eitaa logo
سفره کریمانه
397 دنبال‌کننده
15هزار عکس
4.1هزار ویدیو
152 فایل
باسلام این گروه جهت اجرای برنامه های فرهنگی وقرآنی درماه مبارک رمضان ایجادشده است دعای فرج،ذکر و دعای روز،سخنرانی کوتاه سبک زندگی،آشپزی،متفرقه،تقویم و مسائل روزو مسابقات در مناسبت ها. سلام امام رضا ع، یادشهدا، نیایش و سلام امام حسین ع و تلنگر اوقات شرعی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨اى بر همه خلق مقتدا ادركنى💚🙏 ✨اى روح و روان مرتضى(ع)ادركنى💚🙏 ✨اى موسى كاظم اى باب الحوائج💚🙏 ✨اى یوســـــــف آل مصطفى(ص)ادركنى💚🙏 ولادت امام موسی کاظم 💚 علیه السلام مبارک باد🌸🎊🌸 🍃به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 @sofreh_kareimaneh 🌷✨ 🍃🌸🍃 ✨🌷✨🌷✨ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حائز اهمیت فراوان قابل توجه فعالان قرآنی، اعم از قاریان ، حافظان ، مدیران و مربیان قرآن --------------------------- جهت عضویت در کانال رسمی دارالقرآن الکریم تبلیغات اسلامی مازندران اینجا کلیک کنید
📜حکایت زیبا و پند آموز پنجره و آینه جوان ثروتمندی نزد یک روحانی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. روحانی او را به کنار پنجره برد و پرسید: پشت پنجره چه می بینی؟ جواب داد: آدم‌هایی که می‌آیند و می‌روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می‌گیرد. بعد آینه‌ی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در این آینه نگاه کن و بعد بگو چه می‌بینی؟  جواب داد: خودم را می‌بینم.  دیگر دیگران را نمی‌بینی! آینه و پنجره هر دو از یک ماده‌ی اولیه ساخته شده‌اند، شیشه. اما در آینه لایه‌ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی‌بینی. این دو شی‌ شیشه‌ای را با هم مقایسه کن.   وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می‌بیند و به آنها احساس محبت می‌کند. اما وقتی از نقره (یعنی ثروت) پوشیده می‌شود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقره‌ای را از جلو چشم‌هایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوست‌شان بداری. به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 @sofreh_kareimaneh
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌷 ✅ فصل نهم 💥 دو روز از رفتن صمد می‌گذشت. برای نماز صبح که بیدار شدم، احساس کردم حالم مثل هر روز نیست. کمر و شکمم درد می‌کرد. با خودم گفتم: « باید تحمل کنم. به این زودی که بچه به دنیا نمی‌آید. » هر طور بود کارهایم را انجام دادم. غذا گذاشتم. دو سه تکه لباس چرک داشتیم، رفتم توی حیاط و توی آن برف و سرمای دی ماه قایش، آن‌ها را شستم. 💥 ظهر شده بود. دیدم دیگر نمی‌توانم تحمل کنم. با چه حال زاری رفتم سراغ خدیجه. او یکی از بچه‌هایش را فرستاد دنبال قابله و با من آمد خانه‌ی ما. از درد هوار می‌کشیدم. خدیجه تند و تند آب گرم و نبات برایم درست می‌کرد و زعفران دم‌کرده به خوردم می‌داد. کمی بعد، شیرین‌جان و خواهرهایم هم آمدند. عصر بود. نزدیک اذان مغرب بچه به دنیا آمد. آن شب را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. تا صدایی می‌آمد، با آن حال زار توی رختخواب نیم‌خیز می‌شدم. دلم می‌خواست در باز شود و صمد بیاید. هر چند تا صبح به خاطر گریه‌ی بچه خوابم نبرد؛ اما تا چشمم گرم می‌شد، خواب صمد را می‌دیدم و به هول از خواب می‌پریدم. 💥 یک هفته از به دنیا آمدن بچه می‌گذشت. او را خوابانده بودم توی گهواره که صدای در آمد. شیرین جان توی اتاق بود و به من و بچه می‌رسید. قبل از این‌که صمد بیاید تو، مادرم رفت. صمد آمد و نشست کنار رختخوابم. سرش را پایین انداخته بود. آهسته سلام داد. زیر لب جوابش را دادم. دستم را گرفت و احوالم را پرسید. سرسنگین جوابش را دادم. گفت: « قهری؟! » جواب ندادم. دستم را فشار داد و گفت: « حق داری. » گفتم: « یک هفته است بچه‌ات به دنیا آمده. حالا هم نمی‌آمدی. مگر نگفتم نرو. گفتی خودم را می‌رسانم. ناسلامتی اولین بچه‌مان است. نباید پیشم می‌ماندی؟! » 💥 چیزی نگفت. بلند شد و رفت طرف ساکش. زیپ آن را باز کرد و گفت: « هر چه بگویی قبول. اما ببین برایت چه آورده‌ام. نمی‌دانی با چه سختی پیدایش کردم. ببین همین است. » پتوی کاموایی را گرفت توی هوا و جلوی چشم‌هایم تکان تکانش داد. صورتی نبود؛ آبی بود، با ریشه‌های سفید. همان بود که می‌خواستم. چهار گوش بود و روی یکی از گوشه‌هایش گلدوزی شده بود، با کاموای سرمه‌ای و آبی و سفید 💥 پتو را گرفتم و گذاشتم کنار گهواره. با شوق و ذوق گفت: « نمی‌دانی با چه سختی این پتو را خریدیم. با دو تا از دوست‌هایم رفتیم. آن‌ها را نشاندم ترک موتور و راه گرفتیم توی خیابان‌ها. یکی این‌طرف خیابان را نگاه می‌کرد و آن یکی آن‌طرف را. آخر سر هم خودم پیدایش کردم. پشت ویترین یک مغازه آویزان شده بود. » آهسته گفتم: « دستت درد نکند. » 💥دستم را دوباره گرفت و فشار داد و گفت: « دست تو درد نکند. می‌دانم خیلی درد کشیدی. کاش بودم. من را ببخش. قدم! من گناهکارم می‌دانم. اگر مرا نبخشی، چه‌کار کنم؟! » بعد خم شد و دستم را بوسید و آن را گذاشت روی چشمش. دستم خیس شد. گفت: « دخترم را بده ببینم. » گفتم: « من حالم خوب نیست. خودت بردار. » گفت: « نه... اگر زحمتی نیست، خودت بگذارش بغلم. بچه را از تو بگیرم، یک لذت دیگری دارد. » 💥 هنوز شکم و کمرم درد می‌کرد، با این‌حال به سختی خم شدم و بچه را از توی گهواره برداشتم و گذاشتم توی بغلش. بچه را بوسید و گفت: « خدایا صد هزار مرتبه شکر. چه بچه خوشگل و نازی. » همان شب صمد مهمانی گرفت و پدرم اسم اولین بچه‌مان را گذاشت، خدیجه. بعد از مهمانی، که آب‌ها از آسیاب افتاد، پرسیدم: « چند روز می‌مانی؟! » گفت: « تا دلت بخواهد، ده پانزده روز. » گفتم: « پس کارت چی؟! » گفت: « ساختمان را تحویل دادیم. تمام شد. دو سه هفته‌ی دیگر می‌روم دنبال کار جدید. » 💥 اسمش این بود که آمده بود پیش ما. نبود، یا همدان بود یا رزن، یا دمق. من سرم به بچه‌داری و خانه‌داری گرم بود. یک شب سفره را انداخته بودم، داشتم بشقاب‌ها را توی سفره می‌چیدم. صمد هم مثل همیشه رادیویش را روشن کرده بود و چسبانده بود به گوشش. 🔰ادامه دارد.....
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌷 ✅ فصل نهم قابلمه‌ی غذا را آوردم. گفتم: « آن را ولش کن بیا شام بخوریم، خیلی گرسنه‌ام. » نیامد.نشستم و نگاهش کردم. دیدم یک‌دفعه را دیو را گذاشت زمین و بلند شد.بشکنی توی هوا زد و دور اتاق چرخید.بعد رفت سراغ خدیجه او را از توی گهواره برداشت.بغلش کرد و بوسید. و روی یک دست بلندش کرد. به هول از جا بلند شدم و بچه را گرفتم و گفتم: «صمد چه خبر شده. بچه را چه‌کار داری. این بچه هنوز یک ماهش هم نشده. چلّه‌گی دارد. دیوانه‌اش می‌کنی!» میخندید و می‌چرخید و می‌گفت: «خدایا شکرت.خدایا شکرت! » خدیجه را توی گهواره گذاشتم. آمد و شانه‌هایم را گرفت و تکانم داد. بعد سرم را بوسید و گفت: « قدم! امام دارد می‌آید. امام دارد می‌آید. الهی قربان تو و بچه‌ات بروم که این قدر خوش‌قدمید.» بعد کتش را از روی جالباسی برداشت. ماتم برده بود. گفتم: «کجا؟!» گفت: «می‌روم بچه‌ها را خبر کنم. امام دارد می‌آید!» این‌ها را با خنده می‌گفت و روی پایش بند نبود. خدیجه از سر و صدای صمد خواب‌زده شده بود. گفتم: «پس شام چی؟! من گرسنه‌ام.» برگشت و تیز نگاهم کرد و گفت:«امام دارد می‌آید. آن‌وقت تو گرسنه‌ای.به جان خودم من اشتهایم کور شد. سیر سیرم.» مات و مبهوت نگاهش کردم.گفتم:«من شام نمی‌خورم تا بیایی.»خیلی گذشت.نیامد. دیدم دلم بدجوری قار و قور می‌کند. غذایم را کشیدم و خوردم.سفره را تا کردم که خدیجه بیدار شد. بچه گرسنه‌اش بود.شیرش را دادم.جایش را عوض کردم و خواباندمش توی گهواره.نشستم و چشم دوختم به سیاهی شب که از پشت پنجره پیدا بود. همان‌طوری خوابم برد. خیلی از شب گذشته بود که با صدای در از خواب پریدم. صمد بود. آهسته گفت: « چرا این‌جا خوابیدی؟! » رختخوابم را انداخت و دستم را گرفت و سر جایم خواباندم. خواب از سرم پریده بود. گفتم: « شام خوردی؟! » نشست کنار سفره و گفت: « الان می‌خورم. » خدیجه از خواب بیدار شده بود. لحاف را کنار زدم. خواستم بلند شوم. گفت: « تو بگیر بخواب، خسته‌ای. » نیم‌خیز شد و همان‌طور که داشت شام می‌خورد، گهواره را تکان داد. خدیجه آرام آرام خوابش برد. بلند شد و چراغ را خاموش کرد. گفتم: « پس شامت؟! » گفت: « خوردم. صبح زود که برای نماز بلند شدم، دیدم دارد ساکش را می‌بندد. بغض گلویم را گرفت. گفتم: « کجا؟! » گفت: « با بچه‌های مسجد قرار گذاشتیم بعد از اذان راه بیفتیم. گفتم که، امام دارد می‌آید. » یک‌دفعه اشک‌هایم سرازیر شد. گفتم: « از آن وقت که اسمت روی من افتاد، یا سرباز بودی، یا دنبال کار. حالا هم که این‌طور. گناه من چیست؟! از روز عروسی تا حالا، یک هفته پیشم نبودی. رفتی تهران پی کار، گفتی خانه‌مان را بسازیم، می‌آیم و توی قایش کاری دست و پا می‌کنم. نیامدی. من که می‌دانم تهران بهانه است.افتاده‌ای توی خط تظاهرات و اعلامیه پخش کردن و از این‌جور حرف‌ها.تو که سرت توی این حرف‌ها بود، چرا زن گرفتی؟!چرا مرا از حاج‌آقایم جدا کردی.زن گرفتی که این‌طور عذابم بدهی.من چه گناهی کرده‌ام. شوهر کردم که خوشبخت شوم. نمی‌دانستم باید روز و شب زانوی غم بغل کنم و بروم توی فکر و خیال که امشب شوهرم می‌آید،فردا شب می‌آید» خدیجه با صدای گریه‌ی من از خواب بیدار شده بود و گریه می‌کرد. صمد رفت گهواره را تکان داد و گفت:«راست می‌گویی. هر چه تو بگویی قبول دارم. ولی به جان قدم، این دفعه دیگر دفعه‌ی آخر است. بگذار بروم امامم را ببینم و بیایم. اگر از کنارت جم خوردم،  هر چه دلت خواست بگو.» خدیجه اتاق را روی سرش گذاشته بود.بندهای گهواره را باز کردم و بچه را بغل گرفتم.گرسنه‌اش بود. آمد، نشست کنارم.خدیجه داشت قورت قورت شیر می‌خورد.خم شد و او را بوسید. صدایش را عوض کرد و با لحن بچه‌گانه‌ای گفت:«شرمنده‌ی تو و مامانی هستم.قول می‌دهم از این به بعد کنارتان باشم.آقای خمینی دارد می‌آید.تو و مامان دعا کنید صحیح و سالم بیاید.» بعد بلند شد و به من نگاه کرد و با یک حالتی گفت: «قدم! نفس تو خیر است. تازه از گناه پاک شده‌ای.برای امام دعا کن به سلامت هواپیمایش بنشیند.» با گریه گفتم:«دلم برایت تنگ می‌شود. من کی تو را درست و حسابی ببینم...» چشم‌هایش سرخ شد گفت:«فکر کردی من دلم برای تو تنگ نمی‌شود؟!بی‌انصاف! اگر تو دلت فقط برای من تنگ می‌شود، من دلم برای دو نفر تنگ می‌شود.» خم شد و صورتم را بوسید.صورتم خیسِ‌خیس بود.چند روز بعد،انگار توی روستا زلزله آمده باشد،همه ریختند توی کوچه‌ها،میدان وسط ده و روی پشت‌بام‌ها.مردم به هم نقل و شیرینی تعارف می‌کردند.زن‌ها تنورها را روشن کرده و نان و کماج می‌پختند.می‌گفتند: « امام آمده. »در آن لحظات به فکر صمد بودم. می‌دانستم از همه‌ی ما به امام نزدیک‌تر است.دلم می‌خواست پرواز میکردم و می‌رفتم پیش او و با هم می‌رفتیم و امام رامیدیدیم. 🔰ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرارعاشقی🥀💔 ✨شب میلاد باب الحوایج ✨ 🕊ای بیقرار یار دعای فرج بخوان 🕊با چشم اشکبار،دعای فرج بخوان 🕊عجّل علی ظهورک و یابن الحسن بگو 🕊پنهان و آشکارا بگو 🕊️⚘✦‎࿐჻ᭂ🌾🍀🌾჻ᭂ࿐✦─🕊 🌷بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ🌷 🌾🍁اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ 🌾🍁وَ بَرِحَ الْخَفآءُ 🌾🍁وَ انْکَشَفَ الْغِطآء 🌾🍁 وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ 🌾🍁 وَ ضاقَتِ الاَْرْض 🌾🍁وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ 🌾🍁وَ اَنْتَ الْمُسْتَعان 🌾🍁وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی 🌾🍁وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّ وَ الرَّخآءِ 🌷اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِران یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ🌷 🌾🍁الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 🌾 🍁 اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی 🌾🍁 السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🌾🍁الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل 🌾🍁یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ 🌾🍁بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین 🕊التماس _دعای_فرج 🕊أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج ╭─🌱✨🔥────• │ به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 @sofreh_kareimaneh
‍ نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤ ❤ خـــ♥ــدایا🙏 در این شب زیبای✨💫✨ میلاد باسعادت امام موسی کاظم (ع) ✨دل های دوستانم را سرشار از نور و شادی ڪن✨ ✨ و آنچه را ڪه به بهترین بندگانــ♥ـــت عطا میفرمایی به آنها نیز عطا بفرما🙏 آمیـــن یا رَبَّ شبتون خدایی 🌙 به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 @sofreh_kareimaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱بگیر دست گرفتارهای راهت را مگیر از دلِ دلدادگان، نگاهت را 🌱شکسته ایم در این عصر سخت وانفسا بیا که با تو ببینیم روز راحت را 🌱دلم گرفته کجایی به هر کسی گفتم... خبر نداشت نشانی خیمه گاهت را ♥ ♻️ امروز پنجشنبه ۷ تیر ۱۴۰۳ هجری شمسی ۲٠ ذی الحجه ۱۴۴۵ هجری قمری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ذکر مخصوص روز پنجشنبه: «لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ الْمُبین» ۱۰۰ مرتبه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لینک کانال سفره کریمانه در ایتا👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh پیج اینستاگرام سفره کریمانه 👇 @sofreh_kareimaneh
پنجاه پیامهای آیه فوق ⇧⇩: 1- قرآن، كتابى بسيار با عظمت است. 2- نزول كتب آسمانى، براى تربيت مردم است. 3- در قرآن، باطل راه ندارد. 4- محور، حقانيّت است نه اكثريّت. بى توجّهى و ايمان نياوردن اكثريّت مردم، دليل بر باطل بودن راه نيست. 5- اكثريّت مردم حقّ‌گرا نيستند. 6- رهبر بايد بداند كه بسيارى از مردم به او ايمان نمى‌آورند، پس با آمادگى بيشترى با اين مسأله روبرو مى‌شود. لینک کانال سفره کریمانه در ایتا👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh پیج اینستاگرام سفره کریمانه 👇 @sofreh_kareimaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍صلوات خاصه امام کاظم علیه السلام... 🔹اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَمِينِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَرِّ الْوَفِيِّ الطَّاهِرِ الزَّكِيِ‏... 🔸النُّورِ الْمُبِينِ (الْمُنِيرِ) الْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ عَلَى الْأَذَى فِيكَ‏... 🔹اللَّهُمَّ وَ كَمَا بَلَّغَ عَنْ آبَائِهِ مَا اسْتُودِعَ مِنْ أَمْرِكَ وَ نَهْيِكَ وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ... 🔸وَ كَابَدَ أَهْلَ الْعِزَّةِ وَ الشِّدَّةِ فِيمَا كَانَ يَلْقَى مِنْ جُهَّالِ قَوْمِهِ‏... 🔹رَبِّ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِمَّنْ أَطَاعَكَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِكَ إِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف آخر خطاب به همه مردم با هر تیپ ظاهری و فکری؛ پیش فرض هایتان درباره جلیلی که ساخته ی رسانه هاست را کنار بگذارید؛ اگر او را آنطور که واقعا هست بشناسید دل تان نمی آید به او رای ندهید! رای به جلیلی انتخاب بین بد و بدتر نیست؛ انتخاب بهترین گزینه است. هیچ وقت از رای به جلیلی شرمنده نخواهید شد، بلکه درآینده به این انتخاب افتخار خواهید کرد... @Sabeti
دل به طهورای ولایت برید حاجت خود به باب حاجت برید نگویم این را که خدا عالم است باب حوائج به خدا کاظم است لینک کانال سفره کریمانه در ایتا👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh پیج اینستاگرام سفره کریمانه 👇 @sofreh_kareimaneh
🌺 مشارکت حداکثری و انتخاب اصلح، شرط سرافرازی در انتخابات است ✏️ رهبر انقلاب: امیدوارم ان‌شاءالله خدا ملّت ایران را سرافراز از این انتخابات خارج کند. سرافرازی به چیست⁉️ سرافرازی به دو مطلب است: در درجه‌ی اوّل، «مشارکت حدّاکثری»، در درجه‌ی بعد، «انتخاب اصلح»؛ هر دوی اینها مهم است. ✏️ مشارکت بالا که ما روی آن خیلی اصرار میکنیم، به خاطر این است که مهم‌ترین اثر مشارکت بالا، سرافرازی جمهوری اسلامی است. 🔹️بخشی از بیانات رهبر انقلاب در دیدار مردمی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم در سالروز عید غدیر. ۱۴۰۳/۴/۵ 🔹️متن کامل بیانات: khl.ink/f/56789 ➖➖➖➖➖➖➖
به مثل رئیسی رای بدید ! اگر میخواید برق خونه هاتون قطع نشه اگر میخواید تو هسته ای تون سیمان نریزن اگر میخواید از کرونا و بیماری های دیگه تلف نشید اگر میخواید قیمت ارز کشورتون ۳۰ برابر نشه اگر‌ میخواید حقوق سرباز و معلمتون تکون نخوره اگر میخواید بنزینتون ۳ برابر نشه اگر میخواید رئیس جمهورتون زخم بستر نگیره اگر میخواید صبح جمعه متوجه مشکلات نشید اگر مییخواید سرمایتون تو بورس نابود نشه اگر میخواید هر روز برادر و خواهر وزار رو دستگیر نکنن اگر‌ میخواید پاسپورت کشورتون بی ارزش نشه اگر میخواید خودرو با قیمت نجومی اونم لاتاری نصیبتون نشه اگر میخواید به اسم بیمه بودن بهتون تسلای خاطر ندن ! اگر میخواید براتون مسکن نسازن ! اگر میخواید براتون پتروشیمی نسازن ! اگر میخواید برادر رئیس جمهور خط قرمز نباشه ! اگر میخواید کمبود دارو نباشه ! ➖➖➖➖➖➖➖
سلام و عرض ادب.برای سربلندی کشورمان و برای پیشرفت استان مان به کسی رای خواهیم داد که ادامه دهنده مسیر خدمت شهید رئیسی باشد(آقای سعید جلیلی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📊 چرا جلیلی در شرایط کنونی، اصلح محسوب می‌شود؟ (استاد شجاعی) پنجشنبه 7 تیر ۱۴۰۳.
💢 حسرت‌های فردای انتخابات... 🔻 ساعت ۷ صبح ۲۵خراد۹۲ بود. چشم دوخته بودم به تلویزیون تا نتایج اولیه را ببینم: روحانی ۸۰۰هزار رای قالیباف ۳۰۰هزار رای جلیلی ۲۰۰هزار رای با خودم گفتم انشالله تا پایان شمارش آرا ورق برمی‌گردد.. 🕰 ساعت: ۸ شب. ورق برنگشت. و بیش از هرچیزی یک چیز تا عمق وجودم را سوزاند: روحانی فقط ۲۰۰هزار رای بیشتر از ۵۰درصد داشت! 🔹 هی باخودم تصور میکردم: ۲۰۰هزار یعنی دوتا وزرشگاه آزادی... ⁉️ واقعا «ما» با همه کاستی‌های‌مان نمی‌توانستیم ۲۰۰هزار رای بیشتر جمع کنیم؟ ▪️ اگر چند روز زودتر شروع کرده بودیم و بیخیال امتحانات خرداد می‌شدیم... ▪️ یا اگر آن‌هایی که می‌گفتند کار شب انتخاباتی اثر ندارد، می‌آمدند و بیشتر می‌شدیم... ▪️ یا اگر زمان بیشتری از روز را تلاش می‌کردیم و غرق روزمرگی‌ها نمی‌شدیم... ▪️ یا اگر دنبال اثرگذاری کلان نبودیم و قدر ۷-۸ رای را هم می‌دانستیم... و.... «ما» می‌توانستیم ورق را برگردانیم! 🔻 امروز خمینی کبیر دارد مستقیما همه «ما» را خطاب قرار می‌دهد: در قضيه تعيين رئيس جمهور بر همه مسلمان‌ها و مكلّفهاى ايران واجب است كه دخالت داشته باشند! اگر دخالت نكنند و يك صدمه‏ اى به اسلام برسد و يك رئيس جمهورى مثل سابق بتراشند، فردا مسئولند پیش خدا! (صحیفه امام، ج ۱۵، ص۱۵) 🔹 حاج حسین یکتا اخیرا می‌گفت: "قشنگ پیداس خیلی‌ها کُپ کردن خیلی‌ها گفتن مرگ بر شاه، اما همه نمازجمعه نیومدن! خیلی ها برای نمازجمعه گفتن جنگ‌جنگ تا پیروزی اما جبهه نیومدن! معلوم نیست همه برسن‌ها... شب‌های قدر انقلاب اسلامی است!" 🔻 لیلة‌القدر در پیش است. فرقی ندارد فضای انتخابات، شبیه ۹۲ هست یا ۸۴. 🔹 چیزی که قطعی است این است که ما می‌توانیم نتیجه را تغییر دهیم.. 🔻 اگر سستی نکنیم و راحت‌طلبانه نظاره‌گر صحنه نباشیم! "لا تهنوا و لا تحزنوا انتم الاعلون" (آل‌عمران۱۳۹) 🔹 اگر مثنی و فرادا به یاری خدا قیام کنیم و به نصرت الهی ایمان داشته‌باشیم. "ان تنصرو الله ینصرکم" (محمد۷) 💢 با توجه به آرایش صحنه چه باید کرد؟ 🔻 راه حل، نه کلی‌گویی و فرار از تعیین مصداق است، چون الان شش گزینه به طور مشخص در برابر مردم است. نه نقد جلیلی و قالیباف و دعواهای درون‌ایتایی، آرای خاکستری را در سبد جبهه انقلاب می‌ریزد. 1️⃣ هرکسی باید کاندیدای اصلح خود را پیدا کند و کاملا ایجابی، کارآمدی‌های شخصی او و شباهت‌هایش با شهید رئیسی را تبیین کند. 2️⃣ ترس از ضرر محتمل، بیشتر از اشتیاق به منفعت محتمل اثرگذار است! باید در چارچوب اخلاق و تقوا، خطر فاجعه آفرین تکرار دوران سیاه روحانی را بیان کنیم. 🔻 رهبر انقلاب، انتخابات را لیلة القدر نظام اسلامی می‌دانند. (۱۳۸۶/۱۲/۲۴) در این لیلة‌القدر، اگر به بهانه‌های واهی به خواب غفلت برویم و مشغول بالاپایین کردن گروه‌های ایتایی بشویم، حسرت‌های فردای انتخابات، ما را رها نخواهد کرد. ✍️ محمدحسین ابوطالبی
🔺غذاهای مفید برای استخوانها 👌🏻 ▫️کشک، کنجد، بادام، فندق، پسته، گردو، انواع کلم، نور آفتاب ، نعنا و پونه ، پیاز ، سبزیجات و میوه جات، برنج کته، روغن زیتون ▫️برای دردهای استخوانی، یک قاشق مرباخوری دارچین را با نصف قاشق مرباخوری زنجبیل در یک لیوان آب جوش دم میکنیم و با عسل شیرین کرده و میل میکنیم 🔻معجون برای پوکی استخوان 👌🏻 ▫️چهار مغز+ کنجد+ پونه کوهی+ زنیان+ زیره سبز+ زیره سیاه+ رازیانه+سیاهدانه+ کشک+جوزهندی+ زعفران. همه اینها را آسیاب کرده و مخلوط میکنیم و روزی یک قاشق میخوریم طرز تهیه یه غذای مفید برای استخوان 👌🏻 ▫️هفته‌ای یک بار ازاین سوپ جو میل کنید تا هیچوقت به درد استخوانی مبتلا نگردید: ▫️پاچه گوسفند+ هویج + سبزیجات+یک قاشق زنجبیل+ روغن زیتون+ یک لیوان جو . به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 @sofreh_kareimaneh
✅مضرات سس مایونز ✍گرفتگی عروق ، ، فشار خون ، سنگ کیسه صفرا ، چاقی بیش از حد ، آلرژی ، تاثیر بر استخوان ها به خصوص ستون فقرات و ... تنها بخشی از بیماری هایی است که در اثر مصرف سس مایونز بوجود میآید . در ضمن موادی همچون کربنات پتاسیم و بنزوات سدیم که سرطان زا هستند جزو مواد تشکیل دهنده مایونز هستند که مشهور به سم کبد میباشند. 💥راستی مهمترین عامل جوش و آکنه در صورت مصرف سس مایونز است که به شدت تحریک کننده آن است. 🍲کانال پخت و پز اسلامی . به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 @sofreh_kareimaneh
باباهای بامسئولیت این موضوع رو میدونستین؟ پدر عزیز اگر می خواهید واقعاً پدر خوبی باشید، ابتدا مطمئن شوید که همسر خوبی هستید. اگر چیزی وجود داشته باشد که فرزند شما به آن نیاز داشته باشد، آن عشق شما به خانه و خانواده‌تان است پدر باید به خاطر داشته باشد که او یکی از نخستین و مهم ترین معلم های فرزند خود است و با رفتار و گفتار خود میتواند درباره جهان پیرامون به او بیاموزد. از دوره بارداری همسرتان پدری کردن را شروع کنید. درمورد آرزوهای تان برای فرزندتان صحبت کنید و هنگام تولد نوزادحضور داشته باشید. ازهمان ابتدا در مراقبت از کودک مشارکت داشته باشید. . به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 @sofreh_kareimaneh