eitaa logo
🇮🇷صبح بخیر شب بخیر
14.3هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
19.1هزار ویدیو
135 فایل
سلام صبح بخیر صبح بخیر ،روز بخیر ،ظهر بخیر ،عصر بخیر ، شب بخیر استیکر مناسبتی مذهبی کانالی برای خانواده کپی برای مخاطبین حلال با ذکر صلوات برای تعجیل در ظهور حضرت مهدی صاحب الزمان عج به غیر از کانال هم نام 💚💚💚 ارسال نظرات @HOSEYN9496
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼 🚫کپی بدون ذکر نویسنده حرام و حق الناس است🚫 با شنیدن صدای مداح اشکام رو گونم لیز خورد نمیدونم چم شده بود . دلم گرفته بود اسم حضرت زهرا رو که شنیدم گریم شدت گرفت . یه خورده که سبک شدم از جام بلند شدم‌از نبود مصطفی که مطمئن شدم ،حرکت کردم سمت خونه . وسط راه یه دربست گرفتم‌که سریع تر برسم ...هول ولا داشتم که نکنه بابا برسه خونه و من نباشم . تو راه کلی دعا کردم و بلاخره رسیدم خونه . پول راننده رو حساب کردمو پیاده شدم نفسمو حبس کردمو کلید و انداختم تو در .در که باز شد و ماشین بابا رو ندیدم با عجله پریدم تو و درو بستم . سر سه سوت رفتم بالا و در اتاقمو بستم و با عجله لباسامو عوض کردم و همه چیو ب حالت عادی برگردوندم بعدش کتابامو پخش کردم رو زمین که بابام شک نکنه . بعدشم رفتم سمت دسشویی . به چشای پف کردم نگاه کردم و زدم‌وسط پیشونیم . وای اگه بابا منو اینجوری ببینه کلی سوال سرم آوار میشه به ساعت نگاه کردم ۱۰ بود دستم و پر آب سرد کردم و ریختم رو صورتم از سردیش به خودم لرزیدم‌و برگشتم ب اتاق کتاب و باز کردم و بی حوصله شروع کردم ب خوندش .... یه فصل که تموم‌شد از خستگی رو تختم ولو شدم ب سقف زل زده بودم و داشتم فکر میکردم که صدای قدمایی که از پله ها بالا میومد توجهم و جلب کرد. حدس زدم بابام باشه. چون حال و حوصله حرف زدن نداشتم چشمامو بستم و خودمو به خواب زدم دوبار به در اتاقم ضربه زد الان دیگه مطمئن شده بودم پدرمه جوابی ندادم. درو اروم باز کرد چشام بسته بود ولی حضورش و کنارم حس میکردم پتوم که تا شده روی تختم بود و پهن کرد روم دستش و کشید رو موهام و چند لحظه بعد از اتاقم بیرون رفت وقتی از رفتنش مطمئن شدم چشامو باز کردم از جام پا نشدم ک سر و صدا ایجاد شه و بابام برگرده گوشیم که روی میزم بود و ورداشتم تلگرام و باز کردم وقتی چشمم ب اسم مصطفی خورد فکرم دوباره مشغول شد میخواستم بهش پی ام بدم وحالشو بپرسم ولی غرورم بهم این اجازه رو نمیداد بیخیال شدم رفتم تو گالری گوشیم هزار بار تا حالا عکسامو دیده بودم ولی هی از نو میدیدمشون هر کدوم از عکسامو چند ثانیه نگاه میکردم ومیرفتم عکس بعدی رسیدم ب عکسی که از بنره گرفته بودم و خیلی اتفاقی محسن و محمد توش افتادن با ناراحتی ب عکس خیره شدم چرا باهاشون اینجوری حرف زدم ؟ یخورده زیاده روی کرده بودم مثه اینکه ولی هرچی گفتم اونقدر وحشتناک نبود که حال محمد اینطور بد شد یهو یاد حرف محسن افتادم گفته بود تازه عمل کرده متوجه لینک هیاتشون رو بنر شدم . لینک و تو تلگرام زدم که فایل صوتی مراسم ودانلود کنم با خوشحالی از اینکه پیداش کردم زدم تا دانلود شه از قسمت اطلاعات کانال آی دی پیج اینستاشونو گرفتم و بازش کردم داشتم پستاشونو نگاه میکردم چشمم ب عکسای دسته جمعیشون خورد با چشام دنبال چهره های آشنا گشتم که قیافه محسن ب چشمم خورد رو عکس زدم تا ببینم کسی تگ شده یا ن ... که دیدم بله!! رو آی دیش زدمو وارد پیجش شدم با دیدن عکساش پوکر فیس شدم . چه شاخ پندار ! پسره ی از خود راضی! یه پستشو باز کردمو رفتم زیر کامنتاش و شروع کردم به خوندم . چقد زیاده . چرا اسم همشونم محمده . اصن طبق اماری ک گرفتن بین هر پنج تا پسر چهار تاشون محمدن که رفقاشون ممد صداشون میکنن دونه دونه داشتم میخوندم و میخندیدم که یه کامنت نظرمو جلب کرد . _چند بار بگم نزار عکساتو ملت غش میرن میمیرن خونشون میوفته گردن تو .ای بابا !!(چندتا اموجی خنده هم گذاشته بود ) محسنم اینجوری جوابشو داده بود + اوه حاجی خواهشا شما حرص نخور واس قلبت خوب نیسا . پس میوفتی. حدس زدم همین محمد باشه ... پیجشو باز کردم و یه لحظه با دیدن اخرین پستش چشام از کاسه زد بیرون .... وقتی مطمئن شدم عکس قرانیه که لای پالتوش گذاشته ام با تعجب بیشتر رفتم کپشن وخوندم: شکستن دل به شکستن استخوان دنده می ماند از بیرون همه چیز رو به راه است امـــا هر نفسی که می کشی دردی ست که می کشی . . . پ.ن:گاهی وقتا ناخواسته یه حرفایی و میزنیم که نباید بزنیم یه جمله ساده که واسه خودمون چندان مهم نیست گاهی اوقات میتونه قلب شیشه ای ادمای اطرافمونو بشکنه مراقب رفتارمون باشیم... دل شکستن تاوان داره مخصوصا اگه پیش مادرت ازت شکایتت و بکنن.... حال دلمون ناخوشه رفقا التماس دعای زیاد یاحق چند بار این چند خط و خوندم پست و نیم ساعت پیش گذاشه بود یه لبخند شیرین نشست رو لبام نمیدونم چرا ولی خوشحال شده بودم با اینکه حس میکردم خیلی ازش بدم میاد شخصیت عجیبی داشت ازش سر در نمیاوردم ب وضوح ترس و تو چهره ش حس کردم وقتی که اونجوری باش حرف زدم ولی ترس از چی ؟ همچی عجیب بود برام‌ نویسندگان🖊 💙و 💚      
🌸🍃🌸🍃 : 4⃣1⃣ 🔰رازِ مگوی کابالا: ✍کاهنان با تراشیدن هر خدا برای یک پدیده مانند آفتاب، بارش باران، طغیان رود نیل، حاصلخیزی خاک و... مذهب و مذهبی بودن را به شدت برای مردم سخت می کردند و با این کار دین را تماماً در انحصار خود در می آوردند. طبیعی است که این خدایان بی شمار که هر یک آیین و مناسک خاص پرستش خود را داشتند(این مناسک ثابت نبود و همواره دچار تغییر می شد) مذهبی سخت و پیچیده را پدید می آوردند که مردم عادی قادر به درک و یادگیری آن نبودند. اینگونه بود که مردم به ناچار محتاج کاهنان می‌شدند. کاهنان به مردم اینگونه القا می کردند که فقط ایشانند که زبان خدایان را می‌فهمند و سایر مردم نمی‌توانند به شخصه با خدایان ارتباط بگیرند. 🗿اما این همه ی ماجرا نبود.طبیعتاً اعتقاد به خدای یگانه مساویست با پذیرش یک قادر مطلق و بی نیاز.اما اگر تعداد خدایان زیاد شود چه؟! آنگاه قدرت هر خدا و حوزه اختیاراتش محدود به حدودی خواهد شد.این یعنی شاهد مجموعه ای از خدایان آسیب پذیر خواهیم بود که هر کدام دارای نقاط قوت و صد البته نقاط ضعف مختص به خود هستند. 🔮خدایان مصری مانند انسانها موجوداتی نیازمند و دارای قدرت های محدود و متفاوت تصور می شدند که با یکدیگر به جنگ می‌پرداختند، پیروز می شدند، شکست میخورند، عاشق می شدند، بنده ی نفس و هوا و هوس خویش می گشتند، به خطاهای مختلف و متعدد مبتلا می گشتند و... دقیقا همینجاست که یک پرسش مهم پدید می آید. آیا ممکن است خدایانی که از یکدیگر شکست می خورند،روزی مقهور قدرت آدمیان گردند؟! آیا خدایانی که اشتباه می کنند و هرآن ممکن است با اشتباهات خود جهان را دچار یک چالش جدید کنند، می توانند تا ابد پادشاهان ایده آلی برای جهان باشند؟! آیا ممکن نیست که روزی آدمیان بتوانند از ایشان پادشاهان موفق تری گردند؟! بدون شک پاسخ همه ی این پرسش ها مثبت است. شک نکنید که با تصور مشتی خدای عجیب و غریب که خود با هزار و یک مشکل دست به گریبانند، رویای جهانی که آدمیان بر خدایان حکومت می کنند کاملا دست یافتنی خواهد بود. از نظر حقیر مهمترین ویژگی کابالا که آن را چون تاج بر سر همه ی اندیشه های شیطانی و نفسانی تاریخ بشر قرار می دهد، پیروزی انسان ها بر خدایان و سلطنت بر عالم. 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🌸🍃🌸🍃 💢 امام حسین (ع ) که بود؟ امام حسین ( ع ) پسر دوم امام علی ( ع ) ( پسر عموی پیامبر و امام اول شیعیان ) و حضرت فاطمه (س ) ( دخت گرامی پیامبر ) و نوه ی حضرت محمد(ص) است. امام حسین ( ع ) امام سوم شیعیان و برادر امام حسن ( ع ) است که پس از ایشان به امامت رسیدند. او از خاندان بنی هاشم و از قبیله قریش است و حضرت زینب(س) و ام کلثوم از خواهران ایشان هستند. کنیه حسین بن علی، «ابوعبدالله» است. ابوعلی، ابوالشهداء (پدر شهیدان)، ابوالاحرار (پدر آزادگان) و ابوالمجاهدین (پدر جهادکنندگان) از دیگر کنیه های او است. ( شیخ مفید، الارشاد، 1413ق، ج2، ص27) حسین بن علی(ع) القاب فراوانی مانند سید شباب أهل الجنة (سرور جوانان اهل بهشت) ، زکیّ، طیب، وفی، سید، مبارک، نافع، الدلیل علی ذات اللّه، رشید، و التابع لمرضاة اللّه دارد. ( ابن ابی الثلج، تاریخ الائمه، 1406ق، ص28 ) 💢 تولد امام حسین (ع ) و داستان نامگذاری ایشان حسین بن علی در سوم شعبان در مدینه به دنیا آمد و بنابر قول مشهور، تولد او در سال چهارم قمری بوده است. (یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت، ج2، ص246 ) با این حال برخی تولد او را در سال سوم قمری دانسته اند. (کلینی، الکافی، 1365ش، ج1، ص463 ) چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام (ص ) رسید، به خانه حضرت علی (ع ) و فاطمه رفت و فرمود تا کودکش را بیاورد. اسما او را در پارچه ای سپید (س ) پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت. به روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحی الهی، جبرئیل، فرود آمد و گفت :سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) که به عربی (حسین ) خوانده می شود نام بگذار. چون علی برای تو بسان هارون برای موسی بن عمران است، و به این ترتیب نام پرعظمت "حسین " از جانب پروردگار، برای دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندی را برایش کشت ، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر فرزندش به عنوان عقیقه نقره صدقه داد.( کافی ، ج 6، ص .33 ) در گزارش های تاریخی شیعه و اهل سنت آمده است که پیامبر هنگام تولد او گریست و از شهادتش خبر داد. ( شیخ مفید، الارشاد، 1413ق، ج2، ص129 ) 💢 نقل شده است که امّ فضل همسر عباس بن عبدالمطلب خواب دید که قطعه ای از بدن پیامبر در دامن او (ام فضل) گذاشته شد و پیامبر در تعبیر خوابش گفت که فاطمه پسری به دنیا خواهد آورد و تو دایه او خواهی بود و از همین رو وقتی حسین(ع) متولد شد، ام فضل دایگی اش را بر عهده گرفت. ( شیخ مفید، الارشاد، 1413ق، ج2، ص 129 ) برخی منابع مادر عبدالله بن یقطر را نیز دایه امام حسین(ع) دانسته اند، ولی گفته اند حسین(ع) از هیچ یک از آن دو شیر نخورد. (سماوی، ابصار العین، 1419ق، ص93. ) 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰