🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#تلنگرانہ
مواظبزبونمـونباشیم...!
دروغهایۍڪهبہشـوخۍمیگیم...
واسمشوگذاشتیمخـالۍبندے...!
گناهڪبیـرهاست...
دروغدروغــہ...
چهجدےوچهشوخۍ...
بپاشوخۍشوخۍ،گناهنکنۍ...!! :)
#اَللّهُــمَّعَجـِــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
۲۸ دی ۱۴۰۲
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
#تلنگرانه ...👌
:) یک تار موی من بیرون باشد، دنیا به آخر میرسد؟!
اگــر یــک تــار مــو در غذایــی خــوب و خوشــمزه باشــد، آیــا دنیــا بــه آخــر میرسد؟ خیـر.
ایـن تـار مـو حتـی مـزه و طعـم غـذا را هـم تغییـر نمیدهد، امـا بسـیاری از افراد طبیعتـا در چنیـن حالتـی دچـار دلزدگـی شـده و آن غـذای خـوب و خوشـمزه از چشمشان میافتد.
از ســوی دیگــر ماجــرای ســؤال یکــی از اصحــاب امــام صــادق (علیهالسلام) در ایــن زمینــه درسآموز اســت. روزی یکــی از یــاران امــام خدمــت ایشــان رســید و گفــت در یــک کــوزه روغــن یــک مــوش افتــاده، آیــا میشود آن روغــن را خــورد؟ امــام صــادق (علیهالسلام) فرمودنــد:
نمیتوانی آن را بخـوری. مـرد گفـت آقـا یـک مـوش کوچکتـر از آن اسـت کـه باعـث شـود غـذای خـود را کنـار بگـذارم و از خیـر روغنهای گـران قیمـت بگـذرم! امـام صــادق (علیهالسلام) فرمودنـد: آن چیـزی کـه در نظـر تـو کوچـک اسـت، مـوش نیسـت. ایـن دیـن اسـت کـه در نظـر تـو کوچـک اسـت.
بنابرایـن، وقتـی از ایـن زاویـه بـه ماجـرا نـگاه کنید متوجـه میشویم کـه یـک تـار مـو شـاید بـه خـودی خـود اهمیتـی نداشـته باشـد امـا وقتـی بـه ایـن توجـه کنیـم کـه حتـی نمایـش یـک تـار مـو هـم، سـرپیچی از فرمـان پـروردگار جهانیـان اسـت، بنابرایـن نمایـش حتـی یـک تـار مـو بـه نامحـرم هـم مهـم میشود. چطـور ممکـن اسـت روزانـه دسـت دعـا و نیـاز بـه درگاه پـرورگار بلنـد کنیـم و از او انتظـار داشـته باشـیم نیازهایمـان را تامیـن کنـد ولـی در عمـل بـه دسـتوراتش اهمیـت ندهیـم؟
ـ
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
#تلنگرانه....
گویند صاحب دلی، وارد جمعی شد.
حاضرین همه او را شناختند
و از او خواستند که پس از انجام کارهایش آنان را پندی گوید. پذیرفت.
کارهایش که تمام شد همگی نشستند و چشمها به سوی او بود.
مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت:
ای مردم ! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!
کسی برنخاست.
گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد!
باز کسی برنخاست.
گفت:
شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید و برای رفتن نیز آماده نیستید
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
#تلنگرانہ
چندسال پیش یه آبدارچی جدید برامون اومد.
روز اول دیدم توی آبدارخونه داره ته مونده های غذای ما رو جمع میکنه میخوره.
بهش گفتم آقای فلانی چیکار میکنی؟خب میگفتی برای تو هم میگرفتیم.
گفت: من عادت دارم، بی زحمت ته مونده هاتون رو برای من نگه دارید، لباس کهنه هم اگه دارید بیارید برام خیلی اعصابم خورد شد که نداری با این اینطوری کرده.
فرداش بچه ها رو جمع کردم و بهشون قضیه رو گفتم، گویا مشخص شد جای قبلی هم همین بوده و کارمندا ته مونده غذاها و لباس به درد نخور ها رو میدادن به این و کلا این قضیه براش مرسوم بود، گویا وضع مالیش بد نبود ولی خو گرفته بود به این مدل تصمیم گرفتیم جوری که عزت نفسش خدشه دار نشه کمکش کنیم.
قرار شد به بهانه اینکه این بره برامون غذا بگیره هرروز یه پرس هم واسه این بگیریم.
از طرفی هم قرار شد هر ماه دنگی یه لباس نو بخریم و به بهانه اینکه سایز ما نبود و اشتباه گرفتیم و سایزش به این میخوره همونطوری آکبند بهش هدیه بدیم تقریبا یکسالی با ما بود و چند دست لباس و یه دست کت و شلوار و کلی چیزهای دیگه حتی ست لباس زیر هم براش خریدیم و بچه ها علاوه بر اون قرار دنگی خریدن هر کدوم به صورت خودجوش برای خودش و بچش و حتی همسرش لباس میخریدند.
هر غذایی هم که برای خودمون میگرفتیم با همون کیفیت برای این میخریدم.
بعد یکسال که جابجا شد و رفت یه اداره دیگه، یه روز یکی از همکاران قدیم که شاغل در اون اداره بود بهم زنگ زد و گفت: سعید فلانی که آبدارچی شما بوده اومده اینجا، خیلی هم از شماها شاکیه، میگه شماها انقدر خسیس بودید که حتی حاضر نبودید ته مونده غذا و لباس کهنه هاتون رو به این بدبخت بدید اولش خیلی از آبدارچی ناراحت شدم ولی دیدم خودمون مقصر بودیم.
اون سقف درکش از محبت همون ته مونده غذا بود و فهمی از غذای خوب و لباس نو نداشت.
ماها اشتباه کردیم و بدون اینکه ظرفیت اون آدم رو اندازه گیری کنیم بهش محبت کردیم، این محبتها بالاتر از ظرفیتش بود برای همین اصلا درکش نکرد. توی زندگی ما پره از کسایی که ما بهشون لطف کردیم و به همین دلیل ازشون ضربه خوردیم.
بالاتر از ظرفیت فهم کسی بهش محبت نکن چون هم انرژیت هدر میره و هم چون فهمی از این محبت نداره کاملا واکنش وارونه نشون میده.
✍هرچقدر آدمهای بی ارزش بیشتری دورت جمع کنی آخر هزینه بیشتری باید پرداخت کنی
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
من آسمان هستم مدیر کانال...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
۲۳ مهر ۱۴۰۳
۹ دی ۱۴۰۳
🍂🍁🍂🍁🪵🍁🍂🍁🍂🍁
#تلنگرانه...
💢هرگز نفرین نکنید چون این نفرینها درست مثل مرغ و خروس هایی هستند که وقت غروب به لانه باز میگردند، دامن خودتان را میگیرد.
انسان باید ۳ جا زبانش را به کار بیندازد:
برای طلب شفا، آرزوی موفقیت و دعای خیر.
چیزی که برای دیگران میخواهید، برای شما نیز اتفاق خواهد افتاد. چرا که نتیجه گفتار انسان به صاحبش باز میگردد. برای همین است که باید همیشه برای کامیابی و سعادت دیگران دعا کنید تا خود نیز از آن بی بهره نمانید و اگر آرزوی بدبختی کسی را بکنید، بدانید که در این بدبختی نیز سهیم خواهید شد.
شاید باور نکنید اگر بگویم بهانهگیری و عیبجویی بیمورد، سبب ایجاد بیماری رماتیسم میشود. تفکرات انتقادی و ایرادگیری بیشمار سبب غلظت خون شده و مفاصل را سفت و دردناک میکنند.
همین طور که حسد، کینه، نفرت و ترس باعث به وجود آمدن غدد سرطانی در بدن می شود. تمام بیماریها زاییده یک ذهن بیمار است. کینه ای که در ذهن و روح ما نقش کمیگیرد سر منشاء بسیاری از بیماریها در جسم است. شریان را تنگ میکند، نارسایی کبد بوجود میآورد و دید چشم را کم میکند. کینه توزی مادر بیماری هاست.
✍فلورانس اسکاول شین
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
۹ دی ۱۴۰۳
۱۶ بهمن
#تلنگرانه
با فردی که در حال عبور بود برخورد کردم فوری گفتم اووه! معذرت میخوام.
او هم گفت من هم معذرت میخوام؛ دقت نکردم ...
ما خیلی مؤدب بودیم، من و این غریبه خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم. اما در خانه با آنهایی که دوستشان داریم چطور رفتار
می کنیم؟؟؟
کمی بعد از آن روز، در آشپزخانه بودم غافل از اینکه دخترم خیلی آرام کنارم ایستاده، همینکه برگشتم به اوخوردم و تقریبا انداختمش با اخم گفتم: ”اه ! ازسرراه برو کنار"
ندانستم که قلب کوچکش شکست و رفت.
نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم. وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرامی در درونم گفت: وقتی با یک غریبه برخورد میکنی، آداب معمول را رعایت میکنی اما با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی؟
از جام پا شدم رفتم کنار تختش تو مسیر نگاهم به کف آشپزخانه افتاد،آنجا چند گل روی زمین افتاده بود، آنها گلهایی بودند که او برایم آورده بود، صورتی و زرد و آبی؛گویی آرام ایستاده بود که سورپرایزم کنه! ومن هرگز اشکهایی که چشم های کوچیکشو پر کرده بود ندیدم؛
در این لحظه احساس حقارت کردم و اشکهایم سرازیر شدند. آرام کنار تختش زانو زدم،
بیدار شو دخترم، بیدار شو،اینا رو برای من چیدی؟
گفتم: دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری که داشتم نمیبایست اونطور سرت داد بکشم.
گفت: اشکالی نداره من به هر حال دوستت دارم مامان!
من هم دوستت دارم دخترم و گل ها رو هم دوست دارم مخصوصا آبیه رو.
گفت: اونا رو کنار درخت پیدا کردم ورشون داشتم چون مثل تو خوشگلن میدونستم دوستشون داری، مخصوصاً آبیه رو ...
.
.
.
.
آیا میدانید که اگر فردا بمیرید شرکتی که در آن کار میکنید به آسانی در ظرف یک روز برای شما جانشینی می آورد؟
اما خانواده ای که به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد.
و به این فکر کنید که چراما خود را وقف کارمیکنیم و نه خانواده مان.
چه سرمایه گذاری نا عاقلانه ای! اینطور فکر نمی کنید؟!
به راستی کلمه "خانواده" یعنی چه ؟
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
۱۶ بهمن