📌 از جوانمرد قصاب چه می دانیم؟!
🔹️ شهید عبدالحسین کیانی در سال ۱۳۱۸ در دزفول متولد شد. قبل از انقلاب چندین بار توسط ساواک دستگیر و شدیدا شکنجه شد.
◇ قصاب بود و اهالی شهر دزفول به خاطر خوش انصافی او را «جوانمرد قصاب» صدا میکردند.
◇ عبدالحسین بدون قید و شرط پول قرض میداد. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، دریغ نمیکرد. وقتی میفهمید مشتری فقیر است، نمیگذاشت بهجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت میپیچید توی کاغذ و میداد دستش. کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد دو برابر پولش، گوشت میداد.
◇ گاهی برای این که بقیه مشتریها متوجه نشوند، وانمود میکرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را میگرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره برمیگرداند به مشتری. گاهی هم پول را میگرفت و دستش را میبرد سمت دخل و دوباره همان پول را میداد دست مشتری و میگفت: «بفرما مابقی پولت!»
◇ هر زمان که از او می پرسیدند: «عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟» می گفت: «الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشد.»
◇ آن موقعی که امام خمینی(ره) سفارش کرد بروید به جبهه تا جوانها خسته نشوند؛ گفت که: «من هم باید برای عملیاتهای اصلی بروم.» او با وجود هشت فرزند و کار زیاد در دامداری و مغازه قصابی، همه را رها کرد و به جبهه رفت.
◇ عبدالحسین کیانی در عملیات فتحالمبین پس از اصابت دوازده گلوله، شهید و به «حمزه سیدالشهدای دزفول» معروف شد.
#شهید_عبدالحسین_کیانی
#جوانمرد_قصاب
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
📌 از جوانمرد قصاب چه می دانیم؟! 🔹️ شهید عبدالحسین کیانی در سال ۱۳۱۸ در دزفول متولد شد. قبل از انقلا
📌 جوانمرد قصاب در کنار شهید همت
🔹️ شهید عبدالحسین کیانی معروف به جوانمرد قصاب در کنار شهید همت
◇ به مردانگی اسوهای ناب شد
قرارِ دل خلق بیتاب شد
◇نبود اتفاقی که شهرت گرفت
و نامش جوانمرد قصاب شد
#شهید_عبدالحسین_کیانی
#جوانمرد_قصاب
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
صبحانه ای با شهدا
📌 از جوانمرد قصاب چه می دانیم؟! 🔹️ شهید عبدالحسین کیانی در سال ۱۳۱۸ در دزفول متولد شد. قبل از انقلا
📌 «نجات از قمارخانه»
🔹 داشتم میرفتم قمارخانه که در بین راه با عبدالحسین کیانی برخورد کردم. وقتی فهمید کجا میروم به یکباره به نشانه سکوت دستش را بر دهان مبارک گذاشت و به من گفت:
◇ «نرو و از این کار دست بکش و توبه کن. در این راه پولی هم از دست دادهای؟» گفتم: «بله مقداری از پولم را باختهام.»
◇ بلافاصله سوئیچ خودرویی را در دستم گذاشت. دستم را محکم فشار داد و گفت: «بگیر و شروع به کار کن.» چون گواهینامه نداشتم قبول نکردم.
◇ پرسید: «آیا منزل داری؟» گفتم: «بله ولی خانه من در گرو شهرداری است.» گفت: «منزلی در فلان منطقه است؛ مال تو.» باز نپذیرفتم و گفتم: «من بچه منطقه قلعه هستم و عادت به آنجا دارم.» او میخواست به من پول دهد اما قبول نکردم.
◇ چند روز بعد با نیسان آمد. من را سوار کرد و به دامداری خودش برد و به برادرش گفت: «از گوسفندهای سنگین داخل نیسان بگذار.»
◇ یکییکی گوسفندان را داخل ماشین گذاشت تا ماشین کامل پر شد و من با تعجب در حال نگاه کردن بودم که یکدفعه گفت:
◇ «اینها را بگیر و به عنوان سرمایه اولیه شروع به کار کن و هر وقت هم از لحاظ مالی مشکلی داشتی، من هستم. نیازی نیست به کسی بگویی. دیگر دنبال کار خلاف نرو.»
◇ من هم اطاعت کردم و رفتم دنبال کار. به کار خرید و فروش گوسفند پرداختم و با این کار وضع مالی خوبی پیدا کردم و برای خودم خانهای خریدم. ازدواج کردم و زندگیام به سرعت سر و سامان گرفت.
◇ که این را نخست مدیون خداوند متعال و دوم شهید عبدالحسین کیانی هستم.
#جوانمرد_قصاب
#شهید_عبدالحسین_کیانی
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada