eitaa logo
- سـخـنـان گـهـربــار !
177 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
533 ویدیو
7 فایل
بارالها . . . ؛ تو نادیده میگری من هم نادیده میگیرم توخطا هایم را من عطاهایت را ! _ eitaa.com/Cherikiyon_enghelabi . _ eitaa.com/maaref_Danishi_arzeshi . http://eitaa.com/joinchat/1976172574C764de743b2 _ دوستاتون رو به جمع مون دعوت کنید !
مشاهده در ایتا
دانلود
مولودی ، سخنرانی ، سرود درباره عید مبعث 👌👌👌 بسیار زیبا و شنیدنی 👇👇👇
مداحی آنلاین - لبیک یا رسول الله - میثم مطیعی.mp3
7.32M
🌸 💐دلبر و دلدار یا رسول الله 💐قافله سالار یا رسول الله 🎤 👏 👌فوق زیبا 🌷گلچین بهترین های روز ♨️ @sokhanangoharbar
مداحی آنلاین - برسد به گوش جهانیان - صابر خراسانی.mp3
6.72M
🌸 💐برسد به گوش جهانیان 💐دو جهان به نام محمد است 🎤 👏 👌 🌷گلچین بهترین های روز ♨️ @sokhanangoharbar
مداحی آنلاین - عید مبعث یا عید ظهوره - نریمانی.mp3
5.07M
🌸 💐 دل غرق سروره 💐 یا عید ظهوره 🎤 👏 👌بسیار زیبا 🌷گلچین بهترین های روز ♨️ @sokhanangoharbar
مداحی آنلاین - برکات فوق العاده ذکر صلوات - استاد عالی.mp3
2.52M
🌸 ♨️برکات فوق العاده ذکر صلوات 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🔴بهترین های روز ♨️ @sokhanangoharbar
مداحی آنلاین - دوباره عشق به هر کوی و برزنی - حاج احمد واعظی.mp3
6.84M
🌸 💐دوباره عشق به هر کوی و برزنی سر زد 💐به خانه خانه ی عشاق حلقه بر در زد 🎤حاج 👏 👌بسیار دلنشین 🌷گلچین بهترین های روز ♨️ @sokhanangoharbar
23.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 💐برسید به گوش جهانیان 💐که دو جهان به نام محمد است 🎤 👏 👌 🌷گلچین بهترین های روز ♨️ @sokhanangoharbar
💜عید نجاٺ عالم خلقٺ مبارڪ اسٺ 💛آواےوحے و لیلۀ بعثٺ مبارڪ اسٺ 💜عید نزول سورۀ اقرأ بہ عقل ڪل 💛جشن ڪمال وعلم وفضلیٺ مبارڪ اسٺ ❣️🌈 🎉 ❣️🌈 ♨️ @sokhanangoharbar
💚💫💫💚 ؛ یعنی وساطت تو میان بنده و معبود. یا رســـــ💚ـــــول اللّه‏! دستانم را بگیر 👋 تا بت‏های باقی‏مانده دلم را بشکنم که خدای تو خریدار دل‏شکستگان است.💔 🌺🌿 🌸 🌺🌿 ♨️ @sokhanangoharbar
درغار حرا گشوده شد دفتر نور دادند ڪتاب نور بر رهبر نور شد بعثٺ والاے محمّد یعنے گردید امین مڪہ پیغمبر نور 🌷 🍀 🌸🍀 @sokhanangoharbar
🔥🧚‍♂ حاکمی ماهرترین نقاش مملکت خود را مامور کرد که در مقابل مبلغی بسیار ، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند. نقاش به جستجوپرداخت که چه بکشد که نماد فرشته باشد؟ چون فرشته ای برایش قابل رویت نبود کودکی خوش چهره و معصوم را پیدا نمود و روزهای بسیاری آن کودک را کنارش می نشاند و تصویر او را می کشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف نمودند. حال نوبت به کشیدن تصویر شیطان رسید،نقاش به جاهای بسیاری می رفت تا کسی را پیدا کند که نماد چهره ی شیطان باشد و به هر زندان و مجرمی مراجعه نمود ،اما تصویر مورد نظرش را نمی یافت چون همه بندگان خدا بودند هرچند اشتباهی نمودہ بودند... سالہا گذشت اما نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد. پس از چهل سال که حاکم احساس نمود دیگر عمرش به پایان نزدیک شده است به نقاش گفت به هر طور که شده است این طرح را تکمیل کن تا در حیاتم این کار تمام شود.نقاش هم بار دیگر به جستجو پرداخت تا مجرمی زشت چهره و مست با موهایی درهم ریخته را در گوشه ای از خرابات شہر یافت.از او خواست در مقابل مبلغی بسیار اجازہ دهد نقاشیش را به عنوان شیطان رسم کند. او هم قبول نمود. چند روز مشغول رسم نقاشی شد تا اینکه روزی متوجه شد که اشک از چشمان این مجرم می چکد. از او علت آن را پرسید؟ گفت : شما قبلا هم از چهره ی من نقاشی کشیده اید،من همان بچه ی معصومی هستم که تصویر فرشته را از من کشیدی.امروز اعمالم مرا به شیطان تبدیل نموده داستانی بسیار تامل بر انگیز است،خداوند همه ما را همانند فرشته ای معصوم آفرید،این ماییم که با اعمال ناشایست قدر خود را نمی دانیم و خود را به شیطان مبدل می کنیم...
📚«زندانی و هيزم فروش» فقيری را به زندان بردند. او بسيار پرخُور بود و غذای همه زندانيان را مي‌دزديد و مي‌خورد. زندانيان از او مي‌ترسيدند و رنج مي‌بردند و غذای خود را پنهانی مي‌خوردند. روزی آنها به زندان‌بان گفتند: به قاضی بگو، اين مرد خيلی ما را آزار می‌د‌هد. غذای 10 نفر را مي‌خورد. گلوی او مثل تنور آتش است، سير نمي‌شود. همه از او مي‌ترسند. يا او را از زندان بيرون كنيد، يا غذا زيادتر بدهيد. قاضی پس از تحقيق و بررسی فهميد كه مرد پُرخور و فقير است. به او گفت: تو آزاد هستي، برو به خانه‌ات. زندانی گفت: ای قاضی، من كس و كاری ندارم, فقيرم، زندان برای من بهشت است. اگر از زندان بيرون بروم از گشنگی مي‌ميرم. قاضی گفت: چه شاهد و دليلی داري؟ مرد گفت: همة مردم مي‌دانند كه من فقيرم. همه حاضران در دادگاه و زندانيان گواهی دادند كه او فقير است. قاضی گفت: او را دور شهر بگردانيد و فقرش را به همه اعلام كنيد. هيچ كس به او نسيه ندهد، وام ندهد، امانت ندهد. پس از اين هر كس از اين مرد شكايت كند. دادگاه نمي‌پذيرد... آنگاه آن مرد فقير شكمو را بر شترِ يك مرد هيزم فروش سوار كردند. مرد هيزم فروش از صبح تا شب، فقير را كوچه به كوچه و محله به محله گرداند. در بازار و جلو حمام و مسجد فرياد مي‌زد: «ای مردم! اين مرد را خوب بشناسيد، او فقير است. به او وام ندهيد! نسيه به او نفروشيد! با او دادوستد نكنيد، او دزد و پرخور و بي‌كس و كار است. خوب او را نگاه كنيد.» شبانگاه، هيزم فروش، زندانی را از شتر پايين آورد و گفت: مزد من و كرايه شترم را بده، من از صبح برای تو كار مي‌كنم. زندانی خنديد و گفت: تو نمي‌دانی از صبح تا حالا چه مي‌گويي؟ به تمام مردم شهر گفتی و خودت نفهميدي؟ سنگ و كلوخ شهر مي‌دانند كه من فقيرم و تو نمي‌داني؟ دانش تو، عاريه است. نكته: طمع و غرض، بر گوش و هوش ما قفل می‌زند. بسياری از دانشمندان يكسره از حقايق سخن مي‌گويند ولی خود نمي‌دانند مثل همين مرد هيزم فروش. 📘حکایات سعدی شیرازی