Emotional detective;
تولدت مبارک، من.
فقط خودِ خودت میدونی که امسال، چه حسی داشتی.
هیفده سالگیت چطوری گذشت و به چه چیزایی فکر کردی.
امسال، روزایی که بلند بلند گریه کردی، با گوله اشک های بزرگ، خیلی بیشتر از بلند شدن صدای خنده هات بودن.
ولی باید از امسال تشکر کنی. امسالی که باوجود همه چیز، چیزای زیادی رو بهت یاد داد.
آره درسته، همه چیزتو ازت گرفت. اما چیزایی رو بهت داد که دادنش مدتها زمان میبرد.
میخوام ازت تشکر کنم که قوی موندی، ممنونم که زنده موندی.
امیدوارم هیجده سالگی خوبی داشته باشی.
امیدوارم بتونی زندگی کنی، وقتی که زندگی کردن سخته.
هیفده سالگی بهم آدمای قشنگی رو داد، ارزشمند بودن ارتباط با بقیه رو ثابت کرد.
بهم یاد داد شبایی زیادی تاریکن اما میشه روشنشون کرد.
بازم بهم یاد داد، یه وقتایی فقط خدا رو داری.
تنها چیزی که در جهان هستی تغییر نمیکنه.
این سن و پارسال رو شوت میکنم که بره و دیگه برنگرده.
برای ادامه، وحشت زده و در عین حال هیجان زدم.
امیدوارم هیجده سالگی برای من پر از پیش بینی نشدنی ها باشه.
نه پیش بینی نشدنی هایی مثل امسال.
پیش بینی نشدنی های واقعی.
راستی، دهه فجره.
میخوام به مناسبت دهه فجر، هر روز یه سرود انقلابی بذارم اینجا حالشو ببریم.
Emotional detective;
ای مجاهد، ای مظهر شرف
ای گذشته زِ جان در ره هدف...
چون نجات انسان شعار توست
مرگ در راه حق افتخار توست..
از کتاب خطای ستارگان بختِ ما بدم میاد.
خیلی بدم میاد.
نویسنده هیچی نمیدونسته وقتی اینو نوشته، حتی از عشق هم هیچی نمیدونسته.
پوچ و تو خالیه.
میتونم هزارتا آرزو کنم، با این تعداد مژه هایی که زیر چشمم، تنها افتادن.