❣#سلام_امام_زمانم❣
🔅السَّلامُ عَلیکَ یا خَلیفةَ اللّه وَ ناصِرحقّه
🌱سلام بر تو ای نماینده پروردگار بر روی زمین که آینه وجودت نمایانگر اوست.
🌱سلام بر تو ای مولایی که حق خدا به دست تو احیا خواهد شد و همه خلایق را زیر پرچم توحید جمع خواهی کرد...
📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
#اللهــمعجـللـولیکالفــرج
#امام_زمان
👈🏼 غافل نشدن از عبادت و استغفار
🔻حضرت آیتالله خامنهای:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم با آن مقام و شأن و عظمت، از عبادت خود غافل نمیشد؛ نیمهی شب میگریست و دعا و استغفار میکرد. امسلمه عرض کرد: یا رسولالله! تو که خدای متعال اینقدر عزیزت میدارد و گناهانت را آمرزیده است چرا گریه میکنی؟ فرمود: اگر از خدا غافل بشوم، چه چیزی من را نگه خواهد داشت؟ این برای ما درس است. ۱۳۷۰/۷/۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶️ایمان بعد ظهور
#مهدی فاطمه حسین زمانمان است
حتما ازما سوال می شود
چه کردی برای امامت
استاد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹در طول دیدن این #نماهنگ بر محمد و آل محمد صلوات بفرستید...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌻
🔰مولوی عبدالحمید با انتشار این پست مدعی شد که "فردای ایران متعلق به آنهاست"
#شیعه_خانه_امام_زمان_عجلاللهفرجه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جرعه ای عشق
روایتی شنیدنی
از رابطه صمیمی حاج قاسم
با خانواده شهدا ...
به روایت :
خانم دکتر ابوطالب..
همسر شهید ناصر توبهایها ..
#سردار_دلها
#_مردمیدان
#سرزمین_ملائک
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
🌹🍃🇮🇷
【• #مڪتب_سلیمانے🌷•】
✍ سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی: رسول معظّم اسلام(صلوات الله علیه وآله وسلم) بطور رسمی قریب به ده سال حکومت کردند، اما بیش از هزار سال است که بر دلها جای دارند؛ این قلّه است.❤️
#حاج_قاسم_سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫🌺🍃
🌺
قصه این است:
تا سینه ما هست؛
امام خامنهای سپر نمیخواهد✌️🏻
والسلام
#امام_خامنهای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیهای برای شما از خاک جمهوری آذربایجان؛ که حالتان حتما" عوض میشه.
اذان زيباى سید طالع باکویی؛
در ساحل خزر از فراز منارهی حرم بنتِ موسى بن جعفر و خواهر حضرت معصومه، حضرت بیبی هيبت (سلامالله عليهم) در حضور مادران شهدای جنگ قرهباغ.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 خروج کره ای ها از بازار لوازم خانگی ایران، چه بلایی سر این بازار آورده است؟
🔻آمار و ارقامی درباره وضعیت بازار لوازم خانگی که نشنیده اید.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
♨️ وظیفه بزرگ مسلمانان!
*مقام معظم رهبری در سالروز ولادت پیامبر اعظم(ص)، مانند هرسال و خطاب به مسلمانان بیانات مهمی را بیان نمودند. ایشان سخنان خود را با این مسئله اساسی شروع کردند که: «در هر دورهای از دورههای زمان، وظیفه مؤمنین این است که ببینند دین از آنها چه میخواهد و چه مأموریتی را بر عهده آنها میگذارد». در پاسخ به این مسئله مهم، معظم له دو وظیفه مهم را بیان نمودند؛
🔸الف- اداء حقّ جامعیت اسلام؛ «اصراری وجود داشته است و دارد بر اینکه اسلام را در عمل فردی و عقیده قلبی منحصر کنند؛ ازنظر این گرایشِ باطناً سیاسی و ظاهراً فکری، عرصههای مهم زندگی و مناسبات اجتماعی از دخالت اسلام باید خارج بشود». در این مسئله توجه به چند نکته ضروری است: «اولاً این حرکتِ درواقع ضد اسلامی، عمدتاً از سوی قدرتهای سیاسی بزرگ دنیا است. متون اسلامی صریحاً این را رد میکند و ما مسلمانها به این مسئله باید اهمیت بدهیم»؛ و نکته دوم «اداء حق» است؛ بدین معنا که «در درجهی اوّل، تلاش کنیم نظر اسلام را درباره خودش که به کدام عرصه از عرصههای زندگی اهتمام میورزد، در آنها نظر دارد، اقدام دارد، تبیین کنیم، ترویج کنیم، بیان کنیم؛ اوّل قدم این است، بعد هم سعی کنیم [این مطلب] تحقّق پیدا کند».
🔸ب- وحدت مسلمانان؛ معظم له توجه به چند نکته در خصوص وحدت را ضروری دانستند:
1️⃣«اتّحاد مسلمانان یک فریضه قطعیِ قرآنی است؛ این یک چیز دلبخواه نیست؛ این را بهعنوان یک وظیفه باید نگاه کنیم».
2️⃣«وحدت و اتّحاد مسلمانها یک امر تاکتیکی نیست که حالا بعضی خیال کنند به خاطر شرایط خاصی ما بایستی با همدیگر متّحد باشیم؛ نه، یک امر اصولی است».
3️⃣«علّت اینکه ما در جمهوری اسلامی بر وحدت مسلمین، زیاد تأکید میکنیم، این است که فاصله زیاد است».
4️⃣برای تحقق وحدت «لازم است که هر کسی، در هر نقطهای، در هر جایی که حضور دارد، محور بحث مهم اتّحاد باشد؛ و بحث کنیم، تبیین کنیم، تحریض کنیم، برنامهریزی کنیم، تقسیم کار کنیم در این زمینهها».
5️⃣«یکی از اهداف نظام جمهوری اسلامی و اهداف انقلاب اسلامی، ایجاد تمدّن نوین اسلامی است: با نگاه به ظرفیتها، حقایق و واقعیات امروز. این کار جز با اتّحاد شیعه و سنّی امکانپذیر نیست».
6️⃣«شاخص عمده برای اتّحاد مسلمین، مسئله فلسطین است». جدیت در مسئله فلسطین در جهت وحدت است و عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی، خیانت به وحدت است.
✍️ مصطفی برزکار
✅ بصیرت
#نکات_تحلیلی
#نکات_راهبردی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره جالب حامد شاکرنژاد قاری بین المللی قرآن کریم از تلاوت در محضر مقام معظم رهبری: حضرت آقا فرمودند باریکلا آقا حامد حالا وقتش است که صدق الله بگویید...
#رهبر_انقلاب
#قرآن
💞مهمترین کمک به همسر، این است که سعی کنید هم دیگر را دین دار نگه دارید، این مراقبت، مراقبت اخلاقی، مهربانانه و پرستانه است
❣حضرت امام خامنهای
🔮 مرجع گفتمان
#سبک_زندگی
🇮🇷🍃بازوبند پهلوانی از سوی رئیس جمهور به صادق زاده، قهرمان سنگین وزن کشتی پهلوانی اهدا شد
👤صادقزاده برای هفتمین مرتبه پهلوان ایران شد.
🔻جابر صادقزاده در فینال ۱۰۰+ کیلوگرم کشتی پهلوانی و در حالی که آیت الله «سیدابراهیم رییسی» رییس جمهوری ایران نیز شاهد این مبارزه بود با پیروزی مقابل امیر محمدی پهلوان سال ۱۴۰۰ ایران شد.
🔻صادقزاده پیش از این نیز ۶ مرتبه پهلوان ایران شده بود.
🔮 مرجع گفتمان
#ایران_مقتدر
لبخند زورکی رو بهش گفتم خوشبختم و بعدش خیلی سریع با همه سلام و احوالپرسی کردم و رفتم تو اتاق. اصلا حوصله نداشتم. بعد از چند دقیقه عمو اومد تو اتاق و دست به سینه دم در وایساد و به منی که رو تخت نشسته بودم خیره شد.
_ چیزی شده؟
عمو_ چرا اومدی اینجا؟ چرا انقدر سرد برخورد کردی با طناز؟ عمو جون عزیزم گفتم که نمیتونم بمونم میرم ولی قول میدم تورو هم ببرم پیش خودم چند وقت دیگه..... _عمو سرم درد میکنه.
هدیه ای که گرفته بودم یه عطر و دفتر خاطرات بود از تو کیفم در اوردم و دادم بهش.
_ قابلی نداره. یادگاری. اگه اجازه بدید من برم دیگه حالم خوب نیس.
واقعا حالم از صحنه هایی که دیده بودم و بوی دود و اون آهنگ سرسام اور بد شده بود. تو خیلی از مهمونیاشون شرکت کرده بودم ولی این یکی زیاده زیاده روی شده بود.
عمو_ دیگه.....
_ عمو خواهش میکنم. حالم خوب نیست.
عمو _ باشه برو. ولی فردا ساعت 9 پرواز دارم حداقل بیا فرودگاه.
بغض کردم ولی حرفی نزدم. وسایلامو برداشتم و رفتم بیرون. یکم بیرون وایسادم هوای آزاد حالمو بهتر کرد
.
.
.
.ساعت تقریبا 10 بود که رسیدم خونه.امیرعلی نگران تو حیاط نشسته بود رو تاب. تا درو باز کردم بلند شد.
امیرعلی_ سلام. کجا بودی آبجی؟ گفتی شب نمیمونی نگران شدم که دیر کردی. گوشیتم که خاموش بود.
_ اخ ببخشید داداشی. مامان اینا خوابن ؟
امیرعلی_ اره. مامان فکر میکرد قراره شب بمونی. حالا بیا بریم تو .
_ راستی امیر بابا بهت گفت عمو داره برمیگرده ؟
امیرعلی_ اره. بیا بریم بخوابیم فردا در موردش حرف میزنیم .
_ ok
.
.
.
.
چشمامو چند بار باز و بسته کردم دلم نمیخواست بیدار بشم. یه دفعه با یاداوری عمو سریع ار جام پریدم و رفتم سراغ ساعت. ای وای ساعت 12/5 بود.....
سریع گوشیمو روشن کردم. 11 تا پیام. 14 تا تماس بی پاسخ. همش از عمو بود . اخرین پیامش: ( تانیا جان. نمیدونم چرا ولی این وقت خیلی سرد شده بودی ولی بدون عمو همیشه دوست داره نامرد حداقل برای خداحافظی میومدی. ما رفتیم دیگه)
ای وای. دیگه فقط اشکام بود که میبارید......
هرچی به عمو زنگ زدم جواب نداد.....
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_هفدهم
#ح_سادات_کاظمی
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد .
#اَللهُمَعجِلالوَلیِکاَلفرج
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_هجدهم ....................................
ساعت 5 بعد از ظهر بود. بابا که مغازه بود ، مامانم که طبق معمول پاتوق همیشگی آشپزخونه. دلم حسابی گرفته بود دلم میخواست برم با امیرعلی حرف بزنم ولی داشت تو اتاقش درس میخوند دل رو زدم به دریا در زدم و بعد از اینکه اجازه ورود داد رفتم تو.
امیرعلی_ سلام بر خواهر شیطون خودم. میگم خوب شد عمو رفتا دلیلی شد که به ماهم سر بزنی تازه الان فهمیدم یه خواهری هم دارم.
_ سلام.
امیرعلی_خانم دکتر چرا ناراحتی؟
_ اولا که جوجه مهندس کیو دیدی با یه ترم درس خوندن دکتر بشه که من دومیش باشم. بعدشم دلم گرفته.
امیرعلی_ اونوقت جوجه مهندسو با من بودی؟
_ کمی تا حدودی. امیر تو وقتی دلت میگیره چیکار میکنی ؟
امیرعلی_ موقعیت جور باشه امامزاده صالح، شاه عبدالعظیم ، و و و مزار شهدا
_ پروفسور تو هم چه پیشنهادایی میدیا . اونم به من.
امیرعلی_ خواهر پروفسور پیشنهاد نبود. در ضمن بعضی وقتا هم دردودل میکنم.
_ با کی؟
امیرعلی_ همون پسر خوشگل و خوشتیپه.
_ داداش خل شدی رفت . پاشو پاشو ببرمت دکتر. با مرده حرف میزنی. نکنه رفتی تو کار احضار ارواح؟
_ اولا که شهید شده دوما شهدا زندن . بعدشم میتونی یه بار امتحان کنی.
_ مثله تو خل بشم؟؟؟؟؟؟
امیرعلی_ این خل شدنه به آرامشش می ارزه.
آرامش ! یاد مشهد افتادم؛ چه آرامشی داشت اون جا. کلا حسابش با زمین جدا بود. ولی نمیتونستم با یه شهید درد ودل کنم. از کجا میخواست بشنوه.
_ امیر.
امیرعلی_ جونم ؟
_ خانواده ما و خاله اینا و مامان بزرگ اینا و بقیه فامیل همه مذهبین ، درسته؟
امیرعلی_ خب؟
_ پس علت این همه تفاوت چیه ؟ چرا مامان بزرگ اینا انقدر سخت میگیرن ؟ یا بهتره بگم چرا اسلام انقدر سختگیرانس؟
............ #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_هجدهم
#ح_سادات_کاظمی
#اَللهُمَعجِلالوَلیِکاَلفرج
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_نوزدهم
امیرعلی_ قبلا هم بهت گفتم که مامان بزرگ اینا یه سوی تعصبات خاص دارن.
_ یعنی چی؟ واضح برام توضیح میدی؟
امیرعلی_ ببین مامان بزرگ اینا یه کم فراتر از عرف و حد لازم پیش میرن. مثلا اینکه تو مهمونیا یه پرده اون وسط میکشن و میشینن قرآن میخونن یکم افراطه ، یا اینکه همه چی رو با اجبار تحمیل میکنن. اجبار همیشه عکس جواب میده . دین اسلام قوانینی که تو فکر میکنی رو نداره. یعنی قوانین تصویب شده توسط خاله خانم ( خاله مادربزرگم ، بزرگترین عضو خانواده) اکثرشون رنگ تعصب به خودشون دارن.
یعنی اسلامی که من همش باهاش مشکل داشتم به خاطر سختگیری هاش چیزی نبوده که فکر میکردم. البته خوب من تو این مدت هم مسلمون بودم ولی همش میگفتم چرا باید مسلمون بهودنیا بیام آخه. با صدای امیرعلی از فکر اومدم بیرون .
امیرعلی_ خانم دکتر الان جواب سوالتون رو گرفتید.
_ یجورایی . ولی خب امیر داداشی خداییش اعتقادات مسلمونا خنده داره دیگه. هوم؟
امیرعلی_ اولا که هرکدوم بحث جدا جدا داره خواهری. اگه الان حوصلشو داری بشین برات بگم. بعدش هم تو الان مثلا دلت گرفته بود یا اومدی به بهونه ناراحتی کل سوالای این 19 سال عمرتو از من بپرسی؟
_ حالا یه سوال جواب دادیا. نمیخوام اصلا
بعدهم به حالت قهر سرمو برگردوندم.
امیرعلی_ من قبلنا یه ابجی داشتم جنبه شوخی داشت .
_ الانم داره.
امیرعلی_ خواهر گلم من نگفتم نمیگم که گفتم زیاده الان چون گفتی حوصله نداری ازت پرسیدم بگم یا نه ؟
_ نه الان حسش نیست بعدا میام یه بحث مفصل باهم بکنیم ببینم کی کم میاره پروفسور.
امیرعلی_ درخدمتم خانم دکتر. الان هم فکر کنم یکم کار دارم.
_ اییییش بعد میگه من بهش سر نمیزنم. پروووووو. بابای
امیرعلی_ خب بد موقع سر زدی فدات شم. ههههه. بعدا حرف میزنیم.
حوصله قهر کردن نداشتم ، یه چشمک زدم و از اتاقش رفتم بیرون. به لطف برادر گرامم یکم از بی حوصلگی و کلافگیم کم شد ولی هنوز هم....... #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_نوزدهم
#ح_سادات_کاظمی
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
#اَللهُمَعجِلالوَلیِکاَلفرج
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_بیستم
با صدای گوشی از خواب پریدم. طبق معمول نجمه خانم ساعت 9 صبح زنگ زدن که مصدع اوقات بشن. نجمه دوست صمیمی من و شقایق و یاسی بود که از راهنمایی هممون باهم بودیم.
_ سلام مزاحم
نجمه_ مچکرم خانم بی معرفت. بعد از این همه مدت یه زنگ نزدی حالا هم که من زنگ زدم مزاحم ؟اصلا قهرم.
_ عشششقمی که نجی جونم. خو تو همیشه عادت داری 9 صبح زنگ میزنی.
نجمه_ خوب حالا ، شارژم الان تموم میشه. هههه. زنگ زدم بگم که فردا میخوایم با بچه ها بریم بیرون تو هم بیا.
_ ایوووول باشه حتما. ساعت چند ؟
نجمه_ 9 صبح میایم دنبالت.
_ باشه حله. بابای جیگرم
نجمه_ بای .
بعد از اینکه با نجمه خداحافظی کردم شماره عمو رو گرفتم.
_ دستگاه مشترک موردنظر خاموش می باشد.
اه. چرا خاموشه ؟
سریع دست و صورتمو شستم و رفتم تو آشپزخونه.
_ سلام مامی.
مامان _ سلام دخترم.ما داریم میریم بهشت زهرا. صبحانتو بخور بعد میزو جمع کن.
_ باش. راستی من فردا با بچه ها دارم میرم بیرون.
مامان_ چند تا دختر تنها ؟
_ مامان به خدا بزرگ شدم دیگه.
مامان_ کاش نگرانی های یه مادر رو درک میکردی. باشه برو.
_ فدات
میدونستم راضی نیست ولی اجازه داد دیگه.
امیرعلی_ سلام. صبح به خیر. تو نمیای؟
_ وعلیکم برتو. بیام بهششششت زهراااااا آخه؟؟؟؟؟؟؟؟
امیرعلی_ خوب حالا چرا میزنی. خوب همش تو خونه ای. بیا بریم یه حالی هم عوض میکنی.
بیراه هم نمیگفت فوقش اونجا میشستم تو ماشین.
_ باش. پس من برم حاضر شم.
لبخند مامان و امیرعلی نشون دهنده رضایتشون بود. اخه من هیچ وقت نمیرفتم بهشت زهرا. همیشه شعاری که عمو بهم یاد داده بود این بود که: حالا یکی مرده پاشیم بریم سر قبرش که چی؟ خل بازیه محضه. و حالا منم داشتم باهاشون میرفتم البته صرفا جهت تفریح.
.
.
.
با صدای امیرعلی بیدار شدم.
امیرعلی_ خانم خواب آلو پاشو رسیدیم.
_ اخیییییش. چقدر حال داد. اینجا بهشت زهراس؟
امیرعلی_ اوهوم. برخیز
از ماشین رفتیم پایین. بالای سر بیشتر قبرا یه پرچم ایران بود......
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_بیستم
#ح_سادات_کاظمی
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
#اَللهُمَعجِلالوَلیِکاَلفرج