صبح وصال
دستی که بر کرانهی دریا گذاشتی...
یا پیکری که بر کف صحرا گذاشتی...
یا قطرههای آب که شرمندهی تو اند...
یا حسرتی که بر دل دریا گذاشتی...
یا مشک پاره پاره که بر خاک دشتها...
با صد هزار تیر جفا جا گذاشتی...
...داغی است پر گدازه و دردی است جانگداز
این آتشی که بر دل ماها گذاشتی
آغوش باز کرده به دیدار تو؛ فرات
هر موج را ولی به تمنا گذاشتی
آبآوری بلای تو در دشت غم شدهاست
نام خودت برای چه سقا گذاشتی؟!
رفتی تو از شریعه که باران بیاوری
داغی عجیب بر دل آقا گذاشتی
هنگام رفتنت قد زینب شکسته شد
او را غریب در دل اعدا گذاشتی
با رفتنت رقیه عمویی ندارد و
او را میان قافله تنها گذاشتی
امشب عزای توست علمدار کربلا
پا در عزا و مجلس زهرا گذاشتی
خوش آمدی به محفل دلهای چاکچاک
بر چشم اشکبار جهان پا گذاشتی
#محسن_علیخانی
#شب_نهم
#حضرت_قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام
@ghoharaneh