🇮🇷🍃
یه فتاح داریم واسه بنیاد مستضعفان
الان یه فتاح هم داریم واسه برچیدن بنیاد مستکبران
😂👌
#فتاح
#موشک_هایپرسونیک
🍃
🍃🌹🇮🇷🌹🍃
گفتیم پهپاد داریم گفتن فتوشاپه،
گریه ناتو دراومد از دست پهپادای شاهدمون تا فهمیدن...
حالام میگن موشک فتاح تَوهم نظامه
نظرتون چیه تو اسراییل توهممونو امتحان کنیم🤪⁉️
#فتاح #هایپرسونیک
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃
🎬 #کلیپ «کارخونههای آقای قرائتی»😳
👤 حجتالاسلام #قرائتی
🔺 ماجرای ظهور امام زمان در بیت رهبری... 😄
🔸 هر چیزی رو که میگن راحت باور نکنین...
#سواد_رسانه
🍃
♨️چرا اصلاحطلبان از این پیرمرد کینه دارند؟؟؟
#جهاد_تبیین
ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
🇮🇷 | شبکه سایبری ثامن |🇮🇷
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
🔴 یک عکس وحشتناک و دردناک برای براندازان جمهوری اسلامی
🔹 گوشه ای از بخشهایی از ایران ، که در طول تاریخ به تاراج رفت!
🔹 البته نه با جنگ بلکه با توافقنامه ها و بهتر است بگوییم با خیانت حاکمان ایرانی!
✅ و لازم به ذکر است در ۴۵ سال انقلاب اسلامی ، ایران یک وجب از خاک خود را از دست نداده هست!
ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
🇮🇷 | شبکه سایبری ثامن |🇮🇷
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌ضبط این فیلم ۴۷ روز طول کشیده اما شما آن را در ۳ دقیقه و ۲۱ ثانیه مشاهده خواهید نمود
قال ربنا الذی اعطی کل شیئ خلقه ثم هدی
فرعون به موسی گفت خدای شما کیست؟
موسی گفت : پروردگار ما کسی است که خلقت هر موجودی را عطا می کند و سپس (به سوی کمالش ) هدایتش می کند طه ۵۰
💠💌💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 دکتر ظریف VS شهید تهرانی مقدم 🚀
#روز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
ضامن چشمان آهوها؛
به دادم میرسی؟!
✋(أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ)
#امامرضایدلم💚
👌پیشنهاد دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_مهدوی
ماجرای حمال جوانی که هر هفته با #امام_زمان دیدار داشت و در جوانی دلدادۀ #امام_زمان (علیه السلام) شد...
👌 بسیار زیبا
👈ببینید و نشردهید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم تکان دهنده ازبوسه رهبربصیر انقلاب برلباس #شهید
بنا به درخواست دختر #شهید
رهبرحکیم انقلاب امام خامنه ای روحی فداه:
بعد از بوسه بر لباس شهید
««من متبرک شدم»»
#همچون_حاج_قاسم_درآرزوی_شهادتیم_اللهم_ارزقنا...
#شادی_ارواح_طیبۀ_شهدا_وامام_شهداصلوات
امروز زنان و دختران غرب به خیابان امده اند و فریاد میزنند
زن کالا نیست🗣
چون معمولا مثل کالا باهاشونرفتارکردن😑💔
همین فریاد رو۱۴۰۰سال پیش
اسلام به تمام بشریت اعلام کرد
🔮 مرجع گفتمان
#خودسازی
#زنانکالانیستند
#دینداریِلذتبخش
🔺۸ سال برنامه ها و پیشرفت هایمان عقب افتاد، چون رئیس جمهوری نداشتیم قوای مسلح به حمایت هایش دلگرم باشند؛ ۸ سال درجا زدیم چون رئیس دولت از گره زدن دیپلماسی به میدان واهمه داشت؛ ۸ سال رکود، چون باور به جوان و توان ایرانی در نهاد ریاست جمهوری محلی از اعراب نداشت؛ به عقب برنمیگردیم!
📳 #عبدالرحیم_انصاری
🔮 مرجع گفتمان
#ما_میتوانیم
#دولت_جوانمدار
#باور_به_نیروی_جوان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت100
بعد از پیاده شدن، امیر صدام کرد
سارا هم بدون هیچ عکس العملی رفت سمت محوطه دانشگاه
- جانم
امیر: آخر به این پسر چی بگم ،پدر گوشیمو درآورد از دیشب تا حالا ،فقط یا داره زنگ میزنه یا پیام میده
- امیر میشه دوباره باهم صحبت کنیم؟
امیر: یعنی دیشب دوساعت صحبت کردین کافی نبود
- نه
امیر: باشه امروز بعد از ساعت کاریم میام دنبالت میریم یه جایی صحبت کنین
- دستت درد نکنه
امیر: آیه، جان عزیزت اینقدر سارا رو اذیت نکن
- اخه اینقدر دوستش دارم اذیتش میکنم ولی بازم چشم
امیر: حالا برو دیرت میشه
- باشه فعلا
امیر: یاعلی
از پله ها بالا رفتم ،وارد کلاس شدم
رفتم کنار سارا نشستم
از قیافه در هم سارا معلوم بود که دلخوره اونم شدید...
خواستم چیزی بگم که استاد وارد کلاس شد
تویه کاغذ نوشتم براش،سارایی میدونستی تو اگه نبودی من تا حالا تو تیمارستان بودم ،از دستم دلخور نباش دیگه ،خیلی دوستت دارم یه چند تا شکلک خنده دار هم واسش کشیدم
کاغذ و گذاشتم روی کتابش
سارا بعد از خوندن مثل همیشه نیشش تا بنا گوشش باز شد
بعد از چند دقیقه استاد هم برگه های امتحان وپخش کرد و شروع کردیم به نوشتن
کلاس تا ساعت ۴ بعد از ظهر طول کشید
بعد از کلاس رفتیم سمت بوفه دانشگاه دوتا ساندویج خریدیم
و شروع کردیم به خوردن که امیر زنگ زد
- جانم امیر
امیر: بیاین دم در منتظرتونم
- باشه ،الان میایم
سارا: امیر بود؟
- اره ،پاشو بریم بیرون منتظرمونه
سارا: من نمیام تو برو ،من میخوام برم خونه
- عع ناز نکن دیگه،عذرخواهی کردم که
سارا: ولی بازم میخوام برم خونمون
- باشه ،پاشو میرسونیمت خونه
سارا: باشه ،فقط صبر کن یه ساندویج هم واسه امیر بخریم حتما گرسنه اس
- الهی قربون اون دلت بشم ،باشه پاشو بریم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت 101
سوار ماشین شدیم امیر هم قبل از اینکه حرکت کنه ،ساندویجش و خورد و کلی تشکر کرد از سارا و قربون صدقه اش رفت سارا هم پشیمون شد بره خونشون
با هم رفتیم سمت پارک نزدیک خونمون
ماشین و گذاشتیم پارکینگ و پیاده سمت پارک حرکت کردیم
وارد پارک شدیم چند قدمی رفتیم که دیدم هاشمی روی یه نیمکت نشسته
هاشمی با دیدنمون بلند شد و سمت ما اومد
بعد از احوالپرسی منو سارا روی نیمکت نشستیم
ده دقیقه ای گذشت و کسی حرفی نزد
هاشمی رو کرد به امیر گفت : داداش احیانأ دلت نمیخواد واسه خانومت یه بستنی بخری ؟
امیرم که منظور حرفشو فهمید خندید و گفت: پول ندارم...
هاشمی هم دست کرد تو جیبش یه ده تومنی داد به امیر
امیر هم بدون هیچ خجالتی پول و ازش گرفت و به سارا اشاره زد که پاشه
از کار امیر خندم گرفت بعد از رفتن امیر هاشمی با فاصله روی نیمکت نشست
هاشمی: امیر گفت که میخواین باهام صحبت کنین
- ببخشید میشه حرفایی که دیشب زدین و دوباره بگین!
هاشمی با تعجب نگاهم کرد و گفت: چرا؟
- آخه دیشب اینقدر از دیدنتون شکه بودم که نفهمیدم چی گفتین
هاشمی خندید و گفت: باشه چشم
نمیدونم کی دلبسته شما شدم ،اولین روز دیدارمون ،یا تو شلمچه یا شایدم معراج ،اولش فکر میکردم دختر سرسختی باشین ولی کم کم که با روحیه اتون آشنا شدم فهمیدم نه شما سرسختیتون فقط با نامحرماست ،این باعث شد بیشتر بهتون علاقه مند بشم ،وقتی موضوع رو به امیر گفتم ،فکر میکردم الان میزنه سیاه و کبودم میکنه ،ولی برخلاف انتظارم خیلی با لبخند جوابمو داد
درباره شما گفت ،درباره گذشته تون ،اینکه میترسین دوباره عاشق بشین ،اینکه شاید اصلا عاشق نشین،من بهتون حق میدم که همچین فکری داشته باشین
ولی من از شما فقط میخوام که یه فرصت به من بدین تا بتونم قلبتونو مال خودم کنم
از شنیدن حرفاش آروم شدم ،نمیدونستم دلیل این آرامش چیه...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸