⚫️ #چله_فاطمی | تقوا یعنی چسبیدن به فرمانهای الهی
▪️وَ أَطِیعُوا اللهَ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهَاکُمْ عَنْهُ
خدا را اطاعت کنید در چیزهایی که شما را به آنها امر و در مواردی که شما را از آنها منع کرده است
فراز از خطبه فدکیه - ۱۸
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
اورکت نو
#قسمت_صد_و_بیست_هشت
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
سه چهار ماه بعد خدا بیامرز پدرش برگشت،یکراست آمده بود مشهد و بعد هم خانه ی ما،از خوبی های جبهه گفتنی زیاد داشت.او می گفت و ما می شنیدیم تو این مابین کنجکاو شده بودم از اخلاق و طرز برخورد عبدالحسین بپرسم پرسیدم گفت:«عمو نمی دونی شوهرت چقدر دقیق و حساسه.»
«چطور؟»
گفت::«وقتی رسیدیم جبهه, یک اورکت به ما داد، دیروز که می خواستم بیام مرخصی همون اورکت روگرفت و داد به بسیجی های دیگه!»
چشمهام گرد شد.معمولاً لباسی را که به رزمنده ها می دادند،بعد از مدتی استفاده کردن،مال خودشان می شد تعجبم از این بود که چرا اورکت را از پدرش گرفته!
چندروزبعدخودعبدالحسین آمد مرخصی، بعد ازسلام و احوالپرسی ،گفتم:«آخه اورکت هم یک چیزی هست که بدی به پیرمرد و بعد ازش بگیری؟»
خندید و گفت:«معلوم نیست بابام برات چی گفته»
ازش خواستم جریان را بگویدگفت جبهه که رسیدیم هوا سرد بود،ملاحظه سن و سال بابا را کردم و یک اورکت نو به اش
دادم که بپوشد.من تو اتاقم یک اورکت کهنه داشتم که چند جاش هم وصله خورده بود دیدم اورکت خودش را گذاشت تو ساک و همان کهنه را که مال من بود
برداشت،سه چهار ماهی را که جبهه بودبا همان سر کرد.
وقتی می خواست بیاید مرخصی، اورکت نو را از تو ساکش در آورد و پوشیدکه سر و وضعش به اصطلاح«نونوار» شود. به اش گفتم «بابا کجا ان شاء الله؟»
گفت:« می رم روستا ،دیگه مرخصی دادن»
گفتم:«خب اگه میخواین برین روستا چرا همون اورکت کهنه رو نپوشیدین؟»
منظورم را نگرفت خیره ام شده بود و لام تا کام حرف نمی زد من هم رک و راست گفتم:«این اورکت نو رو در
بیارین و همون قبلی رو بپوشین.»
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
╭┅─────────┅╮
✨@soleimani0313
╰┅─────────┅╯
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
بعد از عملیات
#قسمت_صد_و_بیست_نهم
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
اولش اعتراض کرد که:« مگه مال خودم نیست؟»
گفتم :«اگه مال خودتون هست، باید از روز اول می پوشیدین»
بالاخره هم راضی اش کردم که هوای بیت المال را داشته باشد و اجر خودش را ضایع نکند.
عبدالحسین آخر حرفش با خنده گفت:
«خودم هم کمکش کردم تا اورکت را در بیاورد.»
همسر شهید
پدرش سکته کرده بود رفتیم روستا و آوردیمش مشهد، پیش چند تا دکتر بردیم حرف همه شان یکی بود،بعد از
معاینه
می
گفتند:«این دیگه خوب شدنی نیست.
غیر مستقیم هم اشاره می کردند که روزهای آخر زندگی اش است.»
همان وقت ها، یک روز عبدالحسین از جبهه زنگ زد جریان مریضی پدرش را به اش گفتم گفت: «براش دعا می
کنم.»
به اعتراض گفتم:«یعنی چی؟ شما باید بیاین مشهد.»
گفت: «من برای چی بیام؟ شماها خودتون ببریدش دکتر»
«یعنی می
شه که ما تا حالا دکتر نبرده باشیمش؟!»
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
╭┅─────────┅╮
✨@soleimani0313
╰┅─────────┅╯
⚫️ #چله_فاطمی | پنج ویژگی پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله در رابطه با مردم
▪️لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ
▪️يقيناً پيامبرى از جنس خودتان به سويتان آمد كه بهرنج افتادن شما بر او دشوار است، اشتياق شديدى به هدايت شما دارد، و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است
فرازی از خطبه فدکیه - ۱۹
این که گناه نیست 13.mp3
4.77M
#این_که_گناه_نیست 13
نذار پیامدهای گناهانی که مرتکب شدی؛
دامنگیرت بشـــه❗️
هوایِ سالمندان و کودکانـو داشته باش.
محبتِ خاصّت به اونا
یکی از راه های دور کردن آثارِ گناهانت هستند
┏═࿐❅❁••❅❁࿐═┓
@soleimani0313
┗═࿐❅❁••❅❁࿐═┛
❇️#سیره_شهدا
🔵شهید مدافعحرم محمدرضا جبلی
♻️رازی که بعد از شهادت برملا شد
💙همسر شهید نقل میکند: بعد از شهادت محمدرضا متوجه شدم ماهیانه مبلغی از حساب او کم میشود؛ پیگیری کردم و متوجه شدم همسرم بهمدت پنجسال، حامی یک پسر یتیم از ایتام تحت حمایت کمیته امداد منطقه۹ تهران بوده است و ماهیانه مبلغی از حسابش برای آن یتیم اختصاص مییافته است.
💚همسرم بسیار دست و دلباز بود و تا جایی که میتوانست، به افراد نیازمند کمک میکرد اما من نمیدانستم حامی فرزند یتیم است. بعد از شهادتش، حمایت ما از این پسر یتیم ادامه پیدا کرد و علاوه بر کمک ثابت ماهیانه در مناسبتهای مختلف و همچنین بعضی ماهها بیشتر از مبلغ ثابت به حساب آن فرزند واریز میکنم.
💙شهید جبلی در طول زندگی، مُدام ما را به کار خیر سفارش میکرد و میگفت در کار خیر خودتان مرا هم شریک کنید. علاوه بر کمک به این فرزند یتیم به نیازمندان دیگری نیز کمک میکنم و نتیجه آن، برکتی است که در زندگیام میبینم.
┏═࿐❅❁••❅❁࿐═┓
@soleimani0313
┗═࿐❅❁••❅❁࿐═┛
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
بعد از عملیات
#قسمت_صد_و_سی_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
چیزی نگفت. انگار حدس زد باید خبرهایی باشد به ناراحتی ادامه دادم: «دکترها گفتن خوب نمی شه الانم حالش
خیلی خرابه تا حتی...»
می خواستم بگویم امکان مردنش هست صدام لرزید و نتوانستم.
چند لحظه ای ساکت .ماند بعدش غمگین و گرفته گفت :«این جا شرایط طوری هست که نمی تونم بیام عقب
حتماً باید بمونم حتی اگر بابا فوت کنه!»
با پرخاش :گفتم:: این چه حرفیه شما می زنی؟»
«ملاحظه ی جبهه و جنگ از هر چیز دیگه ای واجبتره»
«پس اگه خدای نکرده بابات طوری شد چکار کنیم؟!»
آهسته و به اندازه :گفت:« ببرین دفنش کنید.»
چند روز بعد همین طور شد پدرش مرحوم شد ولی ما جنازه را دفن نکردیم برادرها و خواهرها، و تمام قوم و
خویشش منتظر ماندند تا او بیاید
عملیات میمک " ۱ " تازه شروع شده بود به هر زحمتی که بود با چند تا واسطه پیدایش کردم و بالاخره تلفنی
باهاش حرف زدم گفتم :«بابات به رحمت خدا رفت.»
آهسته از پشت تلفن گفت:« انالله و اناالیه راجعون»
گفتم:« ما هنوز جنازه رو دفن نکردیم»
«برای چی؟»
«این جا همه منتظرن شما بیاین بعد دفنش کنن»
گفت: «اون دفعه که زنگ زدی هنوز عملیات شروع نشده بود،حالا که شروع شده، دیگه اصلا نمی تونم بیام»
«مگه میشه؟! بیست و چهار ساعت بیا و زود هم برگرد.»
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
╭┅─────────┅╮
✨@soleimani0313
╰┅─────────┅╯