eitaa logo
صبح حسینی
473 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
از همان ابتدا غزل هایم نذر چشم پر آب زینب بود ضربه ی آخر مراثی من دل از غم کباب زینب بود هرچه باشد رسالتم این است راوی روضه های جانسوزم بیت بیت دل من از آغاز همگی از کتاب زینب بود گوشه ای از خرابه ی تاریک دل آزرده خاطرش جا ماند جای خالی کودکی معصوم غصه ی بی حساب زینب بود سهمش از شام غیر ماتم نیست دردهایش یکی دو تا هم نیست داغ بعدی، نبود یک مَحرم غم بعدی حجاب زینب بود آنچه اشک مرا در آورده فقط این است، هر چهل منزل بعد هر پرسش نگاه ترش تازیانه جواب زینب بود به هوای مرور خاطره ها ناخود آگاه گریه سر میداد روزگاری حوالی کوفه پای سقا رکاب زینب بود زینب و فکر تشنگی؟ ابدا آب در خیمه ها فراوان بود “جرعه آبی به من بده سقا” حاجت مستجاب زینب بود دین خود را به دین ادا کرد و دو گل اش زیر دست و پا پژمرد تا چهل روز کربلا مست عطر و بوی گلاب زینب بود بعد مرثیه خوانی اش بر تل بی رمق کنج خیمه اش افتاد باز شکر خدا دم آخر مادری در غیاب زینب بود بدترین شکنجه ها روحی ست همه اش کعب نی که نیست فقط خنده ی ابن سعد و شمر و شبث مایه ی اضطراب زینب بود سر خورشید روی نیزه نشست سینه اش زیر نعل تازه شکست وای از آن ساعتی که نامردی درکمین نقاب زینب بود اهل قرآن! مراد از “یاسین” سر بر روی نی اگر باشد شک ندارم حقیقت “والفجر” مه از خون خضاب زینب بود شاعرانه کمی نظر کردم و به روح قیام پی بردم هر سر رفته بر نوک نیزه علم انقلاب زینب بود اربعین ها بیاید و برود همچنان با شکوه بنویسم ما رأیتُ… به غیر زیبایی اوج تفسیر ناب زینب بود علیرضا خاکساری http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
باز هم اربعین رسیده بیا باز هم از تو بی خبر ماندم عاشقانت زیارتت کردند من ولی باز پشت در ماندم روز و شب غبطه می خورم آقا به کسانی که با تو مأنوسند عاشق و بی قرار و بی تابند دست و پای تو را که می بوسند دیدن تو به من نمی آید تو کجا و نگاه هر جایی من اگر آنچه خواستی باشم تو سراغم به خواب می آیی؟ نکند عاق کرده ای من را نکند صبرتان سر آمده است گر عتابم کنید حق دارید هر گناهی ز من بر آمده است خواستم تا ببینمت در خواب به نگاهم اجازه داده نشد خواستم تا به کربلا بروم با رفیقان خود پیاده، نشد! بین آن کاروان و جمعیت چه کسی با تو هم قدم شده است؟ خوش به حال کسی که با گریه با شما راهی حرم شده است در حرم روضه خوان خودت هستی روضه ی کاروان جان بر لب بین روضه بلند می گویی: به فدای تو عمه جان زینب… السلام علیک یا مظلوم السلام علیک یا عطشان السلام علیک یابن علی السلام علیک یا عریان ای برادر نمی برم از یاد که چگونه به خاک افتادی زیر گرمای آفتاب آن روز با لب تشنه،خسته،جان دادی ای برادر نرقته از نظرم اکبرت را که ارباً اربا شد بعد عباس میر لشکر تو پای دشمن به خیمه ها وا شد به خدا ای عزیز لب تشنه داغ یک قطره آب کشته مرا بین این گریه های اهل حرم گریه های رباب کشته مرا غرق گریه رباب می گوید که دل پاره پاره را بردند با سه شعبه به روی دست پدر طفلک شیرخواره را بردند پسرم با خیال تو هر شب دست بر سینه می فشارم من گرچه ماندم خجالتت آنروز ولی امروز شیر دارم من گریه را کم کنید دخترها کمی آرام اصغرم خواب است گل نارم علی علی لا لا مادرت چهل شب است بی تاب است مجتبی شکریان http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آمدم اینجا دوباره...لشگرت یادش بخیر قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش بخیر اولین باری که اینجا آمدم یادت که هست؟ شد رکابم ساقی آب آورت یادش بخیر اولین باری که اینجا پهن شد سجاده ام با اذان دلربای اکبرت یادش بخیر حال، من برگشته ام اما نه مثل بار قبل قامت مانند سرو خواهرت یادش بخیر از امانتداری ام دارم خجالت می کشم بچه های من فدای دخترت... یادش بخیر روضه ی دیروزمان این بود با بی بی رباب ای عروس مادر من اصغرت یادش بخیر من خودم اینجا به جسمت پیرهن پوشانده ام دستباف یادگار مادرت یادش بخیر رفتی و با اشک هایم بدرقه کردم تو را ای برادر آن وداع آخرت یادش بخیر مثل جدم می شدی در پیش چشمان همه وای من عمامه ی پیغمبرت یادش بخیر مهدی نظری http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گر خزانی شده ام باغ و بهارم اینجاست همه ی زندگی ام، دار و ندارم اینجاست چه کسی گفته که زینب حرمش در شام است؟ بگذارید بمیرم که مزارم اینجاست شاخه ای گل و کمی آب به زینب بدهید که بپاشم سر این قبر، نگارم اینجاست می نشینم مگر از خاک سر آرد بیرون من ز شام آمده ام صبح قرارم اینجاست کوچک است آه ولی قبر علی اصغر نیست به خدا قبر علمدار و ندارم اینجاست با چه حالی بروم سوی مدینه چه کنم؟ من که هم جان و دلم، هم کس و کارم اینجاست سید محمد جوادی http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
اربعینی در دلم حال و هوایت مانده است پس شمیم سیب سرخ روضه هایت مانده است اربعینی گریه کردم من برایت روز و شب تا به حالا بر تنم رخت عزایت مانده است می شود اینجا نسیم کربلا را حس کنم بین هیئت جلوه ی لطف و صفایت مانده است مادرم از کودکی من را نمک گیر تو کرد هر که نذری خورد عمری مبتلایت مانده است لحظه هایم پر شده از ماتمی بی انتها چون به قلبم حسرت کرب و بلایت مانده است بیمه شد این شعر با الطاف اربابم حسین در دلش وقتی که تاثیر دعایت مانده است محسن زعفرانیه http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم باور نداشتم که به قبرت نظر کنم ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم با یاد روز واقعه جا دارد از غمت لطمه زنان کنار تو جان محتضر کنم با کعب نی جدا شده ام از تو یا اخا حتی نشد که حلق تو با اشک تر کنم بهرم دعا نما که مبادا دوباره از دروازه های شام بلا من گذر کنم شد آستین من به خدا معجرم حسین عباس را نباید از آن با خبر کنم؟!! مانده صدای چوب و لبت بین گوش من صد آه تا که یاد تو و طشت زر کنم رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر آخر چگونه شرح غم آن سحر کنم طفل سه ساله ی تو میان خرابه گفت باید به مرگ، چاره ی داغ پدر کنم با دست خسته زیر لحد جای دادمش جا دارد از خجالت تو جان به در کنم مجتبی صمدی شهاب http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بال و پرم شکست ولی نهضت تو ماند این قامتم خمید ولی عزّت تو ماند گیسوی من سپید شد و روی من کبود تا پرچم ولایت تو هیبت تو ماند عیبی ندارد از تو مرا دشمنت گرفت چون با دعای مادرمان تربت تو ماند بی حرمتی اگرچه به آل رسول شد امّا قسم به آل علی حرمت تو ماند یک اربعین اسیر و چهل منزل اشک و آه با این همه ،حدیث تو و عصمت تو ماند ناگفته های شام بماند برای بعد فریادهای قافلۀ غربت تو ماند با خطبه های کوفه و شام اماممان از مقتل تو تا ابد دولت تو ماند "هل من معین" تو شده "صوت الحزین" من در بینِ نسل ها نَفَس حضرت تو ماند یک آشنا نبود اگر یاری ام کند تا روز حشر ، درد و غم محنت تو ماند برگشتم از اسارت و شرمنده ام ز تو در گوشۀ خرابه گُل زینت تو ماند جای علیِ اکبر و عباس و قاسمت یک کاروان اسیر پِی نصرت تو ماند بُردم پیام فاطمی اَت را به هر دیار خصمت فنا شد و عَلَم قدرت تو ماند با این همه مصائب سنگین این سفر دین زنده ماند و رایحۀ عبرت تو ماند محمود ژولیده http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
شبیهِ هر چه که عاشق، سَرَت جدا شده است تمامِ هستیِ پهناورت جدا شده است غزل چگونه بگویم ز قطعه‌های تنت؟!  که بیت بیتِ تو از پیکـرت جدا شده است چه سرگذشتِ غریبی گذشت از سَرِ تو!  چگونه تاخت که سرتا سرت جدا شده است؟!  کبوتران حرم، بال و پر نمی‌خواهند که از حریمِ تو بال و پرت جدا شده است فدای قامت انگشتِ تو که رفت از دست به این بهانه که انگشترت جدا شده است طلوع کرده سَرَت... کاروان به دنبالش میانِ راه ولی دخترت جدا شده است که نیست در تنِ او جان، که بی‌امان بدَوَد چگونه از پیِ این سَر، دوان دوان بدود؟  نشسته داغِ تو بر قلبِ پاره پارهٔ او شده کبود در این آسمان ستارهٔ او کمی گذشت که یک سایه‌ای رسید از راه که تازیانه به دستش گرفته و ناگاه به ضرب می‌زند آن را به پهلویش که بیا کِشیده است کمان دار، گیسویش که بیا دوباره خاطرهٔ کوچه تازه شد در دشت خمیده قامت و بی‌جان به کاروان برگشت رسیده‌اند به شام و خرابه منزلشان سَری به دامن و سِرّی نهفته در دلشان وصالِ دختر و بابا رسیده است امشب به غیرِ اشک، چه کَس حل نموده مشکلشان؟  * «نماز شامِ غریبان...» که گفته‌اند، اینجاست!  وضو، ز خونِ سَر و قبله بود مایلشان میانِ عاشق و معشوق، جانِ دختر بود که ذرّه ذرّه به پایان رسید حائلشان هزار نکتهٔ باریک‌تر ز مو اینجاست در این سکوت که پیچید دورِ محملشان وزیده است صدایی... شبیهِ لالایی ست بغل گرفته پدر را! عجیب بابایی ست به روی پای کبودش، نشسته خوابیده شبیهِ مادرِ پهلو شکسته خوابیده خرابه ساکت و آرام، اشک می‌ریزد شکسته بغض و سرانجام اشک می‌ریزد رسیده است سحرگاهِ شستنِ بدنش رسیده است سحر... یا شبِ کبودِ تنش؟!  خمیده‌تر شده زینب در این سحر انگار خرابه از غمِ او شد خراب‌تر انگار! شاعر:عارفه دهقانی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
مرا دشمن به قصد کُشت می‌زد به جسم کوچک من مُشت می‌زد هرآن گه پایم از ره خسته می‌شد مرا با نیزه‌ای از پُشت می‌زد *** توئی ماه من و من چون ستاره غمم گشته پدرجان بی‌شماره اگر روی کبودم را تو دیدی مکن دیگر نظر بر گوش پاره *** بیا بشنو پدرجان صحبتم را غم تو بُرده از کف طاقتم را دو چشم خویش را یک لحظه وا کن ببین سیلی چه کرده صورتم را شاعر:سید هاشم وفایی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
یک نیمه شب بهانهٔ دلبر گرفت و بعد قلبش به شوق روی پدر پر گرفت و بعد اما نیامده ز سفر مهربان او یعنی دوباره هم دل دختر گرفت و بعد آنقدر لاله ریخت به راه مسافرش تا خواب او تجلی باور گرفت و بعد آخر رسید از سفر، اما سر پدر سر را چقدر غمزده در بر گرفت و بعد گرد و غبار از رخ مه‌مان مهربان با اشک چشم و گوشهٔ معجر گرفت و بعد انگار خوب او خبر از ماجرا نداشت طفلک سراغی از علی اصغر گرفت و بعد از روزهای بی‌کسی‌اش گفت با پدر یعنی نبرد بغض و گلو در گرفت و بعد:  خورشید من به مغرب گودال رفتی و باران تیر و نیزه و خنجر گرفت و بعد معراج رفتی از دل گودال قتلگاه نیزه سر تو را به روی سر گرفت و بعد دلتنگ بود دخترت و سنگ ِ کینه‌ای بوسه ز چهره و لب و حنجر گرفت و بعد اما دوباره فرصت جبران رسیده بود یک بوسه آه از لب پرپر گرفت و بعد جان داد در مقابل چشمان عمه‌اش با بال‌های زخمی خود پر گرفت و بعد...  شاعر: یوسف رحیمی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
طورنشین می‌شوم سحر که بیاید جلوهٔ ربانی پدر که بیاید جار فقط می‌زنم میان خرابه یار سفر کرده از سفر که بیاید صبح خبر می‌دهند رفتن من را از پدر رفته‌ام خبر که بیاید نوبت ناز من است صبر ندارم ناز مرا می‌خرد پدر که بیاید گریهٔ من مال عمه است، و گر نه زود مرا می‌برند، سر که بیاید حرف «کنیز» ی زدن چه فایده دارد...  گریه فقط می‌کنم اگر که بیاید طفل، بساطی برای ناز ندارد مقنعه و گوشواره در که بیاید شاعر:علی اکبر لطیفیان سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بر نیزه‌ها از دور می‌دیدم سرت را بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟  چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق در خون‌‌ رها وقتی که دیدم پیکرت را ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه یک بار می‌شد من ببوسم حنجرت را بابا تو که گفتی به ما از گوشواره همراه خود بردی چرا انگشترت را با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه دیدم کبودی‌های چشم مادرت را یک روز بودم یاس باغ آرزویت حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را شاعر:یوسف رحیمی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
غارت زده منم که کنارت نشسته ام غارت زده منم که ز داغت شکسته ام غارت زده منم که تو را خاک می کنم تابوت را ز خون تنت پاک می کنم غارت زده منم که ز کف داده صبر را با دست خویش کنده برای تو قبر را غارت زده منم چه کنم با جنازه ات ای وای ریخته به زمین خون تازه ات غارت زده منم که ز داغ برادرم می ریزم از کنار تنت خاک بر سرم غارت زده منم که ز آغوش بسته ات می گیرم آه چادر خاکیّ مادرم من را به داغ  قتل تو غارت نموده اند نه کربلا نه کوفه نه در شام دلبرم داغی که رفتن تو روی سینه ام گذاشت والله بود سخت تر از غارت حرم «تشییع روز با من و تو سازگار نیست تا شب تو را به جانب قبرت نمی برم» محمدبیابانی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دست و پا میزنی و بال و پرت میریزد گریه ی خواهر تو روی سرت میریزد بهتر است سعی کنی این همه سرفه نکنی ورنه در طشت تمام جگرت میریزد در تقلای سخن گفتنی اما نه… نه… جگرت از دهنت دور و برت میریزد خبرش پخش شده زهر تو را خواهد کشت بی سبب نیست که اشک پسرت میریزد جگرت،بال و پرت،اشک ترت ریخت ولی چه کسی هست که با نیزه سرت میریزد؟ هانی امیر فرجی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آیا شده بال و پرت آتش بگیرد هر چیز در دور و برت آتش بگیرد آیا شده بیمار باشی و نگاهت از نیش خند همسرت آتش بگیرد آیا شده یک روز گرم و وقت افطار آبی بنوشی … جگرت  آتش بگیرد آیا شده تصویری از مادر ببینی تا عمر داری پیکرت آتش بگیرد می گریم از روزی که می بینم برادر در کوفه موی دخترت آتش بگیرد می گریم از روزی که می بینم برادر از هرم خاکستر سرت آتش بگیرد آه … از خنکهای گلویت بوسه ای ده تا قبل از اینکه حنجرت آتش بگیرد آقا بس است دیگر مگو از شعله هایت ترسم که جان خواهرت آتش بگیرد یاسر حوتی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دیگر رها ز غصه و مِحنَت شدم حسین از خاطرات خویش چه راحت شدم حسین با کس نگفته ام ز چهل سال پیش من از کوچه ی مدینه که غارت شدم حسین از کوچه ی مدینه که مادر به خاک خورد از کوچه ای که غرق خجالت شدم حسین قدم نمی رسید که او را کمک دهم خیلی در آن میانه اذیت شدم حسین خیلی عزیز بودم و در بین طائفه ! محکوم به شنیدن تهمت شدم حسین دیدی برادرم جگرم تکه پاره شد کشته میان خانه به غربت شدم حسین گفتی که دیگر عطر به مویت نمی زنی گفتی : ” حسن ز داغ تو غارت شدم” حسین اما بدان چو روز تو روزی حسین نیست من گریه کن برای گلویت شدم حسین رضا رسول زاده علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ای کریم ِ دیار ِ تنهایی خاک بوس ِ دَرَت شکیبایی حسنی تو، حسن، حسن اما بیشتر از سه بار زیبایی پیش ِ جودت همه گدا هستند ریزه خوار ِ تو حاتم طایی تو دلیل غم همیشگی و گریه هایِ ماهیانِ دریایی کودکِ هشت ساله یِ مادر پسر ِ غیرتیِ زهرایی غربتِ تو زبانزدِ همه است طوس، ری، کربلا و هرجایی یا حسن با حسین میگوئیم طپش ِ قلبِ سینه زنهایی آتش افتاده بین سینه بگو از غم و غربتِ مدینه بگو یاس در پیش ِ چشم ما لِه شد سوخت از هُرم ِ شعله ها له شد پشتِ در، بین ِ کوچه، در مسجد حُرمَتِ مادرم سه جا له شد شوهری دید همسری افتاد غیرتِ غیرتِ خدا له شد در از چارچوب کَنده شد و مادرم زیر ِ دست و پا له شد بار ِ شیشه شکست، نَه بدتر آنقَدَر ضربه خورد تا له شد خبری نیست بین ِ آتش از او یکنفر میزند صدا له شد فضه در بین آن هیاهو ها گفت اسما بیا بیا له شد عصر ِ دیروز کوچه، سیلی، درد نوجوانیِ مجتبی له شد غم ِ غربت به کوچه تا افتاد وایِ من مادرم ز پا افتاد سید پوریا هاشمی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
اشکهایش به مادرش رفته سینه ی پر شراره ای دارد نه! به یک طشت اکتفا نکنید جگر پاره پاره ای دارد ** از علی هم شکسته تر شده است! علتش کینه ها، حسادت هاست غربت چشمهای مظلومش سند محکم خیانت هاست ** خواهرش را کسی خبر نکند مادرش خوب شد که اینجا نیست لخته خونها سرِ لج افتادند هیچ طشتی حریف آنها نیست ** از غرور شکسته اش پیداست صبر هم صحبت ِ دل ِ آقاست نه! من از چشم سم نمی بینم کوچه ای شوم قاتل آقاست ** کوچه ای تنگ ،کوچه ای تاریک شده کابوس هر شب ِ آقا برگه را پس بده…نزن نامرد…. چیست این جمله بر لب ِ آقا؟ ** از صدای ِ شکستن بغضش چشم دیوارها سیاهی رفت مادرش راه خانه ی خود را تا زمین خورد، اشتباهی رفت ** تا که باغش میان آتش سوخت میله های قفس نصیبش شد کودکی نه! بگو خزان ِ بهار پیری زود رس نصیبش شد ** نفسش بند آمده ای وای به خدا نای روضه خوانی نیست شکر دارد که گوشه ی این طشت لااقل چوب خیزرانی نیست وحید قاسمی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872