eitaa logo
صبح حسینی
465 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام ای تشنه کام کربلا  السلام ای خامس آل عبا  ای لبانت بوسه گاه فاطمه  ای خجل از تو فرات و علقمه  بر لب دریا لبت خشکیده بود  از عطش کی اصغرت خوابیده بود  کودکانت جملگی بی تاب آب  دور از چشم یتیمان تو خواب  آب دریا بود مهر مادرت  حسرتش می سوخت حلق اصغرت  تا به روز حشر آب از تو خجل  پای عقل ماست از صبرت به گل  غلامعلی رجائی  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا  در خاک و خون طپیده میدان کربلا  گر چشم روزگار بر او زار می گریست  خون می گذشت از سر ایوان کربلا  نگرفت دست دهر گلابیبه غیر اشک  زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا  از آب هم مضایقه کردندکوفیان  خوش داشتند حرمت مهمان کربلا  بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکند  خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا  زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد  فریادالعطش ز بیابان کربلا  آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم  کردند رو به خیمه یسلطان کربلا  آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد  کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله درهم است گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرات عالم است گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین پرورده ی کنار رسول خدا، حسین کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا در خاک و خون طپیده میدان کربلا گر چشم روزگار به رو زار می گریست خون می گذشت از سر ایوان کربلا نگرفت دست دهر گلابیبه غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا از آب هم مضایقه کردندکوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکند خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد فریاد العطش ز بیابان کربلا آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی وین خرگه بلند ستون  بیستون شدی کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت یک شعله ی برق خرمن گردون دون شدی کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک جان جهانیان همه از تن برون شدی کاش آن زمانکه کشتی آل نبی شکست عالم تمام غرقه دریای خون شدی آن انتقام گر نفتادی به روزحشر با این عمل معامله ی دهر چون شدی آل نبی چو دست تظلم  برآورند ارکان عرش را به تلاطم درآورند بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند اول صلا به سلسله ی انبیا زدند نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید زان ضربتی که بر سر شیرخدا زدند آن در که جبرئیل امین بود خادمش اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها افروختند و در حسن مجتبی زدند وآنگه سرادقی که ملک مجرمش نبود کندند از مدینه و در کربلا زدند وز تیشه ی ستیزه درآن دشت کوفیان بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو فریاد بر در ِ  حرم کبریا زدند روح الامین نهاده به زانو سر حجاب تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب چون خون ز حلق تشنه ی او بر زمین رسید جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب از بس شکست ها که به ارکان دین رسید نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید باد آن غبار چون به مزار نبی رساند گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید یکباره جامه در خم گردون به نیل زد چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش از انبیا به حضرت روح الامین رسید کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار تا دامن جلال جهان آفرین رسید هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر دارند شرم  کز گنه خلق دم زنند دست عتاب حق به در آید ز آستین چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند آه از دمی که باکفن خون چکان ز خاک آل علی چو شعله ی آتش علم زنند فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت گلگون کفن به عرصه ی محشر قدم زنند جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند از صاحب حرم چه توقع کنند باز آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار موجی به جنبش آمد و برخاست کوه ابری به بارش آمد وبگریست زار زار گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر افتاد در گمان که قیامت شدآشکار آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار با آنکه سر زد آن عمل از امت نبی روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد شور و نشور واهمه را در گمان فتاد هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید هرجا که بود طایری از آشیان فتاد شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان بر پیکر شریف امام زمان فتاد بی اختیار نعره ی هذا حسین زود سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد 🔰🔰
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول این کشته ی فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست این غرقه محیط شهادت که روی دشت از موج خون او شده گلگون حسین توست این خشک لب فتاده دور از لب فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست این شاه کم سپاه که باخیل اشگ و آه خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست این قالب طپان که چنین مانده بر زمین شاه شهید ناشده مدفون حسین توست محتشم کاشانی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
                با سر پاک تو آنان که تجارت کردند در دو دنیا به تو سوگند خسارت کردند   اُف بر آن مردم بی رحم که در کرب و بلا خنده کردند و به قتل تو نظارت کردند   آسمان تیره ز آه دل طفلان تو شد تا سرت را به رویِ نیزه زیارت کردند   ما نبودیم اسیران عدو در رهِ شام بلکه آنان همه اعلام اسارت کردند   گاه در شام به اشک غم ما خندیدند گاه با چوب ستم بر تو جسارت کردند   من گرفتم ز عدو عاقبت آن پیرهنی کز تنت ای گل پرپر شده غارت کردند   کو زبانی که "وفائی" کند این قصه بیان هر چه گفتند از این غُصه اشارت کردند (سید هاشم وفایی) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
جانِ من هستي ولي از تن جدا افتاده اي عرش رحمان از چه زير دست و پا افتاده اي؟!   اينچنيني كه برادر صورتت زخمي شده از رويِ مركب گمانم بي هوا افتاده اي   ديدم آن چيزي كه يعقوب از پسرهايش شنيد يوسفم هستي و دست گرگها افتاده اي   پيكرت را نيزه تقطيع هجائي كرد و رفت ها و نون و يا و سينم ، جا به جا افتاده اي علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
           تورا زدند نگفتم كه خواهري سخت است مرا زدند تو گفتي برادري سخت است چگونه شمر سرت را شكست من ديدم به رويِ سينه يِ پاكت نشست من ديدم هر آنچه داد زدم كه نبر رسيدم من به خنده داد جوابم دگر بريدم من هنوز در تهِ گودال تار ِ گيسو هست هنوز نيزه شكسته ميان پهلو هست همين كه پيكر تو مورد تهاجم شد ز دست و پا زدنت دست و پايِ من گم شد مرا به حرمله يا شمر يا سنان نسپار مرا به خاطر مادر به ساربان نسپار (هاني امير فرجي) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
از راه می‌رسند پدرها غروب‌ها  دنیای خانه، روشن و زیبا غروب‌ها  از راه می‌رسند پدرها و خانه‌ها  آغوش می‌شوند سرا پا غروب‌ها  از راه می رسند و به آغوش می کشند  با اشتیاق کودک خود غروب ها  از راه می‌رسند و هیاهوی بچه‌هاست  زیباترین ترانه‌ی دنیا غروب‌ها  در چشم های منتظران گرگ و میش عصر  محو است در شکوه تماشا غروب ها  در چشم های دخترکان شوق دیگری‌ست  شوق دوباره دیدن بابا غروب‌ها  بعد از هزار سال همان شوق شعله ور  در چشم های منتظر ما غروب ها  بعد از هزار سال من و کودکان شام  تنها نشسته‌ایم همین‌جا غروب‌ها  این‌جا پدر! خرابه‌ی شام است، کوفه نیست  این‌جا بیا به دیدن ما با غروب‌ها  بابا بیا که بر دلمان زخم‌ها زده‌ ست  دیروز تازیانه و حالا غروب‌ها  بابا بیا که بغض مرا، وا نکرده است  نه زخم تازیانه، نه حتی غروب ها  دست تو را بهانه گرفته‌ست بغض من  بابا ز راه می‌رسد آیا غروب‌ها؟  دست تو را بهانه گرفته که بشکفد  بغضم میان دست تو تنها غروب ها  بابا بیا کنار من و این پیاله آب  که تشنه‌ایم هر دو تو را تا غروب‌ها  از جاده‌ها بیایی و رفع عطش کنی  از جاده‌ها بیایی ... اما غروب‌ها  بسیار رفته‌اند و نیامد پدر هنوز  بسیار رفته‌اند خدایا غروب‌ها  کم‌کم پیاله موج زد و چشم روشنش  چون لحظه‌های غربت دریا غروب‌ها  خاموش شد وَ بر سر سنگی نهاد سر  دختر به یاد زانوی بابا غروب‌ها  بعد از هزار سال هنوز اشک می‌چکد  از مشک پاره‌پاره‌ی سقا غروب‌ها  (اسماعیل امینی)      سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
در گریه غرق بود ولیكن صدا نداشت  شاید ز ترس دشمن و شاید كه نا نداشت  از میهمان نوازیِ سنگین كوفیان  بر پیكرش نشانه ی ضربت، كجا نداشت؟  با یاد خنده های پدر گریه می نمود  دیگر امید دیدن آن خنده را نداشت  سنش به قدر درك ستم هم نمی رسید  در روح كودكانۀ او كینه جا نداشت  مظلومه ای كه گردش این روزگار زشت  ظلمی نمانده بود كه بر وی روا نداشت  هم سنگ دردهای بدون كرانه اش  عشقش به ذات اقدس حق انتها نداشت  سخت است گر چه باورش اما حقیقت است  عشقی كه غیر ذات خدا خون بها نداشت  او عاشق پدر، پدرش عاشق خدا  هرگز سه ساله عاشقی این سان خدا نداشت  (سید محمد مجید موسوی گرمارودی)       سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خبر آمد که ز معشوق خبر می آید  ره گشایید که یارم ز سفر می آید  کاش می شد که ببافند کمی مویم را  آب و آیینه بیارید پدر می آید  نه تو از عهده ی این سوخته بر می آیی  نه دگر موی سرم تا به کمر می آید  جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد  غالبا درد به دنبال جگر می آید  راستی گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست!  سر که آشفته شود حوصله سر می آید  هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم  نیم عمامه از  آن بهر تو در می آید  به کسی ربط ندارد که تو را می بوسم  غیر من از پس کار تو که برمی آید؟  راستی! هیچ خبر دار شدی تب کردم؟  راستی! لاغری من به نظر می آید؟  راستی! هست به یادت دم چادر گفتی  دختر من! به تو چادر چقدر می آید  سرمه ای را که تو از مکه خریدی، بردند  جای آن لخته خونی که ز سر می آید  (محمد سهرابی)      سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872