#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 چند وقت قبل در شرکت، با یکی از منشیها صحبت میکردم. پرسیدم پدر چهکار میکنند؟
با شعف و افتخار گفت: پدرم پیک موتوری است. منزلمان دور است و من هر روز صبح، ترک موتور پدر مینشینم و یک ساعت طول میکشد تا به محل کارم برسم.
بعد خندید و گفت: من خیلی خوشبختم! و ادامه داد: به نظرتان چند تا دختر هستند که هر روز صبح قبل از کار این
امکان را دارند که یک ساعت تمام، پدرشان را بغل کنند؟!
مدتی طولانی سکوت کردم و بعد آرام گفتم: آفرین دختر! خدا پدرت را حفظ کند.
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 چند وقت قبل در شرکت، با یکی از منشیها صحبت میکردم. پرسیدم پدر چهکار میکنند؟
با شعف و افتخار گفت: پدرم پیک موتوری است. منزلمان دور است و من هر روز صبح، ترک موتور پدر مینشینم و یک ساعت طول میکشد تا به محل کارم برسم.
بعد خندید و گفت: من خیلی خوشبختم! و ادامه داد: به نظرتان چند تا دختر هستند که هر روز صبح قبل از کار، این امکان را دارند که یک ساعت تمام، پدرشان را بغل کنند؟!
مدتی طولانی سکوت کردم و بعد آرام گفتم: آفرین دختر! خدا پدرت را حفظ کند.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane