#ضرب_المثل
#برو_کشکتو_بساب
حکایت کرده اند که: مرد کشک سابی بود که برای خودش آرزوهای دور و درازی می کرد و دوست داشت به هرچه که دلش می خواهد برسد. از این رو نزد شیخ بزرگی که ب اهل معنا معروف بود رفت و از او خواست اسم اعظم خدا را به او یاد دهد. زیرا اگر کسی این اسم را داشته باشد میتواند هرچه را که می خواهد بدست آورد.
شیخ که مرد را می شناخت و میدانست که اهداف مادی و دنیوی دارد، برای اینکه امتحانش کند ابتدا دستور پخت فرنی خاصی را به او یاد داد و گفت: فرنی را بپز و بفروش ولی شاگردی برای خودت نگیر و دستور پختش را هم به کسی نگو. مرد قبول کرد و رفت.
بعد از مدت کوتاهی که از پخت و فروش فرنی هایش می گذشت، کم کم کار و بارش گرفت و مشتریانش بسیار گشت و سپس برای دکانش شاگرد گرفت و دستور پخت فرنی را به او آموخت.
مدتی گذشت و شاگردش که در پخت فرنی ماهر شده بود، در جای دیگری مشغول به کار شد. و چون بین مردم شناخته شده تر از اوستایش بود، کار و بارش رونق گرفت تا جایی که کار و بار مرد کشک ساب که استاد او بود، کساد شد.
ناچار و درمانده به سوی شیخ رفت و از ورشکستگی اش شکایت کرد و دوباره برای بهبود اوضاعش خواستار اسم اعظم شد. شیخ هم که از ماجرای او خبر داشت گفت: تو راز یک فرنی را نتوانستی نزد خودت حفظ کنی و فاشش کردی آیا می خواهی اسم اعظم را یادت دهم؟ برو همان کشکت را بساب و خدایت را شکر کن!
🇯🇴🇮🇳👇
@PHarzanegan
@SobheZiba
@Sticher_PH
🔻خروس اگر خروس باشه توی راه هم مي خونه
يكي خونه يه روستايي مهمان بود خروس چاق و چله ميزبان چشمشو گرفت بود
نصفه هاي شب دور از چشم همه بلند شد خروس را گرفت و به راه افتاد صاحبخانه از خواب بيدار شد و گفت :حالا كه زوده داري ميري بمون تا خروس بخونه بعد برو
مهمان دزد در جوابش گفت:خروس اگر خروس باشه توي راه هم مي خونه
دزد رفت و صاحبخونه از همه جا بي خبر خوابيد...
صبح وقتي رفت سر لونه خروس تازه فهميد ديشب مهمون بي معرفتش چه گفته😐
#ضرب_المثل
#خروس
#صبح_زیبا | عضو شوید 👇
@SobheZiba