🇮🇷
📝 هدیه مدیریت طرح ثامن استان ایلام به همراهان و مخاطبین کانالهای ثامن
🍃🌹🍃
«طبابت مجازی»
✅ با محوریت طب سنتی و اسلامی (پوست، مو، گوارش، دیابت، نازایی و ...)
🎙 حکیم: سیدعبدالله جعفرپور- دکترای طب سنتی و اسلامی
⏰ زمان: دوشنبه هر هفته- ساعت: ۲۱:۰۰
🆔 http://rubika.ir/hadianebasir1
♨️دوشنبه روز زیارت #امامحسن و #امام_حسین علیهماالسلام
💢زیارت این دو بزرگوار در روز دوشنبه
🔸فقط یک دقیقه برای عرض ارادت به این دو امام بزرگوار زمان بگذاریم.
#دوشنبه_های_امام_حسنی💚
🌱دل را فقط برای حسن آفریده اند
اصلاً مرا گدای حسن آفریده اند...
🌱آن پرچمی که دست علمدار کربلاست
از گوشه عبای حسن آفریده اند...
#جانبهقربانکریمیکهکرمزندهازاوست
💠درسهایی از قرآن
📝سوالات مربوط به برنامه این هفته را«پست بعد» مطالعه و پاسخ را به صورت عدد پیامک کنید.
🎁جوایز:
15 جایزه 2 میلیون ریالی
✅ارسال جواب :
به صورت عدد ۵ رقمی به ⬅️
«بدون هیچ توضیح اضافی»
3000114
⏰مهلت:تا روز #پنج_شنبه
نسخه موبایلی 12 مرداد 1402 pdf فایل.pdf
784.5K
💠 درسهایی از قرآن
🌷 موضوع:هجوم به قرآن،برنامه دشمنان اسلام
📅 تاریخ پخش:۱۲ مرداد
📝 شامل منبع و سوالات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👁 دجال در خانهی شماست! مراقب باشید❗️
🔱 دجال، نه آن غول چند سر و یک چشمی است که در داستانها برایمان گفتهاند، دجال در خانههای من و شماست...
🎥 دیدن این ویدیو، به نوجوانان، جوانان، و همه بزرگسالان که گوشی به دست هستند توصیه میشود❗️
پاسخ از دکتر میرباقری استاد دوره ۴۰ روز تمرین بندگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ زیبا و قاطع حجت الاسلام استاد ماندگاری به کسانی که میگویند بیخیال #حجاب شوید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰قانونی که شهید الداغی را هم محکوم می کند
🔸ماده ۶۴ #لایحه_عفاف_و_حجاب: اگر کسی امر و نهی را با پرخاش و دعوا همراه کند به جزای نقدی درجه شش محکوم می شود.
🔺به این تصاویر نگاه کنید آیا نهی آن افراد شرور با پرخاش و خشونت و دعوا همراه نیست؟!
🔺ظاهراً طبق لایحه جدید امثال الداغی ها محاکمه و مجازات می شوند و این برخورد قطعا ریشه #غیرت را در کشور میسوزاند و به بی حیایی و بی عفتی دامن می زند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر رهبر معظم انقلاب در مورد لیستی رای دادن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️عاشورای امسال پرشورتر بود
🔻حضرت #امام_خامنه_ای در دیدار ناوگروه ۸۶: امسال به برکت توجهات حضرت بقیهالله ارواحنا فداه محرم پرشوری بود.
دشمنان تلاش کردند و سعی کردند محرم را بیرونق کنند؛ درست نقطهی مقابل خواست آنها اتفاق افتاد.
دههی عاشورای امسال از دهههای عاشورای سالهای قبل، پرشورتر، پرحرکتتر، پررونقتر و پرفایدهتر بود.
کار خدا اینجور است. کاری که برای خدا انجام بگیرد و در خط اهداف الهی باشد، خدای متعال به آن کمک میکند. ۱۴۰۲/۵/۱۵
#محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو_استوری_روزشمار_اربعین
🏴 ۳۰ روز مانده به اربعین حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 ضرورت ورود بانوان به میدان #جهاد_تبیین
🍃🌹🍃
✅ خانمهایی که تریبون دارند، مهمترین نقش را در جریانات اخیر دارند
🎙 #حجت_الاسلام_راجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 رئیسی: امروز ماموریت ما و شما تقویت نهاد خانواده در جامعه است
🍃🌹🍃
🔻رئیس جمهور در سیمای خانواده:
🔸نهاد خانواده هرچند کوچک اما بسیار تاثیرگذار در فرد است.
🔹وظیفه ما این است که کاری کنیم خانواده ها در زمینه های مختلف دغدغهای نداشته باشند.
🇮🇷
📝 ساواک و شکنجه زنان
🍃🌹🍃
✍️ در زمان سلطنت محمدرضا #پهلوی ساواکیها زندانیان را دور دایره آویزان میکردند و میزدند و بعد هم دور دایره میدواندند. دور دایره نرده کشیده بودند که کسی خودش را پایین نیاندازد. صدایی که آنجا ایجاد میشد به طور هولناکی داخل بندها و سلولها میپیچید.
👩🏻🦽خانمی به نام امینی را آنقدر شکنجه داده بودند و بدنش را با اتوی داغ سوزانده بودند که به صورت چهار دست و پا روی زمین راه میرفت. در سلول کناری ما یک نفر چریک بود که به شدت شکنچه شده بود و زمانی که برای تعویض پانسمان او میآمدند، باندها و پارچه های خونین را داخل سطلی قرار میدادند و آن را داخل راهرو میگذاشتند تا همه ما به هنگام تردد ببینیم و عذاب بکشیم.
📚 خاطرات مبارز انقلابی خانم منظر خیر حبیباللهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥امروز سالروز اسارت شهید مدافع حرم محسن حججی هست
🔹محسن حججی درچنین روزی اسیر و در روز هجدهم مردادماه سال ۱۳۹۶ توسط تروریست های داعش سر بریده شد. حاج قاسم سلیمانی در زمان شهادت او گفته بود قسم به حلقوم بريده شهيد حججی زمين را از لوث داعش پاک میکنيم. کمتر از ۴ماه بعد سردار سلیمانی پایان سیطره داعش را اعلام کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
داستان #نیمه_شبی_در_حلّه
《اثر مظفر سالاری》
🔹قسمت بیست و نهم
..........دربسترم نشستم. پدربزرگ آمد و کنارم نشست و پس از دقیقه ای که به در و دیوار و من نگاه کرد، گفت: می دانم که ریحانه را دوست داری. دختر بی مانندی است؛ اما باید بپذیری که این عشقی بی سرانجام و آزار دهنده است.
ما با شیعیان حلّه برادریم؛ ولی دو برادر هم گاهی فرق هایی دارند و هر کدام در خانه خودشان زندگی می کنند.
دوست داشتن ریحانه نباید باعث شود که تو به تشیع گرایش پیدا کنی. من از چنین چیزی وحشت دارم.
در باغچه ی خانه ی خودت آن قدر گل های زیبا هست که به گلِ باغچه همسایه کاری نداشته باشی.
مثلا" این قنواء چه عیبی دارد؟ هر چند به زیبایی و ملاحت ریحانه نیست، اما می تواند همسر خوبی برای تو باشد.
خمیازه ای کشید و ادامه داد: کار امروزت خیلی عالی بود! افتخار می کنم که چنین شجاع هستی
اگر به توصیه من عمل کرده و پنهان شده بودی، ابوراجح را اعدامکرده بودند و تو و خانواده اش نیز تحت تعقیب بودید.
همه به خاطر نوه ای چون تو، به من تبریک گفتند. من هم به تو تبریک می گویم و خدا را شکر می کنم که این ماجرا به خیر گذشت و تو دیگر مجبور نیستی از من دور شوی و به کوفه بروی.
احتیاج داشتم با یکی درد دل کنم. خوشحال بودم که پدربزرگ آمد و سر صحبت را باز کرد. گفتم: من هم خدا را شکر می کنم که تو را دارم. گاهی دلم می خواهد با یکی حرف بزنم. در این موقع جای خالی پدر و مادرم آزارم می دهد. برای همین بود که گاهی به سراغ ابوراجح می رفتم. او سنگ صبور من بود. به حرفهایم گوش می کرد. با من حرف می زد. سعی می کرد کمکم کند.
--- بیچاره حالا خودش بیش از همه به کمک احتیاج دارد.
--- نه، پدربزرگ! آنکه وضعش از همه بدتر است، من هستم. اگر ابوراجح بمیرد، از این همه درد و رنج راحت می شود. ریحانه سرانجام ازدواج می کند و به زندگی اش مشغول می شود.
همسر ابوراجح با دیدن اولین نوه اش دوباره امید به زندگی را باز می یابد. این من هستم که باید با دردهای خود بسوزم و بسازم. هیچ کس هم نمی تواند کمکم کند.
--- من حاضرم تمام هستی ام را بدهم تا تو دلشاد و سعادتمند باشی. حاضرم ریحانه را در کفه ای از یک ترازو بگذارم و به میزان وزنش در کفه دیگر، جواهرات بزارم تا او به همسری تو درآید؛ ولی من و ثروتم نمی توانیم در این باره کاری بکنیم.
چه روز شومی بود آن روز که از تو خواستم از کارگاه به قسمت فروشگاه مغازه بیایی و کاش ریحانه و مادرش هرگز تصمیم نگرفته بودند از مغازه ما گوشواره بخرند. اگر او را پس از سالها ندیده بودی، چنین نمی شد.
اندیشیدم: ریحانه اینک در خانه ما، کنار بستر پدرش نشسته است و لابد گوشواره هایی را که من ساخته ام به گوش دارد.
توی دلم گفتم: تو چقدر به او نزدیکی، ولی او به فاصله خورشید تا زمین از تو دور است و دست نیافتنی.
--- احساس ناتوانی و شکست می کنم وقتی می بینم نمی توانم تو را از رنجی که می بری رها کنم.
سرم را روی شانه اش گذاشتم و گفتم: ناراحت نباش پدربزرگ. بهتر است به خدا توکل کنیم. ابوراجح در آن اتاق در حال احتضار است و همسر و دخترش از این مصیبت بی تابی می کنند.
شایسته نیست من چنین خودخواه باشم. پدربزرگ سرم را به سینه اش فشرد و گفت: حق با توست. هنگامی که چنین درمانده هستیم، بهتر است به خدا توکل کنیم. من تو را به خدا می سپارم و خوش بختی ات را از او می خواهم.
امیدوارم قبل از مردنم، تو را خوشحال و سعادتمند ببینم.
به پدربزرگ خیره شدم و گفتم: خواهش می کنم از مردن صحبت نکنید. ابوراجح را دارم از دست می دهم؛ دیگر غیر از شما کسی را ندارم. شما باید آنقدر زنده بمانید تا فرزندان مرا تربیت کنید و زرگری و جواهر سازی را به آنها بیاموزید.
پدربزرگ خندید و گفت: من خیلی دلم می خواهد.
--- دیشب همین جا درخواب دیدم که من و شما و ابوراجح و ریحانه و مادرش در میان باغی زیبا نشسته ایم و از هر دری حرف می زنیم و می خندیم. بیدار که شدم با خودم فکر کردم که چقدر از آن خواب و رویا فاصله دارم.
امشب بیش از هر وقت دیگر خودم را از آن خواب زیبا و دل انگیز دور می بینم. کاش هیچ گاه از آن خواب بیدار نمی شدم! امشب هم اگر خواب به چشمم بیاید شاید بتوانم همان رویا را دنبال کنم. چقدر وحشت دارم از ساعتی که بیدار خواهم شد. روز سختی را پشت سر گذاشتیم؛ خدا می داند چه روزی را پیش رو خواهیم داشت.
پدربزرگ برخاست و گفت: آری، تو با سربلندی، روز سختی را پشت سر گذاشته ای، بهتر است سعی کنی بخوابی. امیدوارم فردا را نیز با سربلندی پشت سر بگذاری. زندگی به من یاد داده که صبر داروی تلخی است که بسیاری از مصیبت ها و رنج ها را مداوا پی کند. من در مرگ پدرت، صبر کردم. تو هم باید صبر کردن را بیاموزی و می دانم که می توانی.
--- من نمی توانم در این شهر بمانم و در آینده شاهد ازدواج ریحانه باشم. می خواهم به جایی بروم که دیگر ن
امی از حلّه نشنوم. شاید در این صورت صبر کردن ممکن باشد.
لبخندی زد و گفت: من هم با تو خواهم آمد و هر وقت تو بگویی به حلّه باز خواهیم گشت.
پس از رفتن او، سعی کردم بخوابم. هر لحظه منتظر شنیدن فریاد و شیون ریحانه و مادرش بودم. امیدوار بودم قبل از آنکه خوابم ببرد اتفاقی نیفتد.
نمی دانستم ابوراجح تا چه مدت دیگر می توانست مقاومت کند. حسرت روزهایی را خوردم که به دیدن ابوراجح می رفتم و با او از هر دری صحبت می کردم.
آن روزها فکرش را هم نمی توانستم بکنم که چنین سرانجام عجیبی در انتظار ابوراجح باشد. دلم به حال خودم می سوخت. علاوه بر آنکه نمی توانستم با ریحانه ازدواج کنم، ابوراجح را نیز از دست داده بودم.
تا ده روز پیش، خودم را جوانی موفق و با آینده ای درخشان می دانستم. اکنون حس می کردم تمام غم ها و غصه های دنیا، مانند توده های ظلمت که در برابر دیدگانم غوطه می خوردند، روی دلم تلنبار شده اند و مرا در هم می فشارند.
در آسمان نیمه شب، ستاره ها چشمک می زدند و من در آینده ی تیره ام، به اندازه یک ستاره دور نیز بارقه ای از نور و روشنایی نمی دیدم.
خود را مانند کسی می دیدم که او را از ساحلی امن و زیبا، بر قایقی کوچک و شکننده سوار کرده و در میان دریایی خروشان و بی انتها رها ساخته بودند. در آن لحظه ها در فراروی خود، جز امواج تیره و در هم کوبنده، چیزی نمی دیدم.
دریغ از شبحی از ساحل یا کورسویی از فانوس دریایی!
قبل از آنکه به خواب روم، اندیشیدم: آیا سرنوشت من این است که قایقم در هم بشکند و تخته پاره های آن به هیچ ساحلی نرسد یا آنکه پروردگار مهربان، مرا از این ورطه و توفان نجات خواهد داد؟
نفهمیدم چگونه به خواب رفتم. در خواب نیز خود را سوار بر قایقی کوچک دیدم. دریا طوفانی بود. امواج مهیب، چون غول هایی سیه پوش، زیر قایق شانه می زدند و چون کوهی راست می ایستادند.
آنگاه قایق و مرا به پایین رها می کردند تا بر آتشفشان موجی دیگر فرو کوفته شویم و باز برآییم و باز فرو افتیم. ناگهان رعد و برقی زد و موجی سهمگین، قایق را در هم شکست.
من خود را به تخته پاره ای آویختم. پس از ساعتی سرگردانی و غوطه خوردن در میان صدها موج، از دور جزیره ای دیدم.
چنان خسته شده بودم که به زحمت می توانستم دست و پایم را حرکت دهم. هر طور بود سعی کردم با کمک امواج، خود را به ساحل نزدیک و نزدیک تر کنم. عاقبت با تلاش فراوان به ساحل رسیدم و خودم را با بدنی زخمی و کوفته، روی شن های خیس ساحل کشیدم.
تنها توانستم از اینکه نجات پیدا کرده بودم، خدا را شکر کنم.
آن گاه از خستگی فراوان از حال رفتم. مدتی بعد صدای دل ربا و آشنایی را شنیدم.
--- هاشم!...هاشم!
صدای ریحانه بود. چشم هایم را گشودم. هوا روشن شده بود و من خود را در ساحل جزیره ای سرسبز و زیبا یافتم. ریحانه با لبی خندان، کنارم نشسته بود.
--- هاشم بیدار شو! تو بالاخره به ساحل رسیدی.
از نجات یافتن من خیلی خوشحال بود. با دیدن او تمامی خستگی و کوفتگی ام را فراموش کردم و به چهره گیرا و درخشانش خیره شدم.........
پایان قسمت بیست و نهم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هر زائر یک لیوان با دوام
🥃🥛🥃🥛🥃🥛🥃🥛🥃
در سال گذشته تعداد موکب هایی که لیوان یکبار مصرف استفاده میکردند نسبت به سال قبل بیشتر شده بود و معضل زباله مشهود بود . اگر 2 میلیون زائر ایرانی هر کدام در روز 20 لیوان دور بریزند، در طی یک هفته تعداد 280 میلیون لیوان مصرفی تبدیل به کوهی از زباله می شود و هزینه زیادی هم به برادران عراقی تحمیل می کند. اما اگر هر زائر یک لیوان ترجیحا استیل درب دار همراه داشته باشند ضمن رعایت بهداشت از تخریب محیط زیست جلوگیری میشود. لطفا در گروه های مختلف نشر دهید و در ثواب این کار خیر شریک شوید.
فرهنگ عاشورائی
33.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 مراحل درخواست گذرنامه زیارتی از طریق اپلیکیشن پُلیسِ مَن
🚩زائران اربعین می توانند از طریق اپلیکیشن «پُلیسِ مَن» فرایند ثبت و درخواست گذرنامه زیارتی با اعتبار ۵ ساله و هزینه ۵۰ هزار تومان را انجام دهند. صدور گذرنامه زیارتی از زمان درخواست تا تحویل به متقاضی در درب منزل ۳ تا ۵ روز کاری زمان میبرد.
#اربعین
#مولاجانم
🍁رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید؟
عرض کردیم نبودی و سحر طول کشید
🍁تو طبیب دل غمدیده ی مایی آقا
ما که مُردیم بیا پس تو کجایی آقا؟
#امام_زمان عج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙