خاطره آمدن و رفتن ما
من و باب الجواد یهویی...! دیدید میگن من و ... یهویی برای ما هم واقعا یهویی شد. چون از پیاده روی ارب
مثل نسیم صبح و سحرگاه می رود
هرکس میان صحن حرم راه می رود
از هرچه غصه دارد و غم می شود رها
هر سائلی که خدمت این شاه می رود
وقتی فرشته های حرم بال می زنند
از سینه های شعله زده آه می رود
این جا بهشت روی زمین فرشته هاست
از این زمین فرشته به اکراه می رود
خورشید در طواف حرم وه! چه دیدنی ست
هرشب به پای بوسی آن ماه می رود
«#باب_الجواد» راه ورودی به قلب توست
حاجت رواست هرکه از این راه می رود