eitaa logo
سفره کریمانه
388 دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
4.2هزار ویدیو
152 فایل
باسلام این گروه جهت اجرای برنامه های فرهنگی وقرآنی درماه مبارک رمضان ایجادشده است دعای فرج،ذکر و دعای روز،سخنرانی کوتاه سبک زندگی،آشپزی،متفرقه،تقویم و مسائل روزو مسابقات در مناسبت ها. سلام امام رضا ع، یادشهدا، نیایش و سلام امام حسین ع و تلنگر اوقات شرعی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آمدی شمس و قمر 🎊پیش تو سوسو بزنند 🌸تا که مردان جهان 🎊پیش تو زانو بزننـد 🌸چشم وا کردی و 🎊دنیای علی زیبا شد 🌸باز تکرار همان 🎊سوره‌ی اعطینا شد 🎊ولادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها و روز پرستـار مبـارک بـاد🎉🎊 ━━━🕊✨🌺✨🕊━━ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• به کانال سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
کوچک‌تر از آنم که بگویم که چنین کن یک گوشه‌ی چشمی به من گوشه نشین کن... خاصه امام رضا علیه السلام اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ مردی می‌بایست تحت عمل جراحی قرار می‌گرفت با اینکه داروی مسکنی به او تزريق کرده بودند اما باز هم بی‌قرار و آشفته بود پرستاری مهربان به او گفت: آيا پريشان و ناراحت هستيد؟ مرد دست‌هايش را به نشانه تشويش بهم ماليد و پاسخ داد: بسيار بيشتر از اين! پرستار گفت: اما شما نبايد مضطرب باشيد چون قرار است به زودی حالتان از هميشه بهتر شود لبخندی کم رنگ بر لبان بیمار نشست پرستار افزود: می‌دانید که دو راه برای برخورد با عمل جراحی وجود دارد می‌توانيد خود را تا سرحد مرگ نگران کنيد يا می‌توانید به ما اعتماد کنيد تيم جراحی ما از بهترین‌هاست شما اصلاً نبايد بترسيد سپس چشمکی زد، دست‌های بيمار را فشرد و با لحنی توطئه آميز اشاره کرد: به خصوص که من در اتاق عمل کنار شما خواهم بود و مراقب هستم که همه چيز درست پيش برود هنگامی که بيمار اين حرف‌ها را شنيد احساس آرامش کرد عمل جراحی با مؤفقیت برگزار شد و بيمار کاملاً بهبود يافت آن مرد از اين ماجرا درس مهمی برای سراسر زندگی آموخت ما می‌توانیم با يک موقعيت دو گونه برخورد متفاوت داشته باشيم می‌توانیم خود را تا سرحد مرگ نگران کنيم يا می‌توانیم به نيروئی برتر اعتماد کنيم اگر فقط می‌توانستیم به همان شدت نگرانی خود به خدا توکل کنيم هرگز نگران نمی‌شدیم ‌✧✾════✾✰✾════✾✧ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• به کانال سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
برای خودت زندگی کن نه برای نظرات دیگران نه برای خواست آدم‌ها و نه برای دوست داشته شدن بی توجه به حرف‌ها، نگاه‌ها و دغدغه‌های بی‌فایده هدف‌های خودت را دنبال کن و مؤفق شو زندگی‌ات را آنقدر زیبا بساز که برای شاد بودنت نیاز به هیچ واسطه‌ای نداشته باشی کسی باش که حضورش آرزوی آدم‌هاست نه کسی که حقیرانه منتظر می‌ماند تا لا به لای هوس‌های بیشمار آدم‌ها انتخاب شود خودت باش نه تنديسی كه ديگران می‌خواهند وقتی قالب فكر ديگران می‌شوی زيبا می‌شوی به چشمشان اما‌‌‌‌ قبول كن تمام مجسمه‌ها شكستنی هستند در كمال زیبائی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• به کانال سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨خـدایا در این شب عزیز و مبارک🌸🍃 تو را به حق بهترین‌هایت هیچ انسانی را با سلامتی خود و عزیزانش امتحان نکن ✨خـدایا به حرمت شب میلاد مبارک🌸🍃 حضرت زینب کبری سلام الله علیها همه مریض‌ها را شفای عاجل عطا بفرما •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• به کانال سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❪ بِسمِ‌اللّٰھِ‌الرَّحمٰنِ‌الرَّحیم•'‌ ❫ 🌺@sofrehkareimaneh
•• وقتی‌الگوزینب‌است♥️🌿•• 📝 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «اگر الگوی زن، زینب و فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله علیها باشند، کارش عبارت است از فهم درست، هوشیاری در درک موقعیتها و انتخاب بهترین کارها؛ ولو با فداکاری و ایستادن پای همه چیز@sofrehkareimaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨امیرالمومنین امام على (عليه السلام) فرمودند : كَثْرَةُ الدَّيْنِ تُصَيِّرُ الصّادِقَ كاذِبا وَ المُنْجِزَ مُخْلِفا ؛ بدهى بسيار، راستگو را دروغگو و خوش قول را بدقول مى گرداند. 📚تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص362 🌸🍃↬ @sofrehkareimaneh
🌷بسم الله الرحمن الرحیم 🌷 🌸 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم حضرت زینب (س) می‌فرمایند: حضرت محمّد (ص) و علی (ع)، والِدَین این امّت هستند، چنانچه از آن دو پیروی کنند آن‌ها را از انحرافات دنیوی و عذاب همیشگی آخرت نجات می‌دهند؛ و از نعمت‌های متنوّع و وافر بهشتی بهره مندشان می‌سازند. (بحارالأنوار، ج ۲۳، ص ۲۵۹، ح ۸) 🪷 ذکر روز یکشنبه: یا ذالجلال و الاکرام (۱۰۰) ✅ میلاد با سعادت حضرت زینب کبری مبارک باد @sofrehkareimaneh
اداره امور قرآنی اداره کل تبلیغات اسلامی استان مازندران با همکاری مؤسسه تدبر در قرآن و سیره، برگزار می‌کند: 📖 طرح آموزش تدبر در قرآن کریم (سطوح 1 تا 4 ) 💐 رایگان ✍️ حضوری و مجازی 🔸مهلت ثبت نام: ۱۰ آذرماه 🔹پیشنیاز دوره: توان روخوانی و روان خوانی 🔖 همراه با اعطای گواهینامه الکترونیکی به قبول شدگان در دوره از سوی سازمان دارالقرآن الکریم 🔻علاقمندان جهت کسب اطلاع بیشتر و ثبت نام به آدرس زیر مراجعه نمایند: 🌐https://mftqs.ir کانال رسمی اداره امور قرآنی اداره کل تبلیغات اسلامی استان مازندران : 🆔 @darolquranalkarimmazandaran 🔴 ایتا | کانال رسمی 🆔@darolquranalkarimmazandaran
شروع شد،جانمونین! 🚦 مسابقه بزرگ مستورا شروع شده و کمتر از یک روز مهلت باقی مانده تا در مرحله اول این مسابقه شرکت کنید 🔷 فقط کافیه بیاین توی کانال مستورا و بعد شنیدن صوت و دیدن کلیپ،جواب دو سوال مرحله اول رو بدین و منتظر پخش زنده قرعه کشی مرحله اول برای اهدای جوایز باشین 🎉جایزه هر مرحله : یک گوشی هوشمند + ۱۲ جایزه نقدی یک میلیون ریالی + کلی جوایز متنوع و ارزشمند 🎉 این پیام رو برای بقیه هم بفرستین تا در کنار هم یک رقابت جذاب و متفاوت رو تجربه کنین ورود به کانال مستورا : https://eitaa.com/joinchat/2527134304Ccdba67771f @masturaa 🔴 ایتا | کانال رسمی 🆔@darolquranalkarimmazandaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مغرب به افق آمل اذان استاد سید مرتضی سادات فاطمی به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 @sofrehkareimaneh 🌺🌿🌹🌿🌼🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائک به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
🌿🌺﷽🌿🌺 ⁉️حملات شیطان به شما از کدام سمت است؟؟👇👇 😈حمله از جلو ✳️دلشوره ها و اضطراب هایی که شیطان در مورد * آینده * زندگی یک انسان در ذهن و قلب او ایجاد میکند . 😈حمله از عقب : 👹 مرور * گذشته * و خاطرات آن که شامل سه دسته ✅شکستها ، ✅ گناهان و ✅کدورتها است . 💀 شیطان با مرور دائمی این سه مورد در ذهن انسان ،تمام عمر او را به کینه ، عقده ، حسادت و ... آلوده میسازد. به طوریکه چنین حمله ای آنقدر شخص را درگیر گذشته میکند که او برای دشمنی کردن ، غیبت کردن و نابودی دیگران ، توان پیدا میکند. 😈حمله از چپ : 👺تشویق و ترغیب انسان به انواع گناهان بدنی ( جوارحی ) مثل غیبت ، تهمت ، دروغ و ... 💔وانواع گناهان قلبی ( جوانحی ) که بدتر از گناهان بدنی است مثل تکبر ، حسادت ، خودخواهی ، زودرنجی و.... 😈حمله از راست : 👹شیطان اگر موفق نشود کسی را به گناه آلوده کند ، او را از طریق صورتهای مقدس به سمت آتش میکشاند. ❌او زیباییهای فرد مثل : پاکی ، سوابق خدمت ، خیربودن و... را در ذهن شخص بزرگ جلوه داده و او را به غرور و آلوده دیدن دیگران میکشاند. 😱برای شیطان فرقی ندارد که ما از کدام جهت به دوزخ وارد شویم ، او از راههایی که دستگیره هایش در ما وجود دارد ، وارد میشود. 👌باید مراقب باشیم که کارهای خیر و اعمال و عبادات ما ، ما را برعکس ، سنگین نکند و تعادل ما را در حرکت روی صراط برهم نزند. ⚠️اگر کسی فکر کند که حتی از یک نفر هم بهتر است ،او از نگاه ائمه ، مستکبر است .⚠️ 🚨فراموش نکنیم گاه میتوان اعمال خیر را با هدف نادرستی انجام داد پس به هوش باشیم که مقابله با این حمله شیطان بسیار سخت تر است . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• به کانال سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ از لحظه‌ای که در یکی از اتاق‌های بیمارستان بستری شده بودم زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می‌دادند زن می‌خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می‌خواست او همان جا بماند از حرف‌های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می‌خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک شش گوسفند و یک گاو است در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه‌شان زنگ می‌زد صدای مرد خیلی بلند بود و با آنکه در اتاق بیماران بسته بود اما صدایش به وضوح شنیده می‌شد موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی‌کرد: گاو و گوسفندها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می‌روید یادتان نرود در خانه را ببندید درس‌ها چطور است؟ نگران ما نباشید حال مادر دارد بهتر می‌شود به زودی برمی‌گردیم چند روز بعد پزشک‌ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و در حالیکه گریه می‌کرد گفت: اگر برنگشتم مواظب خودت و بچه‌ها باش مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: این قدر پرچانگی نکن اما من احساس کردم که چهره‌اش کمی درهم رفت، بعد از گذشت ده ساعت پرستاران زن بی‌حس و حرکت را به اتاق رساندند عمل جراحی با مؤفقیت انجام شده بود مرد از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت و وقتی همه چیز رو به راه شد بیرون رفت و شب دیر وقت به بیمارستان برگشت مرد آن شب مثل شب‌های گذشته به خانه زنگ نزد، فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بیهوش بود صبح روز بعد زن به هوش آمد با آنکه هنوز نمی‌توانست حرف بزند اما وضعیتش خوب بود از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد زن می‌خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می‌خواست او همان جا بماند همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد هر شب مرد به خانه زنگ می‌زد همان صدای بلند و همان حرف‌هایی که تکرار می‌شد روزی در راهرو قدم می‌زدم وقتی از کنار مرد می‌گذشتم داشت می‌گفت: گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید حال مادر به زودی خوب می‌شود و ما برمی‌گردیم نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلاً کارتی در داخل تلفن همگانی نیست! همچنان با تعجب به مرد روستایی نگاه می‌کردم که متوجه من شد، مرد در حالیکه اشاره می‌کرد ساکت بمانم حرفش را ادامه داد تا اینکه مکالمه تمام شد بعد آهسته به من گفت: خواهش می‌کنم به همسرم چیزی نگو گاو و گوسفندها را قبلاً برای هزینه عمل جراحیش فروخته‌ام برای اینکه نگران آینده‌مان نشود وانمود می‌کنم که دارم با تلفن حرف می‌زنم در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن‌های با صدای بلند برای خانه نبود! بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بینشان بود تکان خوردم عشقی حقیقی که نیازی به بازی‌های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت اما قلب دو نفر را گرم می‌کرد ‌‌✧✾════✾✰✾════✾✧ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• به کانال سفره کریمانه بپیوندید 👇👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
✍️ 💠 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمه‌شب رؤیایی، خانه کوچک‌مان از همیشه دیدنی‌تر بود. روی میز شیشه‌ای اتاق پذیرایی ساده‌ای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر نبود دلم می‌خواست حداقل به اینهمه خوش‌سلیقگی‌ام توجه کند. 💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکی‌اش را می‌دیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس می‌شد. می‌دانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمی‌اش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکی‌اش همیشه خلع سلاحم می‌کرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی خوندی، بسه!» 💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام نشدید، شاید ما حریف نظام شدیم!» لحن محکم وقتی در لطافت کلمات می‌نشست، شنیدنی‌تر می‌شد که برای چند لحظه نیم‌رخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد. 💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت باز بود و ردیف اخبار که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این می‌خوای کنی؟» و نقشه‌ای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«می‌خوام با دلستر انقلاب کنم!» نفهمیدم چه می‌گوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی‌مقدمه پرسید :«دلستر می‌خوری؟» می‌دانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمی‌خوام!» 💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه می‌رفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه بی‌نتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم می‌رسید!» با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه‌ها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچه‌بازی فرق داره!» 💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی می‌دانست چه می‌گوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچه‌بازی می‌کردیم! فکر می‌کنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به ضربه زدیم!» در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاس‌ها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و درافتادیم!» 💠 سپس با کف دست روی پیشانی‌اش کوبید و با حالتی هیجان‌زده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریه‌ای یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیال‌انگیز آن روز‌ها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمی‌دونی وقتی می‌دیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی می‌شدم! برا من که عاشق بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!» در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!» 💠 تیزی صدایش خماری را از سرم بُرد، دستم را رها نمی‌کرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر قید خونواده‌ات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترک‌شون کردم!» مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی‌توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :« هم به‌خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»... ✍️نویسنده: لینک کانال سفره کریمانه در ایتا 👇 https://eitaa.com/sofrehkareimaneh به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇 @sofreh_kareimaneh