در محضر سردار بی سر خیبر
حاج ابراهیم همت فرمانده لشکر محمد رسول الله
👈 امداد های غیبی و الهی در شب عملیات
چشم از آسمان نمیگرفت. یک ریز اشک میریخت. طاقتم طاق شد.
گفتم چی شده حاجی؟
حاج همت چی شده تورو خدا بگو
جواب نداد. خط نگاهش را گرفتم. اول نفهمیدم، ولی بعد چرا.
خدا با بچه ها بود
آسمان داشت بچهها را همراهی میکرد. وقتی میرسیدند به دشت، ماه میرفت پشت ابرها. وقتی میخواستند از رودخانه رد شوند و نور میخواستند، بیرون میآمد.
پشت بیسیم گفت «متوجه ماه هم باشین.»
پنج دقیقهی بعد،صدای گریهی فرماندهها از پشت بیسیم میآمد
🎤 راوی: همرزم شهید همت
وَما رَمَيتَ إِذ رَمَيتَ وَلٰكِنَّ اللَّهَ رَمىٰ ۚ
📖 سوره انفال آیه ۱۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
✍روایتی عجیب و شنیدنی درباره صلوات
🎙 حجت الاسلام عالی
#میلاد_پیامبر_اکرم
#هفته_وحدت
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_یازدهم
بلاخره از ملیکا جدا شدم .
ملیکا_ زهراسادات توماشینه بیابریم گرمه خانم خانما.
_ اها باشه بریم.
ملیکا راه افتاد و منم دنبالش ، تا رسیدیم به یه سمند سفید . ملیکا در جلو رو برام باز کرد و خودش هم رفت عقب نشست. سوار شدم و سلام کردم و بعدهم با آغوش زهراسادات مواجه شدم بلاخره بعد از احوال پرسی و این چیزا راه افتاد.
ملیکا_ خوب چه خبرا؟ دیگه میای قم و میری حرم؟ مثلا یه زمانی خواهر بودیما.
در جوابش به لبخند اکتفا کردم. راست میگفت همیشه هرجا باهم میرفتیم میگفتیم ما خواهریم و از این حرفا ولی اون برای بچگیامون بود خب. جالبه که همه چیزو یادشونه. هم خوشحال بودم هم ناراحت. ناراحت به خاطر اینکه هنوزهم نمیتونستم خیلی از برخوردای این مذهبیا رو تحمل کنم چون با اعتقاداتشون مشکل داشتم و خوشحال هم برای اینکه دلم برای دوستام تنگ شده بودو حالا بعد هفت هشت سال داشتم میدیدمشون. البته ناگفته نماند که من خیلی سرد برخورد کردم وظاهرا ناراحت شدن که دیگه حرفی بینمون ردو بدل نشد منم سکوت رو ترجیح دادم .
زهراسادات_حانیه جان. الان خونه مامان بزرگ اینا خیلی شلوغه مامان اینا گفتن بهت بگم اگه دوست نداشتی بیای اونجا بریم خونه ما.
_ نمیدونم هرجور خودت میدونی .
زهراسادات_ پس بریم خونه ما.
.
.
.
.
زهراسادات در رو باز کرد و کنار وایساد تا من وارد بشم. با وارد شدنم خاطره های خیلی محوی,از کودکی برام زنده شد. چه روزای خوبی رو اینجا گذروندیم. .
.
.
زهراسادات با یه سینی شربت وارد پذیرایی شد و نشست کنارم.
زهراسادات_ حانیه یه چیزی بپرسم ناراحت نمیشی؟
_ اگه تانیا صدام کنی نه.
_ بابات چجوری حاضر شد تو همش پیش عموت باشی با این اعتقاداتش؟
شونه بالا انداختم.
_ نمیدونم. شاید....
با اومدن ملیکا حرفمون نا تموم موند . خلاصه بعداز کلی شوخی و خنده که من هم طبق معمول مسئولیت خطیر خندوندن بقیه رو داشتم صدای آیفون بیانگر اومدن مامان باباها بود...... #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#ح_سادات_کاظمی
#قسمت_یازدهم
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
#اَللهُمَعجِلالوَلیِکاَلفرج
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_دوازدهم
بعد از ورودشون خاله مریم من رو یه آغوش گرم مهمون کرد خون گرمیشون رو دوست داشتم اصلا انگار نه انگار که چندسال بود من رو ندیده بودن. مامان باباها نشستن تو پذیرایی و من هم به اصرار بچه ها مهمون اتاقشون شدم. به محض ورودمون شروع کردیم به تعریف کردن و یاداوری خاطرات گذشته برعکس بقیه اقوامی که از وقتی عمو برگشته بود دیگه خیلی ندیده بودمشون( یعنی از 7.8 سالگی) تا 12.13 سالگی هنوز هم زهراسادات اینا جزو فامیلای صمیمی بودن و بعد از اون دیگه سرگرم درس شدم و حتی از طریق تلفن و اس ام اس هم دیگه ارتباطی نداشتیم. بعد از یک ساعت که نفهمیدم چجوری گذشت با صدای مامان هرسه رفتیم پایین.
مامان_ دخترا بیاید میخوایم بریم حرم.
ملیکا_ چشم خاله اومدیم. .
.
.
.
.
تو ماشین دوباره طبق معمول با غرغر هدمو سرم کردم و شالم رو هم کشیدم جلو و بعد از این که چادرمو از تو کیفم در اوردیم رسیدیم. پیاده شدم و چادرم رو سرم کردم. برگشتم به سمت ماشین عمواینا ( پدر زهراسادات) که با لبخند ملیکا که پشت سرم بود مواجه شدم.
ملیکا_ چقدر چادر بهت میاد.
_ عهههه. ولم کن بابا بیا بریم.
راه افتادیم سمت حرم جایگاه آرامش من سلامی زیر لب گفتم و وارد شدم. .
.
.
.
ساعت 8 شب بود.تو حرم از مامان و بابا جداشده بودیم و قرار بود ساعت 8دم در باشیم.
رو به دخترا گفتم بدویید و به دنبال این حرفم به سمت خروجی راه افتادم.
رسیدیم به بیرون حرم ولی مامان اینا نبودن ای وای نکنه رفته باشن. یه دفعه یه نفر دستشو گذاشت رو شونه من و مصادف شد با جیغ کشیدن من.
امیرعلی_ عههه اصلانمیشه با تو شوخی کرد دختر؟
_ عههه. سکته کردم. بعد با چشمای درشت شده از تعجب ادامه دادم _ وای داداشی کی اومدی؟
و با این حرف و حالت من بچه ها و امیر ترکیدن خودمم خندم گرفته بود.
امیرعلی_ ببخشید نمیدونستم باید اجازه بگیرم ابجی خانم. صبح رسیدم مامان گفت قمین منم اومدم اینجا.....
#قسمت_دوازدهم
#ح_سادات_کاظمی
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
#اَللهُمَعجِلالوَلیِکاَلفرج
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#ح_سادات_کاظمی
#قسمت_سیزدهم
داشتم بال در میاوردم. الهی من قوربون داداش گلم بشم. پریدم بغلش کردم و آغوشش شد قرارگاه اشک های دلتنگی خواهرانه. .
.
.
ساعت 10/5 بود بعد از شام راه افتادیم به سمت تهران.( مامان اینا میخواستن برن مسجد جمکران ولی من گفتم حوصله ندارم و تا داشتیم شام میخوردیم امیرعلی رفت و برگشت. من هم چون از مسجد خوشم نمیومد مامان اینارو راضی کردم که نریم. ) حوصلم حسابی سر رفته بود امیرعلی سرش تو گوشیش بود مامان و بابا هم که داشتن باهم حرف میزدن و چون شیشه ها پایین بود صداشونو نمیشنیدم.خودمو به امیرعلی نزدیک کردم و صفحه گوشیش رو نگاه کردم. چشمام از تعجب گرد شده بود . وای خدای من این پسره چه خوشگله فکر کنم دچار عشق در نگاه اول شدم رفت . یه دفعه امیرعلی سرشو اورد بالا.
امیرعلی_ یه تقی یه توقی یه اجازه ای.
_ امیر این کیه؟
امیرعلی_ اره خواهری اجازه میدم راحت باش
_ عههههههه. میگم این کیه؟
امیرعلی_ ممنون واقعا. دوستمه
_ کدوم دوستت؟
امیرعلی_ یه جوری میگی انگار دوستای منو میشناسی.
_ خوب بگو بشناسم. امیر جووووونم.
امیرعلی_ جوووونم؟
_ این دوستت قصد از.....
امیرعلی_ خجالت بکش. 😡
_ شوخی کردم بابا. خوب حالا بگو.
امیرعلی_ این اقای خوشگل ،خوشتیپ بهترین دوست منه. 21 سالشه و....
یه دفعه بغض کرد و چی؟ خوب بگو دیگه. دهع.
_ و چی؟
امیرعلی_ اها راستی لبنانی هستش.
_ هااااااااا؟!؟!؟!؟! دوست لبنانی داررررررری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امیرعلی_ اره مگه چه اشکالی داره؟
_ نگفتی و چی؟؟؟؟
امیرعلی_ رفت مدافع حرم بانو بشه. محمد احمد مشلب دوست شهید منه.
انگار که یه لحظه دنیا برام وایساد نفهمیدم چم شد. با حس خیسی اشک رو گونم و نگاه های سرشار از تعجب امیرعلی به خودم اومدم.... #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_سیزدهم
#ح_سادات_کاظمی
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😱 این فردی در ترکیه در حال پخش زنده از اینستاگرام است که به داخل آب سقوط میکند‼️
⚠️ در فضای مجازی غرق نشوید...
#⃣ #صیانت_از_حواس ‼️
🍃🌹🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کنسرت دیشب تتلو در استانبول!
🔻 گفته میشه چند هزار بلیت برای این کنسرت فروش رفته و بیش از شصت درصد از ایران رفته اند و 11 تور مخصوص این کنسرت در ایران کلی سود کرده اند. قیمت بلیت ها؟ از 100 تا 300 دلار.
این هم پدیده جالبیه که ابعادش و پیامدهاش بررسی بشه واقعا!!!
اولا چرا نوجوونا طرفدارشن ⁉️و اینکه الان نزدیک ۳۵تا۵۰میلیارد سرازیر شده تو ترکیه!!! تو این اوضاع اقتصادی.⁉️
کرونام که فقط تو کربلاست که آمارش معمولا صفره😐😐 اینجا کروناش کرونازه
🍃🌹🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلآرایی حرم امام رضا علیه السّلام به مناسبت میلاد نبی اکرم صلوات الله علیه وآله وسلم
موافقت رهبر انقلاب با عفو تعدادی از محکومان
🔹به مناسبت فرا رسیدن میلاد با سعادت حضرت محمد صلوات الله علیه وآله وسلم و ولادت حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام، رهبر انقلاب با پیشنهاد عفو و تخفیف مجازات سه هزار و چهارصد و پنجاه و هشت تن از محکومانِ محاکم عمومی و انقلاب، سازمان قضایی نیروهای مسلح و تعزیرات حکومتی موافقت کردند.
#هفته_وحدت
📄 بیانیه سپاه عاشورا
🔻بسم الله الرحمن الرحیم
بیانیه سپاه عاشورا در پی اتفاق پیش آمده در مراسم تکریم و معارفه استاندار آذربایجان شرقی
🔹ضمن تبریک فرارسیدن سالروز میلاد با سعادت پیامبر رحمت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام؛ به دنبال رخ دادن حادثه ناگوار هتک حرمت به استاندار ولایی و جهادی آذربایجان شرقی جناب آقای عابدین خرّم که قلوب امت حزب الله، خانواده های معظم شهدا ، بسیجیان ، پاسداران و قاطبه مردم غیور و همیشه در صحنه آذربایجان را مکدر نمود
🔹سپاه عاشورا ضمن محکوم نمودن رفتار سخیف و دون شان فرد خاطی، از مجاهدتها و رشادت های سردار خرّم در جبهه های دفاع مقدس و مقاومت اسلامی و عرصه خدمت رسانی و نیز رفتار کریمانه ایشان در این موضوع قدردانی نموده و از خدای متعال توفیقات آن مجاهد خستگی ناپذیر را در خدمت به مردم شریف آذربایجان مسئلت می نمائیم
🔹انتظار دارد دستگاه های مسوول ضمن بررسی موضوع ، برخورد قانونی را با فرد خاطی انجام داده و از تکرار چنین مواردی پیشگیری نمایند
#سلام_امام_زمانم🍃
🔅السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که یک لحظه ما را فراموش نمیکنی و دستان مهربانت همیشه پشت و پناه ماست...
📚زیارت امام زمان در روز جمعه_مفاتیح الجنان
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
🌸🍃
🌸 چقدر شبیه یکدیگرند این پدر و فرزند! هر دو محمد، هر دو موعود، هر دو رحمت و هر دو خاتَم. منتها پدر خاتم الانبیاست و پسر خاتم الاوصیاء.
🌅 این مقدار شباهت بیحکمت نیست، چرا که قرار است رسالتی که پدر شروع کرده به دست پسر تمام شود. و دین خدا در زمین عالمگیر شود.
🔆 ولادت پیامبر اکرم بر تمام مسلمین جهان مبارک باد.
ولادت امام صادق علیه السلام مبارک باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا رسول الله 💚🙏
السلام علیک حبیبی یا نبی الله 💚🙏
#هفته_وحدت
#میلاد_پیامبر_اکرم
🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃🌸🍃🌹🍃🌸🍃🌹🍃🌸
...................✨✨✨....................
🌹🍃ذکر سراسری صلوات
🌹🍃به مناسبت ولادت باسعادت پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و همچنین ولادت باسعادت امام جعفر صادق (علیهالسلام)
🍃🌺ـــــــــــــــــــ
🌹🍃با لمس لینک زیر و زدن روی کلمه ثبت، شماره تعداد صلوات خود را قید نموده و به خِیل عاشقان بپیوندید. 👇
https://EitaaBot.ir/counter/eoxf3
🌿🌹ــــــــــــــــــــــــــ
🌿نیت این ختم
✨سلامتی و تعجیل در فرج امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب برحقشان.
✨پیروزی و سرافرازی کشور عزیزمان
✨خوشبختی و ازدواج موفق جوانان عزیز
✨شفای تمام بیماران و رفع گرفتاری مومنان
#میلاد
#هفته_وحدت
#میلاد_پیامبر_اکرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸یا رب العالمین
🔸#سامی_یوسف
👌فوق زیبا
#میلاد_پیامبر_اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)💖
#میلاد_امام_جعفر_صادق(علیه السلام)💫
#بر_همگان_مبارکباد🌸