eitaa logo
سُلالہ..!
265 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
221 فایل
-خُدایا بال پَروازُ شوقِ رَهایے لُطفَا…🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت شصت و یکم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: خیانت روزهای اولی که درخواستش رو رد کرده بودم … دلخوریش از من واضح بود … سعی می کرد رفتارش رو کنترل کنه و عادی به نظر برسه … مشخص بود تلاش می کنه باهام مواجه نشه … توی جلسات تیم جراحی هم، نگاهش از روی من می پرید … و من رو خطاب قرار نمی داد … اما همین باعث شد، احترام بیشتری براش قائل بشم … حقیقتا کار و زندگی شخصیش از هم جدا بود … سه، چهار ماه به همین منوال گذشت … توی سالن استراحت پزشکان نشسته بودم که از در اومد تو … بدون مقدمه و در حالی که … اصلا انتظارش رو نداشتم … یهو نشست کنارم … - پس شما چطور با هم آشنا می شید؟ … اگر دو نفر با هم ارتباط نداشته باشن … چطور می تونن همدیگه رو بشناسن و بفهمن به درد هم می خورن یا نه؟ … همه زیرچشمی به ما نگاه می کردن … با دیدن رفتار ناگهانی دایسون … شوک و تعجب توی صورت شون موج می زد … هنوز توی شوک بود اما آرامشم رو حفظ کردم .. دکتر دایسون … واقعا این ارتباطات به خاطر شناخت پیش از ازدواجه؟ … اگر اینطوره چرا آمار خیانت اینجا، اینقدر بالاست؟ … یا اینکه حتی بعد از بچه دار شدن، به زندگی شون به همین سبک ادامه میدن … و وقتی یه مرد … بعد از سال ها زندگی … از اون زن خواستگاری می کنه … اون زن از خوشحالی بالا و پایین می پره و میگن این حقیقتا عشقه؟… یعنی تا قبل از اون عشق نبوده؟ … یا بوده اما حقیقی نبوده؟ … خیلی عادی از جا بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم … خیلی عمیق توی فکر فرو رفته بود … منم بی سر و صدا … و خیلی آروم … در حال فرار و ترک موقعیت بودم … در سالن رو باز کردم و رفتم بیرون … در حالی که با تمام وجود به خدا التماس می کردم که بحث همون جا تموم بشه … توی اون فشار کاری … که یهو از پشت سر، صدام کرد … فدای رهبر @ipqtfgu
شصت و سوم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: خدای تو کیست خنده اش محو شد … - یعنی … شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟ … چند لحظه مکث کردم … گفتن چنین حرف هایی برام سخت بود … اما حالا … - صادقانه … من اصلا به شما فکر نمی کنم … نه به شما… که به هیچ شخص دیگه ای هم فکر نمی کنم … نه فکر می کنم، نه … بقیه حرفم رو خوردم و ادامه ندادم … دوباره لبخند زد … - شخص دیگه که خیلی خوبه … اما نمی تونید واقعا به من فکر کنید؟ … خسته و کلافه … تمام وجودم پر از التماس شده بود … - نه نمی تونم دکتر دایسون … نه وقتش رو دارم، نه … چند لحظه مکث کردم … بدتر از همه … شما دارید من رو انگشت نما و سوژه حرف دیگران می کنید … - ولی اصلا به شما نمیاد با فکر و حرف دیگران در مورد خودتون … توجه کنید … یهو زد زیر خنده … اینقدر شناخت از شما کافیه؟ … حالا می تونید بهم فکر کنید؟ … - انسان یه موجود اجتماعیه دکتر … من تا جایی حرف دیگران برام مهم نیست که مطمئن باشم کاری که می کنم درسته … حتی اگر شما از من یه شناخت نسبی داشته باشید … من ندارم … بیمارستان تمام فضای زندگی من رو پر کرده … وقتی برای فکر کردن به شما و خوصیات شما ندارم … حتی اگر هم داشته باشم … من یه مسلمانم … و تا جایی که یادم میاد، شما یه دفعه گفتید … از نظر شما، خدا … قیامت و روح … وجود نداره … در لاکر رو بستم … - خواهش می کنم تمومش کنید … و از اتاق رفتم بیرون … فدای رهبر @ipqtfgu
شصت و چهارم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: جراحی با طعم عشق برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید … شده بودم دستیار دایسون … انگار یه سطل آب یخ ریختن روی سرم … باورم نمی شد … کم مشکل داشتم که به لطف ایشون، هر لحظه داشت بیشتر می شد … دلم می خواست رسما گریه کنم … برای اولین عمل آماده شده بودیم … داشت دست هاش رو می شست … همین که چشمش بهم افتاد با حالت خاصی لبخند زد … ولی سریع لبخندش رو جمع کرد .. - من موقع کار آدم جدی و دقیقی هستم … و با افرادی کار می کنم که ریزبین، دقیق و سریع هستن … و … داشتم از خجالت نگاه ها و حالت های بقیه آب می شدم … زیرچشمی بهم نگاه می کردن … و بعضی ها لبخندهای معناداری روی صورت شون بود … چند قدم رفتم سمتش و خیلی آروم گفتم … - اگر این خصوصیاتی که گفتید … در مورد شما صدق می کرد … می دونستید که نباید قبل از عمل با اعصاب جراح بازی کنید … حتی اگر دستیار باشه … خندید … سرش رو آورد جلو … - مشکلی نیست … انجام این عمل برای من مثل آب خوردنه … اگر بخوای، می تونی بایستی و فقط نگاه کنی … برای اولین بار توی عمرم، دلم می خواست … از صمیم قلب بزنم یه نفر رو له کنم … با برنامه جدید، مجبور بودم توی هر عملی که جراحش، دکتر دایسون بود … حاضر بشم … البته تمرین خوبی هم برای صبر و کنترل اعصاب بود … چون هر بار قبل از هر عمل، چند جمله ای در مورد شخصیتش نطق می کرد … و من چاره ای جز گوش کردن به اونها رو نداشتم … توی بیمارستان سوژه همه شده بدیم … به نوبت جراحی های ما می گفتن … جراحی عاشقانه فدای رهبر @ipqtfgu
پایان پارت گزاری رمان بی تو هرگز از این به بعد. روزی 3 پارت میزارم فدای رهبر @ipqtfgu
پسره‌تودانشگاه‌📚↶   جلوۍیہ‌دخترروگرفٺ‌وگفت😣: خیلۍمغرورۍازت‌خوشم‌میادهرچۍبهت‌آماردادم نگاه‌نڪردۍ😒 ولۍچون‌خیلےازت‌خوشم‌میاد... من‌اومدم‌جلو‌خودم‌ازټ‌شمارتوبگیرمـــ📱 باهم‌دوست‌شیم دخترگفت:نمیتونم‌مݩ‌صاحب‌دارمــ♥️✨ پسره‌کہ‌ازحسودۍداشت‌میترڪیدگفټ‌: خوشبحالش‌کہ‌باآدم‌باوفایےمثل‌تودوستهـ😏 دختره‌گفٺ‌:نہ‌خوش‌بحال‌مݩ‌کہ‌یہ‌همچین‌صاحبے دارمـ🌿 پسره‌گفٺ‌:اووووچہ‌رمانٺیڪ😯 ایݩ‌خوشگل‌خوشبخٺ‌‌کیہ‌کہ‌این‌جورۍدلتوبرده🤨 عکسشودارۍببینمش؟!🙄 دخترگفت‌:عکسشو‌ندارم‌خودم‌هم‌ندیدمش‌اما مۍدونم‌خوشگل‌تریݩ‌آدم‌دنیاستــ😇🌎 پسره‌شرو؏‌کردبہ‌خندیدنـ😂😬 ندیده‌عاشقش‌شدۍ؟؟😐 نکنہ‌اسمشم‌نمیدونـے؟😏 دخترگفت‌:‌آره‌ندیده‌عاشقش‌شدم اما‌اسمشو‌میدونمـــ💞 اسمش‌مهدۍفاطمہ‌ستـ😍✨ مراقب‌صاحب‌دلمون مہدی‌فاطمہ‌✨باشیم فدای رهبر @ipqtfgu
یاحسین: ‹🪄🧡› - - بچه‌بسیجۍڪھ نمازش‌اولِ‌وقت‌نبآشہ احترام‌بہ‌پدرومادرسرش‌نبآشہ ولۍیہ‌پاش‌یڪسره‌توپایگاه‌ِبسیج‌ومسجـدو… باشہ‌یہ‌پآش‌هـم‌توفضآی‌مجازی‌درحالِ‌ فیلترڪردنِ‌دشمن‌، ویڪسره‌هـم‌بگہ‌شھآدت‌شھآدت، ولۍهیچ‌ڪآری‌برای‌شھیدشدن‌انجآم‌نده، بچہ‌بسیجۍنیس!(: قبول‌دآری؟! فقط‌ادعاڪردن‌ڪآفی‌نیستـا🦋 - - "🖇️" - - - - - - - - - - - - -‹✨🌸› ''🖇️" ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *ڪُپی‌ٖبـٰا‌ذِڪْر‌‌ِصَـݪَـواٰتْ‌••💛••* فدای رهبر @ipqtfgu
عزیزان امشب محفل داریم فدای رهبر @ipqtfgu
به نام خدا شروع محفل - فدای) رهبر
که من براتون میفرستم امیدوارم که بتونین از این گام ها استفاده کنین فدای رهبر @ipqtfgu
سُلالہ..!
شهدا شرمنده ایم شهدا شرمنده ایم شرمنده ایم😔😔😔😔شما + دوست شهید شما + خــدا گام (1) : انتخاب فقط 1 شه
اینم چند تا گام برای پیدا کردن رفیق شهید امیدوارم که به دردتون بخوره و بتونین ازش بهره بگیرید @ipqtfgu فدای رهبر
شرمنده اگه محفلمون کم و کاستی داشت به بزرگواری خودتون ببخشید اگه خوشتون اومده و دوست دارین دوباره همچین محفل های بزارم در ناشناس بگیین هر نظری هم دارین میشنوم ممنون برای چند دقیقه ما رو تحمل کردین https://eitaa.com/Marinr اینم ایدی میتونین نظراتتون در ایدی هم بگیین و اگه حرف دیگه ای دارین فدای رهبر @ipqtfgu
‹🔗🖤› ‌ توبِہ‌زِمۡن‌سَرِ‌ڪویَت‌هِـزارهادارۍ،، وَلۍبِدآن‌ڪِه‌گِـدایَت‌فَقَط‌تورادارَدシ..! ‌ 🖤¦⇢ •• 🖤¦⇢