eitaa logo
🇮🇷صبح بخیر شب بخیر
14.3هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
19.5هزار ویدیو
135 فایل
سلام صبح بخیر صبح بخیر ،روز بخیر ،ظهر بخیر ،عصر بخیر ، شب بخیر استیکر مناسبتی مذهبی کانالی برای خانواده کپی برای مخاطبین حلال با ذکر صلوات برای تعجیل در ظهور حضرت مهدی صاحب الزمان عج به غیر از کانال هم نام 💚💚💚 ارسال نظرات @HOSEYN9496
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 قصه_دویست_و_چهل_و_هشتم و حضرت از آنجا به بعد بر روی رفرف سیر فرمود و گفته اند آن فرش بزرگی از نور است. و به جایی رسید که صدای هیچ ملکی به گوش پیامبر نمی رسید. لذا عظمت و اُبهت آن مکان بر حضرت چیره شد و در آن حال صدای آشنایی به گوشش رسید که می گفت؛ «ای بهترین خلقِ من، ای محمّد، نزدیک بیا.» پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک شد تا به مقام «قاب قَوسَین اَو اَدنی» رسید، یعنی به اندازه فاصله زه دو کمان و در آنجا خداوند به او فرمود؛ سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو. از پیامبر روایت شده که از ایشان سوال نمودند؛ خداوند در آن شب به چه زبان و لهجه ای با تو سخن گفت؟ فرمود؛ به زبان و لهجه علی بن ابیطالب و به دل من گذشت که پرسیدم؛ خدایا تو با من سخن می گویی یا علی؟ خداوند فرمود؛ ای احمد، من شباهتی به سایر موجودات ندارم و نباید مرا نظیر مردم دانست و صفاتم مانند صفات خلق نیست ولی من تو را از نور خود آفریدم و علی را از نور تو، پس آگاه شدم به سرّ دلت و دیدم تو علی را از هر کسی بیشتر دوست داری، لذا به زبان و لهجه علی با تو سخن گفتم، برای آنکه دلت آرام گیرد. و پیامبر فرمود؛ اول سخنی که خداوند به من فرمود این بود که گفت؛ ای محمّد نگاه کن به زیر پای خودت. من نگاه کردم، دیدم تمام حجاب ها برداشته شده و درهای آسمان گشوده گشت و من علی را دیدم که به من نگاه می کند. پس خداوند فرمود؛ من علی را وصی و وزیر و جانشین تو قرار دادم. به او اعلام کن و بگو که کلام تو را می شنود و من به او گفتم و او در خانه خود بود و به من نگاه می کرد و سخن مرا شنید و جواب داد؛ قبول کردم و اطاعت نمودم. سپس خداوند به ملائکه امر فرمود که همه به او سلام کنند و کردند و او جواب سلام ایشان را داد و همه به من تبریک گفتند و از آنکه خداوند او را جانشین من قرار داد اظهار مسرّت نمودند. چون به زمین مراجعت کردم، خواستم قضایا را برای علی شرح دهم، او بر من سبقت گرفت و هرچه دیده و شنیده بودم، برای من نقل نمود. دانستم که هیچ گامی برنداشتم مگر آنکه خداوند آن را به علی ارائه داده بود. پس پیغمبر صلی الله علیه و آله قسم یاد فرمود که خداوند هیچ عملی را بی محبت علی علیه السلام قبول نمی فرماید و آتش بر دشمن علی غضبناک تر از مشرک است. پیامبر در آن شب از خداوند سؤال کرد؛ پروردگارا، افضل اعمال کدام است؟ خداوند متعال فرمود؛ هیچ چیز نزد من بهتر از توکل بر من و رضا به آنچه قسمت کرده ام نیست. ای محمّد محبت من شامل حال کسانی است که به خاطر من همدیگر را دوست دارند و کسانی که به خاطر من با یکدیگر مهربانند و به خاطر من با یکدیگر پیوند دارند و برای کسانی است که بر من توکل می کنند و برای من هیچ غایت و نهایتی نیست. در فراز دیگری خداوند می فرماید؛ ای محمّد! محبت من محبت فقیران و محرومان است. در کنار آنها باش تا من در کنارت باشم و اغنیاء دنیاپرست را از خود دور ساز و از مُجالست با آنها بپرهیز و آخرت و اهل آن را محبوب دار. حضرت عرض کرد؛ پروردگارا! اهل دنیا و آخرت چه کسانی هستند؟ خداوند فرمود؛ اهل دنیا کسانی هستند که زیاد می خورند و زیاد می خوابند و زیاد می خندند و خشم می گیرند. اگر به کسی بدی کنند عذرخواهی نمی کنند و اگر کسی از آنها عذرخواهی کند قبول نمی کنند. در عبادت من تنبل و در معاصی شجاع هستند. نه در نعمت شکر مرا بجا آورند و نه در مصیبت صبورند. نیکی های دیگران را پنهان می کنند و عیوبشان را آشکار می سازند. سپس خداوند به اوصاف اهل آخرت می پردازد و می فرماید؛ آنها مردمی با شرم و حیا هستند. منافعشان بسیار و سخنانشان سنجیده است. چشمهایشان به خواب می رود ولی دلهایشان بیدار است. دیده هایشان گریان است و قلبهایشان پیوسته به یاد خداست، و شب و روز رضای مرا می طلبند و در مقابل گناه و معصیت به یاد من می افتند. پیامبر در آن شب به جایی گام نهاد که در آن هیچ ملک مقرب و بنی مرسلی گام ننهاده است و بالاخره پیامبر از این سفر معنوی مراجعت نمود. و بعضی گفته اند تمام این قضایا از ابتداء حرکت تا بازگشت در سه یا چهار ساعت واقع شد. ( قصه های قرآن، درودگر، ص 143 تا 151؛ منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ص 74؛ قصه های قرآن، رضوی، ص 57) 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🌸🍃🌸🍃 قصه_دویست_و_چهل_و_نهم 💢 ماجرای شعب ابی طالب وقتی قریش نتوانستند یاران پیامبر صلی الله علیه و آله را از حبشه باز گردانند و دیدند که اسلام به خارج از حجاز هم نفوذ کرده با هم مشورت کردند تا راهی برای تسلیم شدن پیامبر و یارانش پیدا کنند. لذا قرار شد عهدنامه ای امضاء کنند که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و یاران و خاندانش را در محاصره قرار دهند. بدین ترتیب که احدی حق نداشته باشد با آنان رفت و آمد کند. قریش این عهد نامه را در صندوقچه ای درون کعبه گذاشتند. از آن پس ناگزیر پیامبر صلی الله علیه و آله و یارانش در بیرون مکه در درّه ای بنام «شعب ابی طالب» به سر می بردند، و زندگی آنان در کمال سختی و ناراحتی می گذشت، و با وجود این هرچه دشمن به پیامبر پیشنهاد می داد که از دعوت خود دست بردارد تا او را آزاد کنند، او نمی پذیرفت و تسلیم آنان نمی شد. آن همه فشارها و سختی ها که بر او و امت او گذشت و حتی گرسنگی و محرومیت و خطر دشمنان، او را از پای در نیاورد. او همچنان به آینده انسانها و نجات ملت ها می اندیشید و به یاران خود نوید پیروزی می داد. تا اینکه سه سال از این ماجرا گذشت و پیامبر از جانب خداوند آگاه شد که موریانه، عهدنامه قریش را خورده و جزء نام خدا از آن چیزی نمانده است. ابوطالب این مطلب را در جمع قریش اعلام کرد و آنان قول دادند که اگر گفتار پیامبر راست باشد، دست از محاصره بردارند. سپس به درون کعبه رفتند، دیدند که سخن پیامبر درست بوده و عهدنامه از بین رفته است. ناگزیر پیامبر و یارانش را آزاد کردند تا به مکه بازگردند. اما طولی نکشید که دو حامی وفادار پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی عمویش ابوطالب و همسرش خدیجه از دنیا رفتند و آزار قریش از سر گرفته شد و مسلمانان بار دیگر گرفتار آزار و شکنجه شدند. (خلاصه تاریخ انبیاء، درودگر، ص 138 و 139؛ قصه های قرآن، آزرمی، ص 494 و 495؛ منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ص 72.) 💢 سفر پیامبر به طائف در همان سالی که محاصره شعب ابی طالب برداشته شد سال 13 بعثت بود. پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در همان ایام، مسافرتی به طائف (که شهری است تقریبا در صد کیلومتری مکه) نمود و مردم طائف را به اسلام دعوت فرمود، ولی نادانان و مخالفان شهر از هر طرف آمدند و دشنام گویان و با سنگ پراکنی به سوی آن حضرت، وی را از شهر بیرون کردند. (خلاصه تاریخ انبیاء، ص 139.) 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🌸🍃🌸🍃 قصه_دویست_و_پنجاه_ام 💢 ماجرای لیلة المبیت پیغمبر پس از سفر ناموفق خود به طائف، به مکه مراجعت نمود. و چند مدتی در مکه بود و چون هیچ گونه امنیت جانی نداشت خود را به مردم نشان نمی داد و بزرگان مکه نیز نظر به اینکه اوضاع و احوال برای از میان بردن آن حضرت مساعد بود، در «دارالندوه»که به منزله مجلس شورا بود اجتماع نموده، و در یک مجلس سرّی آخرین طرح خود را برای یک سره کردن کار آن حضرت بیان کردند. طرح آنها این بود که از هر قبیله از قبایل عرب یک نفر انتخاب شود و انتخاب شدگان بطور دسته جمعی به خانه آن حضرت ریخته، و او را به قتل برسانند، البته منظور از شرکت دادن همه قبایل این بود که ریخته شدن خون پیامبر به گردن یک قبیله خاص نیفتد. تصمیم بر قتل پیامبر صلی الله علیه و آله قطعیت پیدا کرد و در حدود چهل نفر از قبایل مختلف نامزد قتل آن حضرت شده و شبانه خانه اش را محاصره نمودند که سحرگاهان به درون خانه ریختند تا تصمیم خود را اجراء نمایند ولی اراده خداوند، فوق اراده آن مردم ناتوان بود و تصمیم آنان را نقش بر آب کرد. سروش غیبی، پیامبر را از نقشه آنان با خبر ساخت و شبانه از مکه خارج شد و به مدینه مهاجرت نمود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز علی علیه السلام را از جریان قتل مطلع ساخت و علی علیه السلام آن شب به جای پیامبر در بسترش خوابید. [و از میان شما مردم کسی است که جای خود را برای طلب خشنودی خدا می فروشد و خدا نسبت به این بندگان مهربان است].بقره ۲۰۷ آن شب علی علیه السلام با کمال میل این پیشنهاد را پذیرفت و به جای حضرت در رختخواب خوابید. وقتی مجریان طرح قتل پیامبر به خانه آن حضرت ریختند، دیدند که علی علیه السلام در جای او خوابیده است. به همین خاطر آن شب به «لیلة المبیت» معروف است. قبل از این اتفاق هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله قصد داشت تصمیم به هجرت به سوی مدینه را بگیرد عده ای از بزرگان مدینه در مکه با پیامبر صلی الله علیه و آله ملاقات کرده و به او ایمان آورده بودند و پیمان هم بسته بودند که اگر آن حضرت به مدینه بیاید به حمایت وی برخاسته و از او دفاع کنند. پاسی از شب گذشته بود که پیامبر با تلاوت سوره یس از منزل بیرون رفت و به سوی غار ثور رفت و بعد از سه روز توقف در آن غار به یثرب رفت. هنگامی که پیامبر به طرف یثرب حرکت کردند سال 13 بعثت بود و در بیرون شهر یثرب توقف کردند و به ابوبکر فرمود؛ علی بهترین اهل بیت من است از این جا حرکت نمی کنم تا او به من ملحق شود و هنگامی که علی علیه السلام به پیامبر رسید بر اثر شدت جراحات توان راه رفتن نداشت، پیامبر او را مداوا نمود و آنگاه با هم به سوی یثرب رفتند. (قصه های قرآن، ترجمه زمانی، ص 420؛ قصه های قرآن، آزرمی، ص 495 و 496؛ خلاصه تاریخ انبیاء، ص 140؛ منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ص 75 ) قصی بن کلاب، جدّ اعلای پیامبر صلی الله علیه و آله پس از این که بر تمام قبایل قریش، آقایی یافت، از جمله کارهایی که در مکه انجام داد این بود که خانه ای را برای مشورت در اداره کارها و حل مشکلات اختصاص داد و پس از وی نیز بزرگان مکه برای مشورت در کارهای مهمّ خویش در آنجا اجتماع می کردند. آن خانه را «دارالندوه» نامیدند. 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🌸🍃🌸🍃 قصه_دویست_و_پنجاه_و_یکم 💢 هجرت به مدینه، مبدأ تاریخ مسلمانان بالاخره پیامبر در لیلة المبیت توانست از مکه خارج شده و به مدینه هجرت نماید. و این هجرت در واقع آغاز جنبشهای وسیع اسلامی بود و به عنوان مبدأ تاریخ مسلمانان شناخته شد. در روز جمعه 15 ربیع الاول در میان استقبال مردم یثرب، پیامبر وارد این شهر شد و این شهر به «مدینة النبی» شهرت یافت. و از آن پس رفته رفته مخالفان و مردم سُست ایمان در مکه ماندند و هواداران پیامبر صلی الله علیه و آله به هر تدبیر و زحمتی بود، خود را به مدینه رساندند. مردمی که از خانه و زندگی خویش دست کشیده و برای یاری پیامبر، خود را به مدینه رساندند، (مهاجرین) نامیده شدند. از آن طرف مردم پاکدل و با صفای مدینه هم که حاضر شدند مهاجران هم فکر و هم هدف خود را در خانه های خویش جای دهند و آنان را شریک زندگانی خود سازند «انصار» نامیده شدند. و اولین اقدام پیامبر در مدینه ایجاد برادری و صمیمیت میان مهاجرین و انصار بود. در این جریان عقد برادری میان هر دو نفر خوانده می شد و پیامبر صلی الله علیه و آله ، علی را به عنوان برادر در دنیا و آخرت انتخاب کرد. از کارهای دیگر که پیامبر هنگام ورود به مدینه انجام داد ساختن مسجد «قبا» بود. مهاجرین و انصار در تاریخ اسلام نقش مهمی دارند و پایه گذار نهضت اسلام محسوب می شوند و از آن پس پیامبر صلی الله علیه و آله به سرعت مشغول ایجاد امّت اسلامی و سازمان دادن به جامعه مسلمانان شد. در همان اولین سال هجرت، پیامبر صلی الله علیه و آله عایشه را به همسری قبول کرد ولی این زن خائن و فتنه گر حریم رسول خدا را شکست و با او به جنگ پرداخت. (داستان پیامبران، ص 291؛ منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ص 76.) 💢 جنگهای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله پس از هجرت پیامبر به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، دین اسلام با شمشیر پیش نرفت و با عدالت و صلح و دوستی به پیش رفت. اسلام برای نجات محرومان موانع و عناصر پلید را برداشت. پیامبر کسی را وادار به قبول اسلام نکرد. حتی کسانی که در کنار پیامبر می جنگیدند مثل صفوان بن امیه، که بعد از فتح مکه از نزد پیامبر گریخت و پیامبر عمامه خویش را به عنوان امان برای او فرستاد و به او چهار ماه، مهلت فکر کردن داد. تا آنکه سرانجام به طور ارادی به اسلام گروید. نبردهای پیامبر صلی الله علیه و آله به منظور گسترش عقاید اسلامی و گسترش عدالت اجتماعی بود. در دوران پس از هجرت پیامبر به مدینه تا رحلت آن بزرگوار 74 جنگ روی داد که بیست و هفت «غزوه» و چهل و هفت «سریه» بود. «غزوه» آن جنگهایی بود که پیامبر شخصا در آن شرکت می فرمود ولی «سریه» آن جنگهایی بود که پیامبر فقط رهبری آنها را داشته و در آن شرکت نمی کردند. مهمترین غزوات پیامبر عبارت بودند از؛ غزوه بدر، اُحُد، خندق... و.. سریه های ایشان عبارتند از؛ جنگ موته و جنگ ذات السلاسل. ( اقتباس از سوره بقره آیات 217 و 218 ،انفال، آیه 5 به بعد، آل عمران، آیه 125 و ما بعد آن، احزاب، آیات 10 و ما بعد آن، توبه آیه 25 و کتب؛ قصه های قرآن، ترجمه زمانی؛ سرگذشت پیامبران، راشدی؛ تفسیر نمونه، ج 2 ،ص 363؛ منتهی الامال، شیخ عباس قمی.) 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🌸🍃🌸🍃 قصه_دویست_و_پنجاه_و_دوم 💢جنگ بدر جنگ بدر که پس از هجرت پیامبر انجام شد برای دفاع از مسلمانان که زیر آزار مشرکان قرار داشتند بود، و هر گونه حمل کالا به مدینه از طرف مخالفین قطع می شد. در چنین اوضاعی در سال دوم هجرت پیامبر برای دفاع از حقوق مسلمانان به جنگ پرداخت و پیروزی نصیب مسلمانان شد. در سال دوم هجرت در ماه رجب به امر خدا قبله مسلمین از بیت المقدس جدا شد و مکه قبله آنها گردید و از آن روز به بعد بطرف مکه نماز بپا می داشتند. و همچنین در این سال بود که روزه گرفتن واجب گردید و از دیگر اتفاقات این سال این بود که به حکم پروردگار مسجد قبا به اتمام رسید. همچنین از اتفاقات مهم دیگری که در این سال به وقوع پیوست این بود که حضرت علی علیه السلام حضرت فاطمه علیهاالسلام دختر پیغمبر را به هسمری انتخاب کرد. فاطمه زهرا علیهاالسلام که چون گوهری گرانبها برای پیامبر می ماند، خواستگارهای زیادی از طوائف عرب داشت که به خواستگاری او می آمدند ولی پیامبر در جواب آنها می گفت؛ هرکس که به درگاه خدوند قبول اُفتد او شوهر بتول (فاطمه زهرا علیهاالسلام ) می شود که این چنین بود که جبرئیل برای رسول خدا وحی فرستاد که خداوند فرموده زهرا علیهاالسلام زوجه مرتضی علی علیه السلام آن مرد میدان و شیر خدا می باشد و بدین گونه بود که این ازدواج صورت گرفت و از این ازدواج عرش خدا به شادمانی پرداخت و در آسمان جشن و هیاهوئی برپا شد. در این سال پیغمبر مسلمین برای اینکه دشمنی عمر با خود را از بین ببرد و برای احیاء امور دین اسلام با دختر او ازدواج می کند. 💢 جنگ اُحُد در جنگ احد در سال سوم هجرت، قریش به منظور انتقام کشته شدگان خود در جنگ، به مدینه لشگر کشیدند و به خاطر نافرمانی گروهی از سربازان که برای جمع آوری غنیمت رفته بودند، پیروزی از آن مشرکان شد. 💢 جنگ خندق جنگ احزاب یا خندق که در سال پنجم هجرت انجام شد، گروهی از یهودیان بنی نضیر را بر ضدّ مسلمانان تحریک کردند. مخالفان در مکه از فرصت استفاده کرده و با لشگری در حدود هزار نفر مدینه را محاصره کردند. در این جنگ به خاطر خندقی در اطراف شهر و سرداری امیرالمؤمنین، دشمنان پا به فرار گذاشتند و شکست خوردند. 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🌸🍃🌸🍃 قصه_دویست_و_پنجاه_و_سوم 💢 جنگ بنی قریظه، بنی المصطلق و موته جنگ بنی قریظه به خاطر بدعهدی یهودیان طبق پیمانی که با پیامبر بستند بود و در سال پنجم هجرت انجام شد. جنگ بنی المصطلق در سال ششم هجرت روی داد، که در این جنگ پیروزی از آن مسلمانان بود. در این سال جنگ موته نیز اتفاق افتاد که پیامبر حارث بن عمیر را به دربار پادشاه بصری فرستاد اما نامه رسان پیامبر را به شهادت رساندند، و مسلمانان به امر پیامبر به سوی موته حرکت کردند و با لشکر صدهزار نفری روم مواجه شدند و عقب نشینی کردند. در این جنگ زیدبن حارثه، جعفر بن ابی طالب و عبداللّه بن روام به شهادت رسیدند. 💢 صلح حدیبیه همچنین در سال ششم هجرت اتفاق صلح حدیبیه روی داد که پیامبر همراه عده کثیری به زیارت خانه خدا مشرف شدند، اما کافران ابتدا از ورود مسلمانان به مکه جلوگیری کردند. پیامبر نیز با آنان پیمانی بست که یکی از مفاد آن تجارت نکردن هر دو گروه (مسلمانان و کفار) با یکدیگر تا ده سال بود. 💢 جنگ خیبر در سال هفتم هجرت، جنگ خیبر روی داد که پیروزی از آن مسلمانان شد. در سال هشتم هجرت یعنی دو سال پس از بستن پیمان صلح حدیبیه این قانون را کفار زیر پا گذاشتند و در ادامه بی بند و باری شروع به جنگ علیه برخی از مسلمانان کردند که این عمل خشم مسلمانان را در پی داشت. پیامبر نیز با مهیا کردن سپاهی بالغ بر ده هزار نفر عازم مکه گشت. کفار که از این کار پیامبر به وحشت افتاده بودند تسلیم شدند. پیامبر نیز بدون هیچ مزاحمتی مکه را در اختیار خود درآورد و کعبه را از هر گونه بتی پاک ساخت. همچنین کفار مکه را مجبور به پذیرش دین اسلام و یا ترک مکه کرد و بدین ترتیب نه تنها مدینه و شهرهای اطراف بلکه مکه را که روزی مردمانش محمّد را به باد تمسخر می گرفتند، فتح کرد. پیامبر که با تدبیری خاص مکه را به تصرف درآورد و تمام اسیران را در این جنگ آزاد کرد و هیچ کس را نکشت. آمار کشته شدگان در جنگ های پیامبر نشانه ارقام ناچیزی است. که هیچ گاه با جنگ های دیگر، جنگ های مذهبی و صلیبی مسیحیان قابل مقایسه نیست. دین اسلام به عنوان دینی جاوید توانست نیازهای روانی و معنوی بشر را برآورده سازد و اسلام توانست با فطرت و سرشت انسان ها هماهنگی کند و پاسخ به تمام نیازهای مشروع او را بدهد. 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🌸🍃🌸🍃 قصه_دویست_و_پنجاه_و_چهارم 💢 تعیین رهبری امت اسلام آخرین حج پیامبر صلی الله علیه و آله در سال دهم هجرت انجام شد. مراسم حج که در آخرین سال عمر پیامبر اکرم بود به «حجة الوداع» معروف است و باشکوه هر چه تمام تر در حضور پیامبر به پایان رسید. قلب ها در هاله ای از روحانیت فرو رفته بود، و لذت معنوی این عبادت بزرگ هنوز در ذائقه جان ها انعکاس داشت. یاران پیامبر صلی الله علیه و آله که عده آنها زیاد بود از خوشحالی درک این فیض و سعادت بزرگ در پوست نمی گنجیدند. اما هنوز پیامبر صلی الله علیه و آله کار مهمی بر عهده داشت تا مسئولیتی را انجام دهد. تعداد حاجیان در این سفر که پیامبر را همراهی می کردند، 90 هزار نفر بودند. آفتاب حجاز گرما و حرارت خود را بر کوه ها و دره ها می پاشید، اما شیرینی این سفر روحانی و بی نظیر همه چیز را آسان می کرد، ظهر نزدیک شده بود، کم کم سرزمین جحفه و سپس بیابانهای خشک و سوزان «غدیر خم» از دور نمایان شد. آنجا در حقیقت چهارراهی بود که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا می کرد، راهی به سوی مدینه در شمال، و راهی به سوی عراق در شرق، و راهی به سوی غرب و سرزمین مصر و راهی به سوی سرزمین یمن در جنوب پیش می رفت و در همین جا باید آخرین خاطره و مهم ترین فصل این سفر بزرگ انجام پذیرد و مسلمانان با دریافت آخرین دستور که در حقیقت نقطه پایان مأموریت های موفقیت آمیز پیامبر بود از هم جدا شوند. روز پنج شنبه سال دهم هجرت بود، و درست هشت روز از عید قربان می گذشت، ناگهان دستور توقف از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله به همراهان داده شد. پیامبر صلی الله علیه و آله همه همراهان خود را دعوت به ایستادن کرد و مهلت دادند تا عقب افتادگان نیز برسند. خورشید از خط نصف النهار گذشت. مؤذن با صدای «اللّه اکبر» مردم را به نماز ظهر دعوت کرد، مردم آماده نماز شدند. بیابان آنقدر داغ بود که بعضی مجبور شدند، عبای خود را به زیر پای خود بگذارند. نه سایبانی در صحرا بود و نه سبزه و گیاه و درختی دیده می شد. جز تعدادی درخت لُخت و عریان که جمعی پارچه ای بر یکی از این درختان برهنه افکندند و سایبانی برای پیامبر صلی الله علیه و آله ترتیب دادند. همینکه نماز ظهر تمام شد پیامبر به آنها اطلاع داد که همه باید برای شنیدن یک پیام تازه الهی خود را آماده کنند. کسانی که از پیامبر صلی الله علیه و آله فاصله داشتند نمی توانستند چهره مبارک او را ببینند. لذا منبری از جهاز شتران ترتیب داده شد و پیامبر بر فراز آن قرار گرفت. و پس از بجا آوردن حمد و سپاس پروردگار خود را به خدا سپرد و سپس مردم را مُخاطب قرار داد و چنین فرمود؛ «من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده و از میان شما می روم، من مسئوولم شما هم مسئوولید. شما درباره من چگونه شهادت می دهید؟ مردم صدا بلند کردند و گفتند: «ما گواهی می دهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردی و شرط خیرخواهی را انجام دادی و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما نمودی، خداوند تو را جزای خیر دهد.» پیامبر فرمود؛ «آیا شما گواهی به یگانگی خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان در آن روز می دهید؟!» همه گفتند: «آری، گواهی می دهیم.» فرمود: «خداوندا! آگاه باش.» 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🌸🍃🌸🍃 قصه_دویست_و_پنجاه_و_پنجم بار دیگر پیامبر فرمود: «ای مردم! آیا صدای مرا می شنوید؟... گفتند؛ آری و به دنبال آن پیامبر فرمود؛ اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار می گذارم چه خواهید کرد؟ یکی از میان جمعیت صدا زد، کدام دو چیز گرانمایه یا رسول اللّه ؟ پیامبر بلافاصله گفت؛ اول ثقل اکبر، کتاب خداست که یک سوی آن به دست پروردگار و سوی دیگرش در دست شماست، دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید. و اما دومین یادگار گرانقدر، خاندان و اهل بیت منند و خداوند لطیف به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نشوند، تا در بهشت به من بپیوندند، از این رو پیشی نگرید که هلاک می شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد. ناگهان پیامبر به اطراف خود نگاه کرد و چون چشمش به علی علیه السلام افتاد خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد. در اینجا صدای پیامبر رساتر و بلندتر شد و فرمود؛ «ایها الناس من اولی الناس با المؤمنین من انفسهم» یعنی «چه کسی از همه مردم نسبت به مؤمنان از خود آنها سزاوارتر است؟!» مردم گفتند؛ خدا و پیامبر داناترند. پیامبر گفت؛ خدا، مولی و رهبر من است و من مولی و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم. سپس فرمود؛ «من کنتُ مولاه فهذا علی مولاه». یعنی «هر کس که من مولا و رهبر او هستم، پس این علی، مولا و رهبر اوست.» و این سخن را سه بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوی آسمان برداشت و عرض کرد؛ «خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کس که او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن کسی که او را مبغوض دارد. یارانش را یاری کن، و آنها را که ترک یاریش کنند، از یاری خویش محروم ساز، و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن.» سپس فرمود؛ «آگاه باشید، همه حاضران وظیفه دارند این خبر را به غائبان برسانند.» خطبه پیامبر صلی الله علیه و آله به پایان رسید و هنوز صفوف جمعیت از هم متفرّق نشده بود که امین وحی خدا نازل شد و این آیه را بر پیامبر صلی الله علیه و آله خواند: «امروز آئین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آئین (جاودان) شما پذیرفتم.» بعد از آن پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود؛ «خداوند بزرگ است، همان خدایی که آئین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد، و از نبوت و رسالت من و ولایت علی علیه السلام پس از من راضی و خشنود گشت.» در این هنگام تمامی مردم به علی تبریک گفتند از جمله ابوبکر و عمر که این جمله را در حضور جمعیت بر زبان جاری ساختند. «آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، ای فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی.» مسلمانان همگی در این روز با علی بیعت کردند و هر ساله این روز به عنوان عید بزرگ مسلمانان (عید غدیر خم) یاد می شود. قبل از این ماجرا و قبل از آنکه مردم پراکنده شوند، آیه 67 سوره مائده بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل شد؛ «ای پیامبر آنچه از جانب پروردگارت بر تو فرود آمده، تبلیغ کن و اگر چنین نکنی، رسالت خود را به انجام نرسانده ای و بدان که خداوند تو را از مردم نگه می دارد و به راستی خداوند گروه کافران را هدایت نمی کند.» با نزول این آیه بود که پیامبر فرمان یافت علی علیه السلام را به عنوان امام و پیشوای مردم پس از خویش معرفی کند و آئین جاودان خود را تکمیل کند. انجام این وظیفه بسیار سنگین بود و ممکن بود امواج سیاسی مخالفی علیه پیامبر و نهضت اسلامی بوجود آورد. خدا به پیامبر دلداری داده بود که نگران این حوادث نباشد. 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🌸🍃🌸🍃 قصه_دویست_و_پنجاه_و_ششم بعد از آنکه به علی علیه السلام تبریک گفتند، پیامبر دوباره فرمود؛ «به من تبریک بگویید چرا که خداوند مرا به پیامبری و خاندانم را به امامت اختصاص داد. بعد از من پیامبر و شریعت دیگری نخواهد آمد.» (خلاصه تاریخ انبیاء، ص 141؛ قصه های قرآن، آزرمی، ص 510 و 511؛ متهی الامال، شیخ عباس قمی، ص 130.) 💢 هجرت پیامبر به جهان ابدیت سرانجام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از آنکه 63 سال در راه خدا تلاش کرد و 23 سال از آن را به عنوان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله (13 سال در مکه و 10 سال در مدینه) در نشر رسالت جهانی خویش به سر آورده بود. در 28 ماه صفر، سال 11 هجری به ملکوت اعلی پیوست و خورشید روشن هدایت و مشعل نورانی دریای حکمت بشر خاموش گشت. رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مصادف با 633 میلادی، ظهر روز دوشنبه بود. پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام او را غسل داد و با سه جامه، بدن مبارکش را کفن پوشانید و بر پیکر پاک حضرت نماز گزارد و آنگاه وی را در همان حجره خود در خانه اش در شهر مدینه با کمک عباس بن عبدالمطلب و پسرش فضل و اسامة بن زید و اوس بن خولی انصاری به خاک سپردند. بعد از وفات رسول اللّه صلی الله علیه و آله عده ای از فرصت طلبان، عهد و پیمان خود را با پیامبر زیر پا نهادند و به مخالفت با علی علیه السلام پرداختند و خواستار خلافت برای خود شدند. و به علی علیه السلام گفتند؛ تو جوانی و تجربه خلافت نداری. علی علیه السلام به عنوان اعتراض به ابوبکر و عمر فرمود؛ حکومت اسلامی را از خانه پیامبر به خانه های خود انتقال ندهید، به خدا قسم این مقام از آن ماست، چرا که ما بر کتاب خدا و دین و سنت پیامبر آگاهیم. رسول اللّه صلی الله علیه و آله دارای شخصیت بزرگ و خلق و خوی پسندیده بود و تنها درباره او بود که حق تعالی فرمود؛ «و در حقیقت تو بر اخلاق نیکو و پسندیده ای». و هم چنین آن حضرت فرمود؛ «من برای تکامل بخشیدن به اخلاق و خوی بشریت مبعوث گشته ام». پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بر 72 حرف از اسم اعظم پروردگار آگاه بود. نام پیامبر در کتب انبیاء چنین آمده است؛ در تورات «اَحید» یعنی مبعوث شده در انجیل «اَحمد» یعنی محمّد در آسمان در زبور «ماحی» یعنی محو کننده بت ها در قرآن «محمّد» یعنی ستوده (منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ص 137 به بعد. سوره قلم، 4 مستدرک الوسائل، ج 3 ،ص 69 داستان پیامبران، اکبری، ص 295. 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🌸🍃🌸🍃 قصه_دویست_و_پنجاه_و_هفتم 💢 چند حکایت از پیامبر(ص) 💢 همنشینی پیامبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گروهی را که به عبادت مشغول بودند و جمعی را که به تعلیم و تعلّم اشتغال داشتند، دید. از زبان شریف ایشان شنیده شد که فرمود؛ «هر دو گروه به خیر و نیکویی می گذرانند، امّا من برای تعلیم فرستاده شده ام». سپس حضرت نزد آن گروه که به تعلیم و تعلّم مشغول بودند رفتند و نشستند. 💢 سفارش جبرئیل رسول اکرم صلی الله علیه و آله در ضمن گفتاری فرمود؛ همواره جبرئیل در مورد «همسایه» به من سفارش می کند، به گونه ای که گمان کردم که همسایه از همسایه ارث می برد. و هموراه در مورد «بردگان» سفارش می کند، به گونه ای که گمان بردم وقت معینی برای آزاد کردن آنها تعیین نموده است و چون آن زمان فرا رسید، آنها آزاد می شوند. و همواره در مورد «مسواک» کردن دندانها به من سفارش می کند، به گونه ای که گمان کردم به زودی آن را واجب می نماید. و همیشه در مورد «مناجات و نماز شب» به من سفارش می کند، به طوری که گمان بردم که بهترین افراد امّت من، در شب نمی خوابند. (وسائل الشیعه، ج 18 ،ص 488.) 💢 مزاح پیامبر صلی الله علیه و آله روزی پیرزنی حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد؛ عاقبت من در قیامت چه خواهد شد؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود؛ «زن پیر به بهشت نمی رود.» آن زن ناراحت شد و از حضور آن جناب دور گردید و در راه بلال حبشی او را گریان دید، بلال از او پرسید، چرا ناراحت هستی؟ زن جریان را گفت. بلال گفت؛ نباید ایشان چنین فرموده باشد، برگرد؛ به حضورش رفته و بار دیگر بپرسیم. نزد پیامبر آمدند و بلال عرض کرد؛ ای رسول خدا! شما به این پیرزن چنین فرموده ای؟! حضرت فرمود؛ «آری این که سهل است، انسان سیاه هم به بهشت نمی رود.» بلال نیز افسرده خاطر شد و از نزد رسول خدا مرخص گردید. در راه ابن عباس، بلال و پیرزن را افسرده دید. علّت را جویا شد و بلال جریان را بازگو کرد. ابن عباس گفت؛ «رسول خدا صلی الله علیه و آله با شما مزاح کرده است، منظورش این است که پیرزن، جوان می شود، و سیاه، سفید می گردد و سپس به بهشت می روند نه با حال پیری و سیاهی». آنها فهمیدند که آن حضرت با آنها مزاح کرده است، لذا خوشحال شدند. (بحرالئالی، ص 171.) 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🌸🍃🌸🍃 قصه_دویست_و_پنجاه_و_هشتم 💢 فاطمه میوه بهشتی ابن عبّاس می گوید؛ در آن وقت که حضرت فاطمه علیهاالسلام کودک بود، رسول خدا صلی الله علیه و آله او را بسیار می بوسید و می بویید. عایشه به صورت اعتراض به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفت؛ فاطمه را زیاد می بوسی؟! رسول خدا در پاسخ فرمود؛ «در شب معراج، همراه جبرئیل وارد بهشت شدیم، از همه میوه های بهشت خوردم و پس از مراجعت از معراج، با خدیجه کبری هم بستر شدم و نور فاطمه علیهاالسلام منعقد شد و پس از چندی متولد گردید، من از وجود فاطمه علیهاالسلام بوی میوه های بهشت را که خورده ام استشمام می کنم، از این رو به او علاقه شدید دارم.» ( مناقب ابن مغازی، ص 357؛ ذخائر العقبی، ص 36.) 💢 تقاضای مرد فقیر مرد فقیری نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و تقاضای کمک کرد. حضرت فرمود؛ «نزدم چیزی نیست. ولی همراه من بیا، وقتی چیزی به ما رسید به تو خواهم داد.» عمربن خطّاب که در آنجا حاضر بود، عرض کرد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله ! خداوند تو را به چیزی که مقدورت نیست، تکلیف نکرده است. حضرت سخن عمر را ناپسند شمرد، در این هنگام آن مرد فقیر گفت؛ «انفاق کن و از ناحیه خداوند صاحب عرش، از کم شدن، خوف نداشته باش». رسول خدا صلی الله علیه و آله از سخن آن مرد فقیر لبخندی زد و چهره اش شاد گردید، معلوم بود در انتظار آن است تا چیزی برسد و به او کمک کند. (سفینة البحار، ج 1 ،ص 413 - 414.) 💢 عدالت پیامبر صلی الله علیه و آله در جنگ حنین غنایم فراوان نصیب لشکر اسلام گردید. پیامبر صلی الله علیه و آله از نقره هایی که در دامنش بود، برمی داشت و به مسلمانان می داد، شخصی آمد و گفت؛ «ای پیامبر! عدالت کن». حضرت فرمود؛ «اگر من عدالت نداشته باشم پس چه کسی عدالت خواهد داشت، در صورتی که اگر رعایت عدالت نکنم، قطعا پشیمان خواهم شد». عمر به آن حضرت گفت؛ اجازه بده، گردن این شخص معترض را بزنم، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود؛ «به خداوند پناه می برم از اینکه مردم بگویند من اصحابم را می کشم.» ( آداب معاشرت محمّد صلی الله علیه و آله ، ص 44.) 💢رحمت پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی در جنگ اُحُد، دندان مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله شکست و صورتش مجروح شد، یارانش ناراحت شدند و به پیامبر عرض کردند؛ «دشمن را نفرین کن.» حضرت در پاسخ آنان فرمود؛ من به عنوان نفرین کننده مبعوث نشده ام، بلکه برای دعوت مردم به سوی حق و رحمت برای آنها مبعوث شده ام. «خداوندا! قوم مرا هدایت فرما، چرا که آنها آگاهی ندارند.» (سفینة البحار، ج 1 ،ص 412.) 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🌸🍃🌸🍃 قصه_دویست_و_پنجاه_و_نهم 💢 بندگی پیامبر صلی الله علیه و آله پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ گاه مثل بزرگان و پادشاهان رفتار نمی کرد و غذا نمی خورد بلکه همیشه در کمال سادگی بر زمین می نشست و مانند محرومان غذا می خورد. روزی نشسته بود و مثل همیشه با سادگی غذا می خورد، زنی که از آنجا می گذشت، پیامبر را دید که همچون کارگران ساده، روی زمین نشسته و غذا می خورد. وی از اینکه حضرت تنها و ساده نشسته و غذا می خورد، تعجّب کرد و گفت؛ «ای محمّد! تو مانند برده غذا می خوری و ماننده برده می نشینی؟!» محمّد صلی الله علیه و آله با همان سادگی، بدون اینکه احساس حقارت کند، فرمود «من بنده هستم و کدام بنده از من بنده تر است.» (فروغ کافی، ج 2 ،ص 217.) 💢 بهترین سرمایه روزی پیامبر صلی الله علیه و آله در جمع اصحاب خود نشسته بود، در همان لحظات این آیه شریفه نازل شد؛ «آنان که طلا و نقره (پول رایج زمان خود) را ذخیره می کنند و در راه خدا انفاق نمی کنند، مژده بده عذابی دردناک را.» وقتی که حضرت آیه شریفه را دریافت کرد و فهمید، بلافاصله سه بار فرمود؛ «نابود باد طلا و نقره». اصحاب که دور پیامبر نشسته بودند، در فکر فرو رفتند. عمر سکوت را شکست و از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال کرد؛ یا رسول اللّه ! پس چه مال و سرمایه ای را برای خود بگیریم و جمع کنیم؟ پیامبر فرمود؛ «زبان ذاکر (ذکر کننده)، قلب شاکر (شکرگزار) و زن با ایمان و کمک کار در دین». سوره توبه، 34 تفسر مجمع البیان، ص 266؛ تفسیر صافی، ج 1 ،ص 699. 💢 انفاق در پایان عمر ایام آخر زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله بود و ایشان در بستر بیماری خوابیده بود، به یاد آورد که مدّتی پیش از این، مختصر پولی به عایشه سپرده بود تا نگهدارد. در حالی که سخت بیمار بود و مرتب بیهوش می شد، از عایشه تقاضا کرد تا آن پول را که شش یا هفت دینار بود، به محتاجان بدهد. پس از آن باز بیهوش شد. وقتی که به هوش آمد، خطاب به عایشه فرمود؛ «آیا آن پول را به نیازمندان رساندی؟» عایشه گفت؛ آن را هنوز به کسی نداده ام. حضرت اصرار نمود و پول را آورد و برای علی علیه السلام فرستاد تا به نیازمندان برساند. وقتی که آن پول برای علی علیه السلام فرستاده شد و پیامبر هم اطمینان حاصل نمود، آنگاه فرمود؛ «اکنون آسوده شدم، چون شایسته نبود پیش پروردگار خویش بروم در حالی که این اندازه مال نزد من باشد». السّیرة الحلبیة، ج 3 ،ص 39. 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰