#داستان_مهدوی
#قسمت_اول
💢سفر به آینده تاریخ 💢
دوستم سلام✋، با چه انگیزه ای این متن را مطالعه می کنی❓می دانی می خواهم تو را به سفری دور و دراز ببرم❓🙂
همسفر خوبم❗️ از تو می خواهم تا همراه من به آینده بیایی❗️ آینده ای که دیدنش آرزوی همه است🤗
🚚 من تو را به روزگاری می برم که قرار است اتفاق جدیدی در عالم بیفتد؛ آری، سخن من در مورد روزگار ظهور است.
من می خواهم حوادث آن روزگار را برایت بگویم. آیا آماده هستی❓
حتماً بارها شنیده ای که وعده خدا بسیار نزدیک است. پس برخیز و همراه من به مکه بیا ....🤝
💠 امروز، بیستم "ذی الحجّه" است.
ما الان در شهر مکه، کنار کعبه🕋 هستیم. بیست روز دیگر ⏳تا رویداد جهانی باقی(ظهور منجی) مانده است.
نگاه کن❗️ ببین که کعبه🕋 چقدر زیبا، جلوه نمایی می کند❗️🌸
آیا موافقی با هم طوافی گرد کعبه بنماییم❓
به راستی چرا "مسجدالحرام" 🕌 این قدر خلوت است؟!🤔
شنیده بودم که خانه خدا 🕋 بسیار شلوغ است وهیچ وقت دور خانه خدا خلوت نمی شود.
چرا امروز اینجا این قدر خلوت است❗️❓
آیا عشق و علاقه مردم به کعبه🕋 کم شده است؟
مکه حرم امن خداست؛ امّا امروز سپاهیان "سُفیانی"😈 این شهر را محاصره کرده اند😔 و به همین علّت است که شهر این قدر خلوت است.
همسفرم❗️آیا "سُفیانی" را می شناسی❓
آیا می خواهی کمی درباره او برایت سخن بگویم❓🤔
📛"سفیانی" یکی از دشمنان امام زمان ارواحنا فداه است و قیام او از علامت های ظهور معرّفی شده است.
تقریباً چند ماه قبل، او در سوریه دست به کودتای نظامی زد و حکومت این کشور را به دست گرفت، سپس به عراق حمله کرد و شهر کوفه را به تصرّف خود درآورد و در این شهر جنایات زیادی انجام داد و تعداد زیادی از شیعیان این شهر را قتل عام کرد.
🔚#ادامه_دارد......
☘ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج☘به کانال ما در واتساپ بپیوندید 👇 https://chat.whatsapp.com/IUVHNXpAgekJ5ZdEa1thx3
به کانال سفره کریمانه در ایتا بپیوندید 👇
@sofrehckareimaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش_مصحف
#استاد_صفارهرندی
#درس_بیستونهم
#سوره_بقره #آیه_14
#قسمت_اول
♦️و إِذَا لَقُوا الَّذِينَ آَمَنُوا قَالُوا آَمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ (۱۴)♦️
🍃ترجمه واژگان
🔸لقُوا: برخورد میکنند(برخورد کردند)، ملاقات میکنند(ملاقات کردند)، برخورد کنند، ملاقات کنند
🔹آمَنَّا: ايمان آوردهايم، ايمان آورديم
🔸خلَوْا: خلوت میکنند(خلوت کردند)، خلوت کنند
🔹شيَاطِينِ: جمع «شَيطان: شيطان»
🔸معَ: با، همراه
🔹مسْتَهْزِئُونَ: جمع «مُستَهزِئ: مسخره کننده»
✍🏻نکات مناسب برای ترجمه آيه:
🔻۱. «اِذَا لَقُوا»؛ فعل «لَقُوا» ماضی است؛ ولی چون «اِذَا» که ظرف متضمن معنای شرط است برسر آن آمده است، به صورت مضارع معنا میشود: هنگامی که برخورد میکنند/برخورد کنند.
🔻۲. «قَالُوا»؛ فعل ماضی است؛ ولی چون جواب شرط است به صورت مضارع معنا میشود: میگویند.
🔻۳. «اِذَا خَلَوا... قَالُوا»؛ دو فعل «خَلَوا» و «قَالُوا» ماضی است؛ ولی به همان دلیل که در بند ۱ و ۲ گفته شد، به صورت مضارع معنا می شوند: خلوت میکنند/خلوت کنند... میگویند.
🔻۴. «خَلَوا اِلَی شَیَاطِینِهِم»؛ کلمه «إلَی» بعد از «خَلَوا» در اين آيه بايد «با» معنا شود: خلوت میکنند با شیطانهایشان به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_اول
💠 ساعت از یک بامداد میگذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمهشب رؤیایی، خانه کوچکمان از همیشه دیدنیتر بود.
روی میز شیشهای اتاق پذیرایی #هفت_سین سادهای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر #ایرانی نبود دلم میخواست حداقل به اینهمه خوشسلیقگیام توجه کند.
💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکیاش را میدیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس میشد.
میدانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمیاش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکیاش همیشه خلع سلاحم میکرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی #خبر خوندی، بسه!»
💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام #ایران نشدید، شاید ما حریف نظام #سوریه شدیم!»
لحن محکم #عربیاش وقتی در لطافت کلمات #فارسی مینشست، شنیدنیتر میشد که برای چند لحظه نیمرخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد.
💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت #العربیه باز بود و ردیف اخبار #سوریه که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این میخوای #انقلاب کنی؟» و نقشهای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«میخوام با دلستر انقلاب کنم!»
نفهمیدم چه میگوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بیمقدمه پرسید :«دلستر میخوری؟» میدانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، #شیطنت کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمیخوام!»
💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه میرفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه #مبارزه بینتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم میرسید!»
با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشهها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچهبازی فرق داره!»
💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی میدانست چه میگوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچهبازی میکردیم! فکر میکنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال #دانشجوی مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به #نظام ضربه زدیم!»
در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاسها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و #بسیجیها درافتادیم!»
💠 سپس با کف دست روی پیشانیاش کوبید و با حالتی هیجانزده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریهای #عاشق یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیالانگیز آن روزها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمیدونی وقتی میدیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی میشدم! برا من که عاشق #مبارزه بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!»
در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!»
💠 تیزی صدایش خماری #عشق را از سرم بُرد، دستم را رها نمیکرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر #آرمانت قید خونوادهات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترکشون کردم!»
مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بیتوجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :«#چادرت هم بهخاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر #اغتشاشات دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
لینک کانال سفره کریمانه در ایتا 👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇
@sofreh_kareimaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارگروه سفره کریمانه
درماه مبارک رمضان همراه شماست با ..
🔺ویژه برنامه ماه مبارک رمضان 🌙
🖇 زندگی با آیه ها...
#قسمت_اول
✨- همگام با طرح ملی مسطورا -✨
🌼ماه خدا همراه با کلام خدا
🔰با حضور حجة الاسلام والمسلمین
جناب آقای رمضانی
(ریاست امور قرآنی اداره کل تبلیغات اسلامی مازندران )
🎁همراه با جوایز ارزنده 🎁
💌برای پاسخ به سوالات هر قسمت از ویژه برنامه زندگی با آیه ها به آیدی زیر ارسال نمایید 👇
🆔 @nahidkhalili
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
▁▂▄▅▆▇█ اًّلًّسًّلًّاًّمًّ عًّلًّیًّکًّ یًّاًّ اًّبًّاًّعًّبًّدًّاًّلًّلًّهًّ █▇▆▅▄▂▁
#حفظ_زیارت_عاشورا 📗
#شناخت 🌱
#قسمت_اول 1⃣
🍀در زیارت عاشورا چیزی حدود هجده دعا میکنیم که متناسب با آن، هجده مقام را از خدا میخواهیم.
💥درخواستهای انسان در زیارت عاشورا، دنیوی و مادی و فانی نیست، بلکه همگی معنوی است.
که بعضی از آنها بهقدری بالاست که اگر زیارت عاشورا وجود نداشت، نمیتوانستیم باور کنیم که کسی جرأت درخواست آنها را از خدا داشته باشد.
⚡اینها خیلی خواستههای بزرگی هست و انسان از آنها درجات سلوک را یاد میگیرد، چون از پایین شروع میشود و به بالا میرسد.
⭐⭐⭐⭐⭐
📝و اما آن مقامها:
⭐⭐⭐⭐⭐
🌻۱- مقام خونخواهی امام حسین علیهالسلام
⬅️ ان یرزقنی طلب ثارک
🍀اینکه کسی بخواهد خونخواهی امام حسین را بکند، مقام خیلی بالایی است، چون خونخواهِ اصلی ابیعبدالله، امام زمان است.
⭐⭐⭐⭐⭐
🌻۲- مقام وجاهت عند الله
(آبرومندی نزد خدا)
⬅️ اللهم اجعلنی عندک وجیها
⭐⭐⭐⭐⭐
🌻۳- مقام معِیَّت(همراهی) با معصوم
⬅️ ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخرة
⬅️ مع امام منصور
🍀(این درخواست، بسیار ویژه است، چون تمام
انبیا و اولیا آرزویش را داشتهاند).
⭐⭐⭐⭐⭐
🌻۴- مقامی که درخواست میکنیم تمام مراحل زندگی ما، درهمتنیده با معصوم باشد.
⬅️ اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد...
⭐⭐⭐⭐⭐
🌻۵- مقام شهادت
⬅️ و مماتی ممات محمد و آل محمد
🍀چون مرگ همه معصومین از پیامبر تا امام حسن عسکری علیهمالسلام، با شهادت بوده.
⭐⭐⭐⭐⭐
🌻۶- رسیدن به مقام محمود
⬅️ ان یُبِلِّغنی المقام المحمود
🍀در قرآن آیهای داریم که به پیامبر میگوید: نماز شب بخوان تا به مقام محمود برسی. مقام محمود از نگاه بیشتر مفسران، یعنی مقام شفاعت.
خود شفاعت شدن، یک مقامی است که به هر کسی نمیرسد (لا یملکون الشفاعة... شفاعت به هر کس نمیرسد).
🍀حالا یک مقامی هست که از شفاعتشدن بالاتر است و آن هم مقام شفاعتکردن است و ما در این فراز، این را از خدا میخواهیم.
⭐⭐⭐⭐⭐
🌻۷- مقام مشارکت در مصیبت ولیّ معصوم
⬅️ لقد عظمت الرّزِیّة... بک علینا
⬅️ و اسئل الله بحقکم... ان یعطینی بمصابی بکم...
(یعنی مصیبت شما را، مصیبت خودم میدانم)
⬅️ الحمد لله علی عظیم رزِیّتی
(دقیقا در اینجاست که انسان مصیبت را برای خودش میداند)
🍀این مقام، خیلی عظیم است و خیلی باید دربارهاش بحث کرد.
داستان زیارت عاشورا، داستانِ یکیشدن با اهلبیت است، قرار است از این طریق، به شجره حیات متصل شویم.
⭐⭐⭐⭐⭐
🌻۸-مقام برائت
(برای دوری و تبرّیجستن از بعضی جریانها و افراد و نیز بعضی خصوصیتها)
⬅️ و بالبرائة من اعدائکم
⭐⭐⭐⭐⭐
🌻۹- مقام لعن
🍀این مقام، آنقدر مهم است که در زیارت عاشورا بر سلام اولویت دارد. اول صدتا لعن میدهیم و بعد صد سلام.
(جاروب کن خانه سپس میهمان بطلب)
⬅️ اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد
🍀نکته: چهره اصلی برائت و لعن، بعد از ظهور دیده میشود، چون ما مردم اصلا تا قبل از ظهور نمیفهمیم کسانی که باعث و بانی ماجرای کربلا بودهاند، ما را از چه نعمات زیاد و برکات بزرگی محروم کردهاند.
🍀ما الآن از دنیای بعد از ظهور چیزی نمیدانیم و درک نمیکنیم. اصل برائت در آن زمان اتفاق میافتد.
یعنی وقتی ظهور انجام میشود و میفهمیم چه چیزی را از ما گرفتهاند، تازه حسّ واقعیِ برائت را درک خواهیم کرد.
⭐⭐⭐⭐⭐
🌻۱۰- مقام سِلم
⬅️ انی سلم لمن سالمکم
⬅️ و ولیّ لمن والاکم
🍀این مقام، عبارت است از مقام دوستی با دوستان و دوستداران اهلبیت، برای تشکیل یک شبکه متحد در راه تحقق منویّات این خاندان.
⭐⭐⭐⭐⭐
🌻۱۱- مقام حَرب
⬅️ حرب لمن حاربکم
این مقام، یعنی مقام دشمنی با دشمنان اهلبیت، برای پالایش آن شبکه متحد و همچنین مبارزه با موانع رشد بشر.
آیا شما فکر میکنید هر کسی میتواند به مقام مجاهدت برسد؟
⭐⭐⭐⭐⭐
🌻۱۲-مقام ایثار
🍀ما در زیارت عاشورا این مقام را درخواست میکنیم و لااقل ادای آن را درمیآوریم.
ایثار یعنی بذل بهترینها، و ما زیارت عاشورا بهترین داشتههای خود را فدای امام میکنیم.
⬅️ به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
🟣خاک های نرم کوشک🟣
#قسمت_اول
مادر شهید:
روستای ما یک مدرسه بیشتر نداشت و آن هم دبستان بود. آن وقتها عبدالحسین تو کلاس چهارم ابتدایی درس می خواند با اینکه کار هم می کرد نمره اش همیشه خوب بود.
یک روز از مدرسه که آمد، بی مقدمه گفت: از فردا اجازه بدین دیگه مدرسه نرم
من و باباش با چشم های گرد شده به هم نگاه کردیم همچین درخواستی حتی یکبار هم سابقه نداشت. باباش گفت:« تو که مدرسه رو دوست داشتی برای چی نمی خوای بری؟»
آمد چیزی بگوید بغض گلوش را گرفت همان طور بغض کرده گفت:« بابا از فردا برات کشاورزی می کنم، خاکشوری می کنم هر کاری بگی می کنم ولی دیگه مدرسه نمی رم».
این را گفت و یکدفعه زد زیر گریه
حدس زدیم باید جریانی اتفاق افتاده باشد آن روز ولی هر چه پیله اش شدیم چیزی نگفت
روز بعد دیدیم جدی جدی نمی خواهد مدرسه برود. باباش به این سادگی ها راضی نمی شد، پا تو یک کفش کرده بود که : «یا باید بری مدرسه ،یا بگی چرا نمی خوای بری»
آخرش عبدالحسین کوتاه آمد گفت: «آخه بابا روم نمی شه به شما بگم.»
گفتم:« ننه به من بگو.»
سرش را انداخته بود پایین و چیزی نمی گفت فکر کردم شاید خجالت می کشد دستش را گرفتم و بردمش تو اتاق دیگر کمی ناز و نوازشش کردم گفت و با گریه گفت:« ننه اون مدرسه دیگه نجس شده!»
«چرا پسرم؟»
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
.
به کانال مادر تلگرام بپیوندید👇👇
https://t.me/sofrehkareimaneh1398
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
┄┅┅❁💚❁┅┅┄