eitaa logo
سربـازان‌سیـد‌علـے...
1هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
6.3هزار ویدیو
21 فایل
غیر از نوکری سید علی حرفی نیست..... تمام!!!! • • • • • حرف دل میشنفیم.: https://harfeto.timefriend.net/17323050733761 تولد کانال: ۱۳۹۹/۶/۲۶ ☫به جمع سربازان سید علی بپیوندید 👇 @soldiersofseyedAlim
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🕊 این‌کتــاب‌خاطــرات۴۰مــــاه‌اسـارت ِچهار دختࢪ،بہ‌دست‌مزدوران‌عراق‌است‌کہ‌بہ‌قلم‌ خانم‌معصومه‌آبادنوشتہ‌شده‌است.✨ در‌بخشے‌ازکتاب‌مےخوانیم:📚 «وقتی ما را داخل گودال انداختند، برادرها جا باز کردند. روی دست و پای همدیگر نشستند تا ما دو تا راحت بنشینیم و معذب نباشیم. سربازهای عراقی که این صحنه را دیدند، به آن ها تشر زدند که چرا جا باز می کنید و روی دست و پای هم نشسته اید؟ و با اسلحه هایشان برادرها را از هم دور می کردند. نگاه های چندش آور و کش دارشان از روی ما برداشته نمی شد. یکباره یکی از برادرها که لباس شخصی و هیکل بلند و درشتی داشت با سر تراشیده و سبیل های پرپشت و با لهجه ی غلیظ آبادانی، جواد [مترجم ایرانی عراقی ها] را صدا کرد و گفت: هرچی گفتم راست و حسینی براشون ترجمه کن تا شیرفهم بشن! رو به سربازهای بعثی کرد و گفت: به من می گن اسمال یخی، بچه ی آخر خطم، نگاه به سرم کن ببین چقدر خط خطیه، هرخطش برای دفاع از ناموسمونه. ما به سر ناموسمون قسم می خوریم، فهمیدی؟ جوانمرد مردن و با غیرت و شرف مردن برای ما افتخاره. دست به سبیلش برد و یک نخ از آن را کند و گفت ما به سبیلمون قسم می خوریم. چشمی که ندونه به مردم چطور نگاه کنه مستحق کور شدنه. وقتی شما زن ها رو به اسارت می گیرید یعنی از غیرت و شرف و مردانگی شما چیزی باقی نمونده...»
'' سیاه‌صورت '' بریده‌ای‌ازکتاب ✂️ تاقبل‌ازآشنایے‌باپری‌سیما‌ازاین‌دست‌‌ مهمانی‌هازیادنمی‌آمد‌که‌هم‌مهمانے‌بود‌ وهم‌آدم‌های‌گوشه‌وکنارش‌داشتند‌ کارشان‌راراه‌مے‌انداختند یک‌خوش‌گذرانی‌اقتصادی‌سیاسی‌وفرهنگی‌بود وفقط‌‌رنگ‌ولعاب‌آخرشبش‌مستانه‌می‌شد؛ وقتی‌که‌همه‌بارکاری‌خودشان‌رادرهوشیاری‌ بسته‌بودند ! البته‌این‌مدت‌که‌باپری‌سیما آشناشده‌بود‌پایش‌هم‌به‌این‌محفل‌هابازشدوهم مطبش‌محل‌مراجعه‌همین‌مردان‌صاحب‌سروصدا ومجهول‌شده‌بود ! - سیاه‌صورت - نرجس‌شکوریان‌فرد - چاپ‌پنجم - عهدمانا 📚
'' سیاه‌صورت '' بریده‌ای‌ازکتاب ✂️ تاقبل‌ازآشنایے‌باپری‌سیما‌ازاین‌دست‌‌ مهمانی‌هازیادنمی‌آمد‌که‌هم‌مهمانے‌بود‌ وهم‌آدم‌های‌گوشه‌وکنارش‌داشتند‌ کارشان‌راراه‌مے‌انداختند یک‌خوش‌گذرانی‌اقتصادی‌سیاسی‌وفرهنگی‌بود وفقط‌‌رنگ‌ولعاب‌آخرشبش‌مستانه‌می‌شد؛ وقتی‌که‌همه‌بارکاری‌خودشان‌رادرهوشیاری‌ بسته‌بودند ! البته‌این‌مدت‌که‌باپری‌سیما آشناشده‌بود‌پایش‌هم‌به‌این‌محفل‌هابازشدوهم مطبش‌محل‌مراجعه‌همین‌مردان‌صاحب‌سروصدا ومجهول‌شده‌بود ! - سیاه‌صورت - نرجس‌شکوریان‌فرد - چاپ‌پنجم - عهدمانا 📚 @soldiersofseyedAlim