eitaa logo
صبح حسینی
471 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
در کوچه چه محشر شده سادات ببخشند اینگونه مقدّر شده سادات ببخشند این روضه ناموسی و این قصه کوچه تکرار مکرر شده سادات ببخشند دیوار که تقصیر ندارد به گمانم هر چه شده از در شده سادات ببخشند مادر که زمین خورده و بابا که شکسته ششماهه که پرپر شده سادات ببخشند مظلومه دنیاست ولی قاتل زهرا مظلومیِ حیدر شده سادات ببخشند دل سوخت ازین غصه که بین همه تقسیم ارثیّه مادر شده سادات ببخشند ارثیه پهلوی لگد خورده مادر سهم علی اکبر شده سادات ببخشند گهواره شش ماهه زهرا به گمانم وقف علی اصغر شده سادات ببخشند سهمیه رخسار کبودش به خرابه تقدیم به دختر شده سادات ببخشند البتّه رسیده است به او ارث، اضافه چشمی که مکدر شده شده سادات ببخشند ظلمی که به زهرا شده، تکرار به نوعی  با زینب مضطر شده سادات ببخشند در شام خدا داند و زینب که به نیزه با سنگ چه با سر شده سادات ببخشند مهدی مقیمی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
شش ماهه‌ بود و رنگ‌ جمالش‌ پریده‌ بود  از هوش‌ رفته‌ یا كه‌ به‌ ناز آرمیده‌ بود  چشمان‌ خود گشود و ز گهواره‌ زد برون‌  هل‌ من‌ معین‌ غربت‌ بابا شنیده‌ بود  او محسن‌ است‌ یا كه‌ از او در نیابت‌ است‌  خاكستری‌ كه‌ حاصل‌ عمر شهیده‌ بود  لب‌ تشنه‌ بود از عطش‌ غربت‌ پدر  آمد ولی‌ به‌ جان‌، غم‌ بابا خریده‌ بود  یك‌ لحظه‌ هم‌ درنگ‌ نكرد خصم‌ خیره‌ سر  انگار تا به‌ حال‌ سپیدی‌ ندیده‌ بود  تیر سه‌ شعبه‌ای‌ كه‌ زد از جنس‌ میخ‌ در  از گوش‌ تا به‌ گوش‌ علی‌ را دریده‌ بود  باور نداشتند، علی‌، دست‌ و پا زند  هجم‌ سه‌ شعبه‌ چون‌ نفسش‌ را بریده‌ بود  آیا شتاب‌ تیر كمك‌ كرد یا حسین‌  خود تیر را ز حنجره‌ بیرون‌ كشیده‌ بود  (احسان‌ محسنی‌فرد)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هَل من مُعین..." شنیدی و ابیات ناب را  دادی به شیوه ی خودت آخر جواب را  اذن شهادت است در اعماق گریه ات  تنها به این بهانه طلب کردی آب را  مردی شدی برای خودت روی دست من!  دشمن شناخت  زبده ترین  هم رکاب  را  گردن گرفته ای دگر ای نور چشم من!  ای کاش حرمله نزند آفتاب را!  چشم تو باز مانده شبیه لبت علی!  لالاییِ سه شعبه  گرفت از تو خواب را!  قنداقه دست و پای تو را سخت بسته است  زیر عبا ادامه بده پیچ و تاب را  هرجای خیمه گاه، نگاهِ رباب هست!  خواهر! بیا ببر تو ازینجا رباب را  (عـارفه دهــقانی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خیرت قبول مادر آیینه ها رباب  ای با حسین یکدله و یکصدا، رباب  ذبح عظیم توست همین شیرخواره ات  ای هاجر غیور نبینی بلا، رباب  رو کرده ای برای تمام جهانیان  تو معتبرترین سند کربلا، رباب  من بیمه ی  تبسم  طفلت شدم فقط  گر میکنم به مهر حسین اکتفا، رباب  شیعه اگر که شیعه باب الحوائج است    جزتو نمیکند به کسی اعتنا، رباب  شش بیت نذرحضرت شش ماهه کرده ام  مُهری بزن به آخر این شعر،یا رباب  (رضا دین پرور)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 بر لب دریا، لب دریادلان خشکیده است   از عطش دل ها کباب است و زبان خشکیده است   کربلا بستان عشق است و شهامت، ای دریغ   کز سموم تشنگی این بوستان خشکیده است   سوز بی آبی اثر کرده است بر اهل حرم   هر طرف بینی لب پیر و جوان خشکیده است   آه از مهمان نوازانی که در دشت بلا   میزبان سیراب و کام میهمان خشکیده است   دامن مادر چو دریا اصغرش چون ماهی است   کام ماهی بر لب آب روان خشکیده است   نازم این همّت که عباس آید از دریا ولی   آب بر دوش است و لب ها همچنان خشکیده است   گر ندارد اشک تا آبی به لب هایش زند   چشمه چشم رباب از سوز جان خشکیده است   (سیدفضل الله قدسی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
فکری به حال ماهی در التهاب کن   بابا برای تشنگی من شتاب کن  دردی عمیق در رگ من تیر می کشد   من را برای ذبح عظیم انتخاب کن   هل من معین توست که لبیک می دهم   اَمَّن یجیب های مرا مستجاب کن   من روی دست های تو قد می کشم، پدر   از این به بعد روی نبردم حساب کن   داغ جوان چه زود تو را پیر کرده است!   با خون من محاسن خود را خضاب کن   گهواره هم که تاب ندارد بدون من   فکری به حال خاطره های رباب کن   وقتش رسیده نیزه ی خود را علم کنند   هفتاد و دومین غزلت را کتاب کن  (وحیده گرجی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 می كِشم خویش را به رویِ زمین  گـاه بـر سیـنـه گاه بـر زانـو  ای عصـایِ شكستـه بعـد از تـو  كـمكـم كـرده بیـشتـر، زانـو  چنـدمـیـن بـار می شود یـادِ  شـبِ دامــادیِ تــو افـتـادم  فـرصتی بـود و بعدِ عـمری شرم  بـر جـمـالِ تـو بـوسه می دادم  حیـف دیـگر نـمـی شود بـوسید  از لبـانی كه چـاك خـورده پـسر  وای بـر مـن چـرا مـحـاسـنِ تو؟  ایـنقـدر روی خـاك خـورده پسر  گـفتـه بـودی زمـانِ پـیـریِ مـا  آب هـم در دلـم تـكـان نـخـورد  تـا تـو هستـی و تـا عمویـت هست  بـاد حتـی به دخـتـران نـخـورد  خـواستـم رویِ پـایِ خـود خیـزم  بـاز هـم بـا سـرم زمـیـن خوردم  كــمــرم را بــگـیـر مـانـنـدِ  چــادرِ مــادرم زمـیـن خـوردم  زِرِه و خـود و زیـن و تـیـغـت را  زیـرِ پـایِ سـپـاه مـی بـیـنـم  چقـدر چهره ات عـوض شده است  نـكـنـد اشـتـبـاه مـی بیـنم  هـمـه تقصیرِ تـوست سمتِ حـرم  كِـل كِشیدنـد، بـعد خنـدیدنـد  بـعـدِ پـنجـاه و چنـد سال اینجا  عـاقبـت قـدِّ عـمـه را دیـدنـد  زحـمـتِ مـجـتـبی و بـابـایت  رفـتـه بـر بـاد غصه ام كـم كـن  پـیـشِ ایـن چشمـهایِ نـا مَحـرم  مـعجـرِ عمه را تـو مـحكـم كـن  كاش مـی شد سَرت یكی مـی گفت  زیـرِ ایـن ضربه هـا كَـمَش نكنیـد  آه ای نـیـزه هـا مـیـانِ حــرم  خـواهـرش هست دَرهَـمش نكنیـد  (حسن لطفی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گیسو به خاک می کشی ای مصطفای من  پای تنت به لرزه فتاده ست پای من  قرآن من ورق ورق افتاده ای به خاک  ذبح عظیم من شده ای در مِنای من  در خون جاری از تن خود دست و پا مزن  ای وسعت ضریح تنت کربلای من  از بس صدا زدم ولدی حنجرم گرفت  شاید محل دهی تو به سوز صدای من  هرگز مجال نیست سخن با دهان پُر  خون لخته مانع است بخوانی برای من  آئینه بودی آینه بندان شدی علی  زهرا و حیدر و نبی، مجتبای من  از بس که نیزه خورده، تنت وا شده ز هم  ای پیکر سوا شده و جابجای من  خون محاسنم همه بر گردنت پسر  از بس که بوسه ات زدم این شد حنای من  (حسین قربانچه)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
درحنجره ی زخم زمین علقمه می سوخت  یک کرببلا خاک چه بی واهمه می سوخت  می ریخت نمک، زخم به داغ دل مردی  از مرثیه ی سرخ گلو زمزمه می سوخت  یک سو تن ساقی به روی دشت پر از تیر  مشک وعلم و آب به یک سو -همه می سوخت  دیوان بلا مهلکه را تبرئه می کرد  پرونده احساس در این محکمه می سوخت  وقتی که علمدار چو شمعی شده بود آب  انگار که یک باردگر فاطمه می سوخت  زنجیر نگاهی گره می خورد به خیمه  هر ضربه که می خورد به فرقی، قمه می سوخت  درخیمه غم دلهره می کشت زنی را  آنگاه که کردند پراز خون بدنی را  برچشم گلی، هاله ای از خار نشسته  یا خار تنی بین نمکزار نشسته  نه، اشک شفق نیست از این منظره شاید  خون دل زهراست که بربار نشسته  قدری کمکم کن که شوم راست ببینم  سقای حرم نیست، نه ...انگار نشسته  رخساره ی ماهم  چقدر خاک گرفته  تصویر به چشمم چقَدَر تار نشسته  ای کاش که می شد سر آن تیر درآید  تیری که به چشمان علمدار نشسته  سردار سلحشور سپاه حرم من  پای سر تو چند خریدار نشسته   حالا که شکستی زفراقت کمرم را  بی تو چه بگویم تو بگو اهل حرم را  (رضا دین پرور)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دل داده ام به نغمه ی ادرک اخای تو  با من چه کرد شور برادر بیای تو  ای مسجد وفا بدنت، روی خاک ها  گلدسته است یا که دو تا دست های تو  دست تو روی دست من و جبرییل هم  آورده است بال پریدن برای تو  با تو چه کرد دیدن قد دوتای من  با من چه کرد دیدن فرق دوتای تو  هارون من چگونه شکافد در این دیار  دریای غصه های دلم بی عصای تو  دیگر بس است گفتن روحی لک الفدا  دیدی که مستجاب شد آخر دعای تو  در پیش خیمه گفته ام" إرکب بنفسی انت"  یعنی که بی مبالغه جانم فدای تو  یک چشمه آب اگر که میان خیام بود  صد چشمه خون نبود کنون زیر پای تو  از خنده ها بلند شده های های من  از گریه ام بلند شده های های تو     (عطیه سادات حجتی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خوردی زمین و حیثیت لشکرم شکست  اصلی ترین ستون خیام حرم شکست  فریاد های «انکسری» بی دلیل نیست  در اوج درد تکیه گه آخرم شکست  از ناله های «یا ولدی» در کنار تو  معلوم شد که باز دل مادرم شکست  درد مرا فقط پدرم درک می کند  دیدم چگونه بال و پر جعفرم شکست  ساق عمود در سر تو گیر کرده است  نعره زنم که وای سر حیدرم شکست  تو در میان علقمه از پا نشستی و  در بین خیمه ها سپر خواهرم شکست  وقتی عمود خیمه کشیدم سکینه گفت:  دیدی غرور ساقی آب آورم شکست  آن شب که سوخته ها همه دور زینب اند  گوید عمو کجاست ببیند سرم شکست  وقتی شتاب سیلی و مرکب یکی شدند  هر جفت گوشواره، زیر معجرم شکست  (قاسم نعمتی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
مشک برداشت که سیراب کند دریا را  رفت تا تشنگی‌اش آب کـند دریا را  آب روشن شد و عکـس قمر افتاد در آب  ماه می‌خواست که مهتاب کند دریا را  تشنه می‌خواست ببیند لـب او را دریا  پس ننوشید که سیراب کند دریا را  کوفه شد علقمه، شقّ القمری دیگر دید  ماه افتاد که محراب کند دریا را  تـا خجالت بکشد، سرخ شود چهره آب  زخم می‌خورد که خوناب کند دریا را  ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس  تا در آغوش خودش خواب کند دریا را  آب مهریّه ی گل بود والّا خـورشید  در توان داشت که مرداب کند دریا را  روی دست تو ندیده است کسی دریا را  چون خدا خواست که نایاب کند دریا را  (سید حمید رضا برقعی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 تا نور قمر هست به سر، سایه سری هست  هر جا که علم رفته به بالا، خبری هست  هر جا که خط و خال و قد و قامت و ابروست  دنبال سرش چشم و نگاه و نظری هست  وقتی که تو را پور اباالغوث نوشتند  یعنی که برای دل زهرا ثمری هست  گفتند تو را کاشف کرب دل ارباب  با بودن تو از غم و غصه اثری هست؟  تا پشت و پناهش تویی قامت نکند خم  تا هست علمدار کنارش، کمری هست  یک لحظه کنار تو دل خیمه نلرزید  عباس اگر هست، یقینا سپری هست     (حسین ایزدی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
وقتی برای نام تو تصویر می کشم  باور نمی کنم که فقط شیر می کشم  تو شیر بیشه ای و برای جواب خلق  عباس را به صفحه ی تفسیر می کشم  دائم نگاه مهر تو با دوستان بوَد  چون دشمن است دست تو شمشیر می کشم  تنها به لطف چشم تو باید اگر شبی  یک یا حسین از ته دل سیر می کشم  از خاطرات کودکی ام عکس یک علم  با حلقه های کوچک زنجیر می کشم  سر تا سر وجود من اشک است، آفتاب  پای تو هرچه مانده به تبخیر می کشم  وقتی زبان اشک تو را درک می کنم  مشک و لبان تشنه و یک تیر می کشم  آن صحنه ای که از روی زین واژگون شدی  مثل غروب واقعه دلگیر می کشم  (محسن عرب خالقی)   علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 دلی به وسعت پهنای عرش بالا داشت  لبی به وسعت مهریه های زهرا داشت  کنار علقمه در سجده گاه چشمانش  نداشت هیچ کسی را فقط خدا را داشت  اگر چه قطره آبی میان مشک نبود  ولی کرانه­ ی چشمش هزار دریا داشت  هدر نرفت ز پرتاب چله ها، تیری  امیر علقمه از بس که قدّ و بالا داشت  همین که در وسط گیر و دار افتاد  عمودی آمد و فرقش شکست تا جا داشت  درست وقت نزولش؛ همه نگاه شدند  رشید بود و زمین خوردنش تماشا داشت  حسین بود و علی اصغر شهید شده  کنار علقمه اما هنوز سقا، داشت...  (علی اکبر لطیفیان)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
اهل عالم هنر ار خصلت عباس من است  عشق در سایه شخصیت عباس من است  منم آن یار امین حامی دین ام بنین  هرچه دارم همه از دولت عباس من است  همسرم شیر خدا و پسرانم همه شیر  شیر مردان وله از صولت عباس من است  در شب چاردهم، ماه که پرنورتر است  عکسی از نیم رخ صورت عباس من است  هنر آن نیست که لب تشنه بمیری به کویر  هنر آن است که در طینت عباس من است  تشنه لب داخل دریا شد و عطشان برگشت  این همان قطره ای از همت عباس من است  غیرت الله علی بی بدل است، اما گفت  بدل غیرت من غیرت عباس من است  نه فقط یثرب و شامات و نه ایران و عراق  کرده کاری همه جا صحبت عباس من است  هر کسی را نتوان باب الحوائج گفتن  به حقیقت قسم این شهرت عباس من است  کوهها شد متحیر به ثبات قدمش  سروها در عجب از قامت عباس من است  جثه اش گر چه ز شمشیر جفا کوچک شد  این بزرگی است، که از عزت عباس من است  قدرت آن نیست به یک حمله سپاهی بکشی  قدرت لم یزلی قدرت عباس من است  یا علی گفت و امان نامه ز دشمن نگرفت  دین فروشی بری از ساحت عباس من است  هی نگویید چرا ام بنین پیر شده  سبب حالت من حالت عباس من است  دستهای پسرم گشته قلم در لب آب  صفحه سینه پر از محنت عباس من است  این شنیدم زده فریاد، غریبم مولا  غصه قلب حسین غربت عباس من است  (ولی الله کلامی زنجانی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
پيچيده در فضاي حرم بانگ آب، آب    بسته چو خصم بر حرم بوتراب، آب  در وادي عطش زده، دريا خروش داشت    اما به چشم تشنه لبان شد سراب، آب  آواي العطش به ثريا رسيده بود    از سوز قصه آمده در پيچ وتاب، آب  فرياد استغاثه ي طفلان بلند بود    از روي تشنگان ز خجالت شد آب، آب!  عباس، اين شرار عطش را کند خموش    در خيمه ها رساند اگر با شتاب، آب  آن ماه هاشمي چو به دريا نهاد پاي    الماس نور سفت از آن ماهتاب، آب  در التهاب داغ عطش بر لب فرات    از حنجري فسرده شنيد اين خطاب، آب:  اي روسياه! حنجر خشکيده ي حسين    ميسوزد از براي تو و، شد کباب آب!  پژمرده نوگلان حسيني ز تشنگي    از روي تشنگان حرم رخ متاب، آب!  اين خيل تشنگان همه از آل کوثرند    فردا چه ميدهي تو به زهرا جواب، آب؟!  بيرون شد از فرات، ابوالفضل با شتاب    رو سوي خيمه‌هاست، بر او هم رکاب، آب  آنجا که تير خصم، تن مشگ را دريد    ساقي فسرده گشت و گرفت اضطراب، آب  با آن همه اميد، دگر نااميد شد    ساقي چو ديد ريخت از آن مشک آب، آب  با ياد کام تشنه‌ي طفلان در حرم    لب تشنه داد جان و نخورد آن جناب، آب  در دشت کربلا گذري کن، هنوز هم    پيچيده در فضاي حرم بانگ آب، آب  (مهدی حسینی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دیدمت در بین گودالی و غمگین می شوی  در میان حوض خون رفتی و رنگین می شوی  گاه زیر چکمه ها هستی و سنگین می شوی  گاه با سرنیزه ها بالا و پائین می شوی  شمر بد ذات آمد و پنجه به مویت کرد وای  آنقدر زد با لگد تا پشت و رویت کرد وای  خنجر کندش همین که بر رگ چهارم نشست  بعد از آنکه چند تا از استخوان هایش شکست  سر شد از پیکر جدا و بر نوک نیزه نشست  لات های کوفه در خیمه همه معجر به دست  دختران پاک را با ضرب سیلی می زدند  صورت خورشید ها را رنگ نیلی میزدند  (حسین قربانچه)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
نوشته اند سنان ها به تو امان ندهند  نوشته اند که ره را به تو نشان ندهند  نوشته اند به یک دیده بنگری همه را  نوشته اند دو روزن به آسمان ندهند  نوشته اند خودت جذبه باش و حکم بران  نوشته اند به این تیرها کمان ندهند  اگر تمامی این رودها تنور شوند  نوشته اند تو را مثل آب نان ندهند  چه مختصر شده ای ای رشید سایه فروش  نگفته ای که به ما هیچ سایه بان ندهند  ز بس شکفته شدی لحظه ای گمان بردم  قرار شد که سرت را به نیزه بان ندهند  لبم نمیرسد این تیرها مزاحم ماست  چرا که فاصله ها بوسه را توان ندهند  نوشته اند که بر نی عمامه دار شوی  تو عالمی و به عالم جز این نشان ندهند  عمو به دیده ی طفلان همیشه سنگین است  خدا کند که سرت را به این و آن ندهند  خبر چو کاسه ی لرزان لب به لب چرخید  خدا کند خبرت را دوان دوان ندهند  نوشته اند که در یک ضریح جا نشویم  به یک مدار دو سیاره را عنان ندهند  گران فروش ترین مردمان دنیایند  که ساقی ام بگرفتند و آبمان ندهند  (محمد سهرابی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
اولي سنگ بر سر و رو زد  قبضه يِ دشنه را به ابرو زد  دومي نيزه اي به پهلو زد  پيرمردي عصا به بازو زد  چقَدَر دوره كرده اند تورا  چند صد قطعه كرده اند تورا  قامتِ من خميده شد اي واي  يا غياثت شنيده شد اي واي  پيكر ِ تو دريده شد اي واي  سرت از تن بريده شد اي واي  تا كه يك نيزه بر دهانت خورد  مادرت دست را به پهلو بُرد  گرگها ريخته اند رويِ سرت  همه زوزه كشان به دور و برت  لخته خون ميچكد ز بال و پرت  يكنفر هم نشسته بر كمرت  پشت و رويت نموده چندين بار  خنجرش كُند ميبُرَد انگار  بُرد انگشتر ِ تورا خولي  زرهِ پيكر تورا خولي  تا به كوفه سر ِ تورا خولي  معجر ِ خواهر تورا خولي  تا به گودال دلبرم جان داد  همه يِ چشم ها به من افتاد  تا كه صد تير در تنت جا شد  باز از دور شمر پيدا شد  ارباً اربا دوباره معنا شد  بر سر ِ غارت تو دعوا شد  نيزه داران مقابلت هستند  پلك نيمه باز ِ تورا بستند  پيكرت بود و يك جهان نيزه  از زمين تا به آسمان نيزه  حرمله تير زد سنان نيزه  ميخورد بر لب و دهان نيزه  نامرتب شده ست اعضايت  خس خس افتاده در نفسهايت  (سيد پوريا هاشمی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872