🔻 بدترین اثر گناه
شاید بدترین اثر گناه، کمشدن امید انسان به رحمت خدا باشه که گناه کبیره است.
🍁چون وقتی انسان نا امید بشه، خودش رو غرق شده میدونه و زمینه برای انجام گناهای بیشتر و بزرگ تر براش فراهم میشه و به این ترتیب شیطان به هدفش میرسه!
❣در این حالت فقط به این فکر کن که خدا مثل ما نیست که بخشش و رحمتش محدود باشه...پس صد بار اگر توبه شکستی باز آی...
زندگی به سبک عاشقا..👇
💕@sokhananiziba
PTT-20200904-WA0033.opus
550.7K
#بدگمانی
💮 درمورد وسواس فکری🔺 شک و بدبینی و سو ءظن🔺 توضیح دهید❓
💢 اینکه فکر شخص تبدیل به وسواس و بدبینی شده باشد ♨️
❎ و علتش شوخی و مزاح طرف مقابل در برابر نامحرم که گاهی حتی منجر به تماس بدنی با نامحرم میشود💯
#سخنان_ناب_و_زیبای_استاد_آقارضا
@sokhananiziba
http://eitaa.com/joinchat/3902734367Ce416201848
#حدیث_روز
✨امام حسین(ع) می فرمایند:هرکس بخواهد با نافرمانی و معصیت خدا به آرزو و هدفی برسد،
آرزویش بر باد خواهد رفت و زودتر گرفتار آنچه می ترسد خواهد شد.
📚بحارألانوار / 75 / 120
ترسم که به یار آشنایی نرسی
از راه خطا، به رهنمایی نرسی
بر باد رود آرزو و امیدت
با »معصیت خدا« به جایی نرسی
@sokhananiziba
102724464(1).mp3
3.64M
🌹موضوع: خدمت در دستگاه امام حسین (ع)
♦️#سخنرانی استاد قرائتی
🥀@sokhananiziba
#معرفی_شهید (#چراغ_راه)
🌷نام : مصطفی
🌷نام خانوادگی : تاش موسی
🌷محل تولد: مازندران_ رامسر
🌷تاریخ شهادت : سحرگاه 24 بهمن 1394
🌷محل شهادت : جنوب استان حلب سوریه
🌷نحوه شهادت : درگیری با گروهک تکفیری داعش
🌷محل مزار شهید : جاویدالاثر
🌷فرازی از وصیت نامه شهید:
📝افتخار می کنم که سربازی کوچک برای حرمین خانم حضرت زینب (س) و خانم حضرت رقیه (س)اگر قبول کنند باشم و از هیچ کسی دلخوری ندارم.
🕊 اما آن چه همیشه باعث رنج من می شد این که این مسئولین! قدر مردم ایران زمین را بدانید، قدر جوانان را بدانید که هر چه دارید و هستید از همین مردم است.
🌷رهبر فرزانه را تنها نگذارید که این روزها می دانم که چه به او می گذرد.
🌷 #شهید_مصطفی_تاشموسی 🌷 #مدافع_حرم_مازندران
🌷به یاد این شهید صلوات بفرستیم.
💐💐💐💐💐
@sokhananiziba
❅✺✻زنـ💕ـدگی به سبک عـ💞ـاشقا❅✺✻
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_چهارم 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زی
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_پنجم
💠 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت.
میدانستم از #شیرخشک یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد.
💠 از پلههای ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نهتنها #پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟»
بیقراریهای یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل #همسایه را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم.
💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقیمانده را در شیشه ریخت.
دستان زن بینوا از #شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بیهیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد.
💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر میکرد و من میدیدم عباس روی زمین راه نمیرود و در #آسمان پرواز میکند که دوباره بیتاب رفتنش شدم.
دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با #گریهای که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!»
💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان #آسمانیاش شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با #حاج_قاسم قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را #مشتاقانه به سمت معرکه میکشید.
در را که پشت سرش بستم، حس کردم #قلبم از قفس سینه پرید. یک ماه بیخبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفسهای بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد.
💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!»
او #دعا میکرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد.
💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :«#حاج_قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی #داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت #سید_علی_خامنهای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!»
سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم #سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش #داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!»
💠 با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم میپیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرماندههای شهر بازم #اماننامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از #آمرلی بره بیرون!»
او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما #نارنجک آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید.
💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس #اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود.
اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت #ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش میآورد، عذاب میکشید و اگر #شهید شده بود، دلش حتی در #بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود!
💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم #آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد.
نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را #سیر کند. بهسرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد.
💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به #شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم.
همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی #رزمندهای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید :«حاجی خونهاس؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌟 @sokhananiziba
🌞بسم الله الرحمن الرحیم
یک فکر مثبت در روز میتواند کل
روزتان را تغییر دهد وخالق این فکر
مثبت تو هستی ، نه هیچ کس دیگر
منتظر نباش کسی بیاید
وفکر مثبت را در جعبه ذهن تو بگذارد
زیبا فکر کن تا روزت بهترین شود.
▪️یا صاحب الزمان ادرکنی
🖤@sokhananiziba
❅✺✻زنـ💕ـدگی به سبک عـ💞ـاشقا❅✺✻
#معجزه_ی_ادب 11 ✨بسمالله الرحمنالرحیم✨ ♻️وقتی «ادب» رو بر «محبت» ترجیح میدیم، و اون رو به لحاظ
#معجزه_ی_ادب 12
💔حتماً شنیدید که امام حسینعلیه السلام بعد از اینکه حرّ راه کاروان امام رو بست، به حرّ فرمود: مادرت به عزات بشینه! این چه رفتاریه که با ما انجام میدی؟
🥀 و حرّ وقتی میخواست جواب بده، به خاطر اینکه ادب داشت، گفت: چیکار کنم که مادر شما فاطمه"س" است و من نمیتونم پاسخی بدم
🎋ببینید با اینکه حرّ عاشق اهلبیت نبود، اما چون ادب داشت، همین ادب هم نجاتش داد.
💢 بعضی از اراذل و اوباش هستن که به خاطر یکمقدار ادبی که دارن، نجات پیدا میکنن کسانی که حتی نمازخونم نیستن و چه بسا چاقوکش یا عرقخور هم باشن،
🔆اما فقط از پدر و مادرشون یه ذره ادب یاد گرفتن، و همین ادب اونها رو نجات میده.
💐احتمالاً داستان اینجور ادما رو شنیدید. مثل رسول ترک که آدم عرقخوری بود اما در ایام محرم در مجالس روضه هم شرکت میکرد،
🍃و همینمقدار ادب رو رعایت میکرد که قبل از رفتن به جلسۀ روضه، دهنش رو آب میکشید و از نجاست پاک میکرد...که در نهایت هم نجات پیدا کرد.
⛔️ به همین خاطر فکر کنم این درست نیست که در اخبار و گزارشها اینطور میگن: «امروز عاشقان امیرالمؤمنین(ع) یا حضرت زهرا(س) در مجالس اهلبیت(ع) شرکت کردند...»
〽️چون بسیاری از ما واقعاً به مقام عشق به اهلبیت نرسیدیم، چرا باید مقام خودمون رو بیجهت بالا ببریم؟!
✅به نظر میرسه بهتره اینطور بگن: «امروز روز شهادت فاطمۀ زهرا(س) بود و مردم ادب کردند و در مجالس اهلبیت(ع) شرکت کردند...»
اینطوری واقعاً قشنگتره👌🌸
💕@sokhananiziba
😇 در نیتهای خودتون هم این تواضع رو داشته باشید.
🏴یعنی وقتی میخواین در مجالس روضه شرکت کنید،مثلا بگید: «یا حضرت زهرا! من زیاد آدم مؤمن یا عاشقی نیستم، اما بیادبی نمیکنم،
وقتی میبینم که بچههای شما عزادار هستند، من نمیتونم بیتفاوت باشم و دنبال کارای خودم برم...»
🌼همین نیت مودبانه یک تواضعی رو در وجود شما نسبت به اهلبیت(ع) نشون میده که بسیار زیباست.
🥀همیشه خودتو دستِ پایین بگیر، بذار خودشون تو رو بالا ببرن...
وقتی نیت شما اینطور باشه هیچ وقت نمیگید: «من امروز حال هیئت رفتن ندارم!» مگه هیئت فقط محل عشقبازیه؟!
🚸همونطور که شما در مجلس ختم آشنایان خودتون هم از سر اَدب شرکت میکنید نه صرفاً از سرِ محبت؛ همونطور که در بسیاری از مجالس ختم هم صرفاً از باب اَدب و احترام شرکت میکنید.
چقدر دلمون برای روضه تنگ شده...😔
الهی یا قدیم الاحسان! بحق الحسین وجود ما رو مزین به ادب بفرما !🙏✨
💕@sokhananiziba
هرڪه گفٺ نام حسین،
نام دگر را نَبَرد
هیچ ذڪرے بخدا
نام حسین جان نشود
درد ما داغ حسین اسٺ
دوایش گریهسٺ
با طبابٺ، جگر سوختہ درمان نشود💔
✨اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم✨
💕@sokhananiziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اربعین_کربلا
💫ما هنوز به این فضای بهشتی نیاز داریم!
⁉️چرا راهپیمایی اربعین حتی با وجود کرونا برای ما ضروری است؟
💕@sokhananiziba
با توجه به صحبتهای مهم آقای پناهیان در مورد لزوم برگزاری سفر اربعین لطفا از کمپین زیر حمایت کنید و در تمام گروهها انتشار بدهید.
برخی از مواردی که ایشان بیان کرده اند :
چطور گفته می شود باز بودن مشاغل یک امر ضروری برای ماست.
یا سفرهای تفریحی که مردم میروند و کسی مانع نیست.
❇️ قطعا اربعین صدها برابر این موارد ضروری است . اربعین صرفا یک سفر زیارتی معمولی نیست.
🚩 اربعین قرار است پایه های تمدن نوین اسلام رو در جهان پایه ریزی کند. مگر موضوعی از این مهم تر هم داریم؟
از مسئولین می خواهیم که بدون تعصب به موضوع اربعین توجه کنند و حتما امسال مراسم اربعین را با رعایت پروتکل های بهداشتی برگزار کنند.
✅ از همه کسانی هم که در زمینه تصمیم گیری در این مورد
می توانند نقشی داشته باشند تقاضا می کنیم حتما روی قطعی بودن سفر اربعین تاکید کنند.
https://www.farsnews.ir/my/c/39515
برای حمایت از این کمپین روی لینک بالا کلیک کنید.
💕@sokhananiziba
1 (2).mp3
3.66M
🍂حسین من
بیا و این دل شکسته را بخر
مسافر جامانده را با خود ببر
👈محمود کریمی
بسیااار زیبا
زبان حال زینب کبری سلام الله علیها..
🥀@sokhananiziba
🌷به شهید ابراهیم هادی گفتم:
ابراهیم، تیپ و هیکلت خیلی جالب شده.تو راه که میومدی دوتا دختر پشت سرت داشتنداز تو حرف میزدند.
جلسه بعد رفتم تا ابراهیم را دیدم خندم گرفت.پیراهن بلند پوشیده بود و شلوارگشاد!
و بجای ساک ورزشی لباسها را داخل کیسه پلاستیکی ریخته بود....
روحش شاد🌸
💕@sokhananiziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺ببینید| از شهید ابراهیم هادی
🌹فرازی از وصیت نامه شهدا در مورد کتاب آسمانی
🥀@sokhananiziba