ زیرا اسلام را جور دیگری تصور کرده بودند. تازگى کتاب(کتاب جدید) به مفهوم آن نیست که کتاب آسمانى جدید بر او نازل مى شود، چرا که امام قائم است و حافظ دین، نه پیامبر و آورنده آئین و کتاب جدید; بلکه قرآن اصیل فراموش شده را چنان از زوایاى تحریف هاى معنوى و تفسیرهاى نادرست بیرون مى کشد که مى توان نام کتاب جدید بر آن گذاشت. معنای کتاب نیز الزاماً به "قرآن کریم" اختصاص ندارد، اگر چه قرآن همراه ایشان که به عموم ایفاد می‌نمایند، همان قرآنی است که امیرالمؤمنین علیه السلام، به ترتیب نزول آیات، به اضافه شأن نزول، و تفسیر و تأویل آیات تدوین نموده بودند. قضاوت کردن امام مهدی علیه السلام، به سان قضاوت حضرت داود علیه السلام، مبتنی بر علم و اشراف خودشان به حقایق امور می‌باشد،لذا از این جهت قضاوت جدیداست. مطابق برخی روایات، بخشی از احکام به جهت نبود شرایط و مقتضیات در عصر معصومان بیان نشده و تنها علمش نزد اهل بیت (علیهم‌السلام) باقی مانده است و در عصر ظهور آن احکام بیان خواهد شد. @soalvajavab
❓ پرسش شماره :۱۴ 📝 موضوع : اخلاقی 🔖 عنوان : دلیل بر حرمت استمناء 🗣 پرسش : بر اساس کدام یک از حدیث ها و آیات قرآن و... استمناء حرام گشته است لطفا کاملا شرح دهید. ✍ پاسخ: «استمناء» به معنی خود ارضایی یعنی این که انسان با خودش کاری کند که از او منی بیرون بیاید، این عمل دارای انواعی است؛ مثل بازی کردن با دست، گوش کردن به سخن و صدای زن نامحرم، رد و بدل کردن حرف های عاشقانه، در خیال آوردن و فکر کردن به مسائل شهوت انگیز، نگاه کردن به عکس یا فیلم یا مناظر شهوت آلود و....  اگر کسی با اختیار یکی از این اعمال را به قصد خروج منی انجام دهد و منجر به خروج منی از انسان بشود، استمناء و حرام است.  ▪️خداوند متعال در قرآن مجید در سوره مؤمنون و   معارج   ضمن بیان صفات مؤمنین و صفات اهل بهشت، بیان می کند: «و آنها که دامان خویش را (از بى‏عفّتى) حفظ مى‏کنند،جز با همسران و کنیزان (که در حکم همسرند آمیزش ندارند)، چرا که در بهره‏گیرى از اینها مورد سرزنش نخواهند بود!و هر کس جز اینها را طلب کند، متجاوز است! » و از این آیات حرمت استمناء استفاده می شود چرا که «استمناء» نیز بهره گیری جنسی از غیر راههایی است که در آیه مجاز شمرده شده است. ▪️علاوه روایات زیادی از ائمه معصومین(علیهم السلام) بر حرام بودن آن دلالت دارد. از این عمل در روایات با عناوین و اسامی مختلفی مثل دلک (مالیدن آلت با دست )،بازی با آلت (عَبِثَ بِذَکَرِهِ )، الْخَضْخَضَةِ، النَّاکِحُ نَفْسَهُ (ازدواج با خود) و نَاکِحُ الْکَفِّ (ازدواج با کف دست) تعبیر شده است.در اینجا به چند روایت اشاره می کنیم: ① امام صادق (علیه السلام) در باره مردی که با چهارپایان نزدیکی می کند یا از راه مالیدن آلت تناسلی با دست جنب می شود فرمود :این کارها و شبه آن زنا هستند. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی الرَّجُلِ یَنْکِحُ بَهِیمَةً أَوْ یَدْلُکُ فَقَالَ کُلُّ مَا أَنْزَلَ بِهِ الرَّجُلُ مَاءَهُ مِنْ هَذَا وَ شِبْهِهِ فَهُوَ زِنًا ② امام صادق (علیه السلام) فرمود : مردی را پیش حضرت علی(علیه السلام) آوردند که با آلت خود بازی کرده (و به این طریق خود را ارضا می کرد)، حضرت آنقدر بر روی دست های او زدند که دستانش قرمز شد و سپس با بوجه بیت المال او را متأهل نمودند. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أُتِیَ بِرَجُلٍ عَبِثَ بِذَکَرِهِ فَضَرَبَ یَدَهُ حَتَّى احْمَرَّتْ ثُمَّ زَوَّجَهُ مِنْ بَیْتِ الْمَالِ ③امام صادق (علیه السلام) در جواب مردی که در باره "خضخضه"( استمناء با دست ) از او سؤال کرد، فرمود: این کار از گناهان بزرگ است و ازدواج با کنیزان از چنین کاری بهتر است.  عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْخَضْخَضَةِ فَقَالَ هِیَ مِنَ الْفَوَاحِشِ وَ نِکَاحُ الْأَمَةِ خَیْرٌ مِنْهُ. ④ابو بصیر گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: خداوند در روز قیامت با سه گروه حرف نمی زند و به آنان نظر نمی کند و آنان را از گناهان پاکیزه نمی سازد و برای آنان عذابی دردناک است ، یک از آن گروه کسانی هستند که با خود نکاح ( استمناء ) کرده اند.  سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ ثَلَاثَةٌ لَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ وَ لَا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ النَّاتِفُ شَیْبَهُ وَ النَّاکِحُ نَفْسَهُ وَ الْمَنْکُوحُ فِی دُبُرِهِ. ⑤از امام صادق (علیه السلام) در باره خضخضه"( استمناء با دست ) سؤال شد، در جواب فرمود: گناه بزرگی است که خداوند متعال در کتابش (قرآن) از آن نهی کرده است و کسی که چنین کاری را انجام دهد مثل این است که با خود ازدواج کرده باشد و اگر من بدانم که کسی این کار را انجام داده است با او غذا نمی خورم! سؤال کننده عرض کرد: ای پسر رسول خدا نهی خداوند متعال در کتابش را برای من بیان کنید ! حضرت فرمود: این آیه که می فرماید : کسی که از غیر این (راه های مجاز های شرعی برای نیاز های جنسی خود) استفاده کند ظلم کرده است... . سُئِلَ الصَّادِقُ ع عَنِ الْخَضْخَضَةِ فَقَالَ إِثْمٌ عَظِیمٌ قَدْ نَهَى اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ فِی کِتَابِهِ وَ فَاعِلُهُ کَنَاکِحِ نَفْسِهِ وَ لَوْ عَلِمْتُ مَنْ یَفْعَلُ مَا أَکَلْتُ مَعَهُ فَقَالَ السَّائِلُ فَبَیِّنْ لِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ نَهْیَهُ فَقَالَ قَوْلُ اللَّهِ فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ ⑥پیامبر اکرم (صلوات الله علیه وآله) فرمود: کسی که با کف دست خود ازدواج کند (استمناء با دست ) از رحمت خدا به دور است.  قَالَ النَّبِیُّ نَاکِحُ الْکَفِّ مَلْعُونٌ @soalvajavab
پرسش شماره : ۱۵ 📝 موضوع : اخلاقی 🔖 عنوان : ثروت اندوزی 🗣 پرسش : اگر روایاتی که در نکوهش ثروت‌اندوزی آمده صحیح باشد، پس ثروت‌مندی انسان‌ها حتی برخی از علما چگونه قابل توجیه است؟ ✍ پاسخ: ثروت‌مندشدن اگر از راه‌­های مشروع باشد، از نظر اسلام هیچ اشکالی ندارد. شیوه‌ای که اسلام برای تعدیل ثروت می‌پذیرد جلوگیری افراد مستعد برای رسیدن به ثروت‌های زیاد نیست، بلکه برای آنها وظایف و تکالیف مالی مقرر می‌کند.  قرآن ثروت‌مندانی مانند حضرت سلیمان(علیه السلام)،حضرت داوود و ذو القرنین را نام می‌­برد که اهل ایمان بودند. و در مقابل از ثروت‌مندان کافری، مانند قارون نیز یاد می‌­کند. در قرآن آمده است: افزون‌طلبی شما را به خود مشغول داشته و از خدا غافل نموده است، تا آن‌جا که برای شمردن مردگان به زیارت قبور رفتید. ▪️ثروت‌اندوزی اگر انسان را از یاد خدا غافل کند، مذموم است و در اسلام از آن نهی شده است. دل‌بستن به ثروت و ایثار دنیا بر آخرت صحیح نیست. ولی اگر این ثروت فراوان در راه خدا مصرف شود، بسیار پسندیده و قابل ستایش می‌­باشد که حضرت خدیجه(سلام الله علیها) از این‌گونه ثروت‌مندان بود که ثروت خود را برای پیشرفت اسلام و گسترش آن مصرف کرد. قرآن نیز کسانی را که ثروت‌اندوزی می‌­کنند و آن‌را در راه خدا مصرف نمی‌کنندبه عذاب دردناک بشارت می‌­دهد. الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ در ذیل همین آیه رسول خدا(صلوات الله علیه وآله) می‌فرماید: هر مالی که زکات آن پرداخت شود، مشمول این آیه نیست. اگر انباشت ثروت از طرق شرعی باشد و عنوان احتکار پیدا نکند و تکالیف مالی آن مانند زکات و خمس مراعات شود، هیچ اشکالی ندارد. ▪️با توجه به مطالبی که بیان شد، روشن می‌شود که اگر عالمی ثروت‌مند شد، هیچ اشکالی ندارد. آنچه مذموم است، دل بستن عالم به دنیا است. اگر دنیاپرستی و مال‌پرستی برای مردم عادی روا نباشد - که روا هم نیست - برای عالمان دینی به طریق اولی شایسته نیست؛ از این‌رو است که حضرت عیسی(علیه السلام) فرمود: دینار بیماری دین است و عالم طبیب دین است، پس زمانی که دیدید طبیب بیماری را به خود چسبانده است، نسبت به او بدبین باشید و بدانید که خیرخواه دیگران نیست. الدِّينارُ داءُ الدِّينِ ، والعالِمُ طَبيبُ الدِّينِ ، فإذا رَأيتُمُ الطَّبيبَ يَجُرُّ الدّاءَ إلى نَفسِهِ فَاتَّهِموهُ ، وَاعلَموا أ نَّهُ غَيرُ ناصِحٍ لِغَيرِهِ @soalvajavab
پرسش شماره : ۱۶ 📝 موضوع : تشبیه 🔖 عنوان : تشبیه مومن به یک درخت! 🗣 پرسش : در روایات،مومن به کدام درخت تشبیه شده است؟ و وجه شبه را هم بیان کنید؟ ✍ پاسخ: در روایتی،پیامبراکرم ِ(صلوات علیه وآله)،مومن را به «درخت خرما» تشبیه کردند. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلوات علیه وآله)؛ الْمُؤْمِنُ کَمِثْلِ شَجَرَةٍ لَا یَتَحَاتُّ وَرَقُهَا شِتَاءً وَ لَا قَیْظاً قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هِیَ قَالَ النَّخْلَةُ مومن به سان درختی است که برگ آن نه در زمستان میریزد و نه درتابستان. عرض شد ؛آن درخت چیست؟ فرمودند؛ درخت خرما ▪️وجه شبه: وجوهی ذکر شده است که مهمترین آنها این است که : همان‌طور که برکت و منفعت درخت خرما در تمام اجزاء آن اعم از خرما، هسته، چوب، لیف و اجزاء دیگرش وجود دارد و همان‌طور که درخت خرما در تمام احوالش از زمانی که خرما پدید می‌آید تا زمانی که خرما خشک می‌شود به انواع مختلف مثمر ثمر است، منفعت و برکات مؤمن نیز در جمیع احوال و برای همۀ افراد فراگیر است. @soalvajavab
پرسش شماره : ۱۷ 📝 موضوع : فقهی 🔖 عنوان : استفاده مردان از گوشواره 🗣 پرسش : استفاده از گوشواره برای مردان چگونه است؟ اگر جائز نیست پس چرا در روایت آمده است که در گوش امام حسن و حسین علیهماالسلام هنگامی که نوزاد بودند گوشواره بوده است؟ ✍ پاسخ: قبل از پاسخ به سوال ،روایتی که در ضمن پرسش به آن اشاره شد را ذکر میکنیم: مرحوم کلینی در کافی از حسين بن خالد نقل میکند که ایشان میگوید: از امام رضا (عليه السلام) پرسيدم: شاد باش گفتن به خاطر فرزند، چه هنگامى است؟ امام رضا (عليه السلام) فرمود: «هنگامى كه حسن بن على (عليه السلام) متولّد شد، جبرئيل (عليه السلام) روز هفتم براى شاد باش گفتن به پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرود آمد و به او فرمان داد تا بر وى، نام و كنيه بگذارد و سرش را بتراشد و برايش عقيقه‏ كند و گوشش را [براى گوشواره‏] سوراخ كند. براى تولّد حسين (عليه السلام) نيز همين گونه بود. جبرئيل (عليه السلام)‏ روز هفتم نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرود آمد و ايشان را به همين كارها فرمان داد.حسن و حسين (عليهما السلام)‏] هر دو، در سمت چپ جلوى سرشان، زُلف داشتند و سوراخ گوش راست در نرمه گوش و سوراخ گوش چپ، در بالاى آن بود. پس گوشواره‏اى كه عربْ" قُرْط" مى‏نامند، در گوش راست و گوشواره‏اى كه" شَنْف" مى‏نامند، در گوش چپشان بود». ▪️حکم استفاده از گوشواره برای مردان: استفاده مردان از گوشواره با سه شرط اشکال ندارد : از جنس طلا نباشد زیرا پوشیدن طلا به هر نحو (زینت و غیر زینت) برای مردان حرام است. از زینت هایی که مختص به زنان است نباشد. لازم به ذکر است که اختصاص یا عدم اختصاص یک زینت خاص به مرد یا به زن به عرف و عادات رایج در هر محیط و اجتماع بستگی دارد زیرا ممکن است یک زینت در یک کشور یا در یک شهر یا در یک محیط خاص اختصاص به زنها داشته باشد ولی در جاهای دیگر اینطور نباشد و مرد و زن مشترکا از آن استفاده کنند. باید جزء لباس شهرت حساب نشود. بنابراین آنچه که در روایت فوق الذکر اشاره شده است-بر فرض صحت روایت-باید حمل بر آن شود که در آن زمان گوشواره نه جزء زینتهای مختص بانوان بوده است و نه جزء لباس شهرت به حساب می آمده است اما در زمان ما باید این دو نکته احراز شود .که برخی از مراجع مانند آیت الله مکارم تصریح میکنند که در عرف فعلی در مورد پسرها معمول نیست بنابر این انجام آن اشکال دارد. @soalvajavab
پرسش شماره : ۱۸ 📝 موضوع : اعتقادی 🔖 عنوان : معنای نور بودن خداوند 🗣 پرسش : در قرآن آمده است: «خداوند نور آسمان‌ها و زمین است». آیا منظور نور محسوس است؟ اگر نیست به چه معنا است؟ ✍ پاسخ: بدون شک، این‌که در قرآن از خداوند تعبیر به "نور" شده است منظور نور حسى نیست. نور محسوس، مخلوقى از مخلوقات خداوند است. اما در عین حال اطلاق کلمه "نور" بر خداوند نیز صحیح است؛ زیرا که در قرآن و روایات، چنین اطلاقى صورت گرفته است ولى باید توجه داشت که اگر می‌‏گوییم "خدا نور است"، مقصود نور حسى و مادى نیست، بلکه باید بیان دیگری داشته باشیم: به این معنا است که ذات الهى، ذات پیدا و پیدا کننده است، روشن و روشن کننده است، پیدایی و روشنایی هر چیزی از پرتو ذات او است، ولى او خود پیدا و روشن است، چیزى او را پیدا و روشن نساخته است؛ از این‌رو می‌‏توانیم بگوییم: "خدا نور است". برخی از مفسران قرآن چنین بیانی دارند که : «چون وجود و هستى هر چیزى باعث ظهور آن چیز براى دیگران است، پس مصداق تام نور، همان وجود است، و از سوى دیگر؛ چون موجودات امکانى وجودشان به ایجاد حق تعالى است، پس خداوند متعال کامل‏ترین مصداق نور است. او است که ظاهر بالذات و ظاهر کنندۀ ما سواى خویش است، و هر موجودى به وسیله او ظهور می‌یابد و موجود می‌شود. پس خداى سبحان نورى است که به وسیله او آسمان‏ها و زمین ظهور یافته‏اند». از مطالب گذشته روشن شد که اگر می‌‏گوییم "خدا نور آسمان‏ها و زمین" است، به این معنا است که خدا مُظْهِر و روشن کننده و پدید آورنده آسمان‏ها و زمین است. و تعبیر به آسمان‏ها و زمین به معناى تمام عالم هستى و همۀ مخلوقات علوى و سفلى و غیب و شهادت است.نه این‌که فقط منظور همین آسمان بالاى سر و زمین زیر پایمان باشد. پس معناى آیه این است: خداوند نور تمام جهان است. و تعبیر به "نور" و نه "پدید آورنده"، براى متوجه نمودن به این مطلب است که همان‌طور که "نور" خودش ظاهر است و نیاز به ظاهر کننده ندارد، و مُظْهِر و روشنى بخش سایر اشیا است، خداوند متعال هم، نیاز به ظاهر کننده و پدید آورنده ندارد، و موجودى ظاهر و روشن و واضح و بدیهى است، و استدلال براى وجود او، نیاز به واسطه نیست و مظهر و پدید آورندۀ سایر موجودات جهان هستى است. امام علی(علیه السلام) در دعاى کمیل می‌‏فرماید: "و بنور وجهک الذى اضاء له کل شی‌‏ء"؛سوگند به نور چهره‌ات که همه چیز به آن روشن است. اگر نور چهرۀ تو و ذات تو نباشد همه چیز تاریک است؛ یعنى هیچ چیز نیست و همه چیز در تاریکى عدم است. اگر نور ذات تو نباشد همۀ اشیا در تاریکى "نیستى" باقى خواهند ماند، نه این‌که اشیا در یک تاریکى نظیر تاریکى شب هستند. پس باید گفت: خداوند متعال نور محض است و در مقابل او هیچ چیز نور نیست و همه نورها در مقابل او "ظلمت" هستند؛ چون تنها وجودى که در ذات خود پیدا و پیدا کننده است فقط خدا است؛ سایر اشیا اگر پیدا و پیداکننده هستند در ذات خودشان تاریک هستند و خدا آنها را "پیدا" و "پیدا کننده" کرده است. یعنی هادی است برای اهل آسمانها و زمین عبّاس‌بن‌هلال گوید: از امام رضا درباره‌ی آیه: اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، سؤال کردم و امام در جواب فرمود: «خداوند، هدایت‌کننده آسمانیان و زمینیان است» @soalvajavab
پرسش شماره :۱۹ 📝 موضوع : قرآن 🔖 عنوان : تفاوت «مخلِصین» و «مخلَصین» 🗣 پرسش : «مخلِصین» و «مخلَصین» چه کساني هستند و چه تفاوتی با هم دارند؟ ✍ پاسخ: با دقت در آيات «قرآن مجيد» اين نكته مهم به دست مى آيد كه «مُخلِص» (به كسر لام) يعنى كسى كه خود و اعمال و نيت خود را خالص كرده، غالباً در مواردى به كار رفته كه انسان در مراحل خودسازى بوده است، در حالى كه «مخلَص» (به فتح لام) يعنى خالص شدگان، بر كسانى اطلاق شده كه از نظر ايمان و معرفت و عمل به مقام والايى رسيده اند كه از قلمرو نفوذِ وسوسه هاى شيطانى خارج شده و مصونيت يافته اند و ابليس در مقابل آنها سپر انداخته است، چنانكه «قرآن» از قول ابليس نقل مى كند: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» (به عزتت سوگند كه همه آنها را جز بندگان مخلصت! گمراه خواهم كرد). در حقيقت ناخالصى هاى وجود انسان بر دو گونه است: بخشى از آن قابل تشخيص و رفع است، و بخشى از آن به قدرى باريك و مخفى است كه يا بر انسان پوشيده است و يا اگر هم آشكار گردد قدرت براى برطرف ساختن آن را ندارد، هنگامى كه انسان در راه اخلاص قدم بگذارد و بخش اوّل از ناخالصى ها را كه توان اوست از روح و جان و اعمال خود برچيند، خداوند بزرگ به لطف و كرمش بخش دوّم را از او بر مى چيند، اينجاست كه شايسته نام «مخلَص» (خالص شده) خواهد بود. @soalvajavab