شبهه 1.pdf
133.7K
🇮🇷
📝 #شبهه_انتخاباتی (۱) | چرا رأی بدهیم؟ با این وضع مملکت چرا رأی بدهیم؟
🍃🌹🍃
✍ برگرفته از جلسات حجتالاسلام راجی در جمع اساتید، دانشجویان، طلاب و نخبگان کشور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 گریۀ سیاسی!
🍃🌹🍃
🔺سخنان کمتر شنیدهشده از امام خمینی(ره) دربارۀ اثر عزاداری در پیشرفت ایران
مداحی آنلاین - ارزش توبه در جوانی - استاد عالی.mp3
2.09M
♨️ارزش توبه در جوانی
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #هاشمی_نژاد
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔴بهترین #سخنرانی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
YEKNET.IR - shoor - shabe 7 moharram1399 - narimani.mp3
5.88M
🌴شب زیارتی امام حسین(علیهالسلام)
🍃سلام همهی زندگیم
🍃سلام امام حسین من
🎙 #سید_رضا_نریمانی
⏯ #شور
🏴 #27_روز تا #اربعین
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌙 #شب_جمعه
' 🎤 والدین عزیز ، شما دعوتید به 🎤
همایش حضوری رایگان این بار در
شهرستان مبارکه
🌸 این موقعیت طلایی ، روزی ِخاصِ فرزندِ دلبندتان است از طرف حضرت مادر ☺️
👤با حضور : استاد محسن صادقی
(دکتری روانشناسی سلامت و مشاور حوزه کودک و نوجوان)
📌موضوع : 🔔 علل بدرفتاری کودکان 🗣
📍مکان: مبارکه ،مجتمع فرهنگی معارفی الزهرا (سلاماللهعلیها)
📅 زمان: یکشنبه ۲۲ مردادماه
⏰ ساعت: ۱۵ تا ۱۷
✍ لطفا آمادگی حضور خود در این کارگاه را در لینک زیر اعلام فرمایید .
👉 https://eitaa.com/joinchat/2145976816Cf9253d371f
🌸 •─────•❁•─────• 🌸
✔️ ضمنا به دعوتهای بیشمارتان پاسخ گفتیم 😉 و اساتید ذیل جهت ارائه مشاوره فردی همزمان با کارگاه ، به اصفهان می آیند ؛
💌 استاد براری مشاور در حوزه کودک و رسانه
💌 استاد حمید صادقی مشاور نوجوان
🛑✅ لطفا جهت ثبت نام و دریافت نوبت مشاوره حضوری به این آیدی پیام دهید.👇
👉 @zibaeiasieh
🌸🍃🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب شاه ساده زیستی 🥹
مراقب صفحههایی که با تحریف واقعیتها دنبال کسب سود هستند باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام امام حسین علیه اسلام به چینی توسط کوثر خانم ۱۲ ساله که چندساله در چین زندگی میکنند
💬 #rahyafte_com
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
داستان #نیمه_شبی_در_حلّه
《اثر مظفر سالاری》
🔹 قسمت سی و دوم(بخش اول)
........ حاکم روی سریرش نشسته بود. تنها وزیر نزد او بود. ابوراجح و من در چند قدمی حاکم ایستادیم و سلام کردیم. حاکم ایستاد و حیرت زده به ابوراجح نگاه کرد.
وزیر نیز در اطراف ابوراجح چرخید و خوب او را روانداز کرد. هر دو چنان مبهوت شده بودند که فراموش کردند جواب سلاممان را بدهند. حاکم سرانجام گفت: کاش می دانستم چه سحر و جادویی به کار زده ای!
ابوراجح گفت: در زمان پیامبر(صلواتاللهعلیه وآله) نیز کسانی بودند که چون معجزات او را می دیدند، می گفتند آن حضرت، سحر و جادو می کند.
-- اگر عصای حضرت موسی(علیهالسلام) را در اختیار داشتم، آن را می انداختم تا اژدها شود و اگر سحری در کار است، تو را ببلعد.
-- من خود عصای آن حضرت هستم؛ نشانه ای روشن و غیر قابل تردید که همه ی پندارهای باطل را می بلعد.
حاکم پیش آمد و صورت و دندانهای ابوراجح را معاینه کرد. پس از آن به سر جایش نشست. کاملا" گیج شده بود. وزیر نیز دست کمی از او نداشت.
ابوراجح گفت؛ دست از دشمنی با شیعیان بردارید و آنها را که در سیاهچال ها به بند کشیده شده اند، رها سازید. ایمان بیاورید که مولایم هست و زنده است و وارث دانایی و توانایی پیامبر(صلواتاللهعلیه وآله) است.
پس از دقیقه ای سکوت، حاکم به وزیر گفت: تو چیزی بگو.
وزیر گفت: قدرت شما و حتی قدرت خلیفه در مقایسه با مقام و توانایی امام شیعیان، هیچ است.
من تا امروز، وجود و حقانیت او را نمی پذیرفتم. برای رضایت شما با شیعیان بی گناه بد رفتاری می کردم. برای اینکه ابوراجح کشته شود، علیه او توطئه چیدم.
حال قبل از آنکه مورد خشم و انتقام حضرت مهدی(عجلاللهفرجه) قرار گیرم، باید توبه کنم. کارهایی کرده ام که مردم این شهر از من بیزار شده اند.
باقی ماندن من در این مقام به ضرر شماست. بهتر است شیعیان دربند را آزاد کنید و به امام آنها احترام گذارید.
ابوراجح به حاکم گفت: شیعیان در این شهر فراوانند. آنها با دیگر برادران خود، در صلح و صفا زندگی می کنند. اگر بین ما اختلاف ایجاد شود، مقام شما متزلزل خواهد شد.
به توصیه وزیر گوش کنید. امیدوارم خداوند همه ما را به راه راست هدایت کند و از گناهانی که کرده ایم بگذرد.
حاکم به ابوراجح گفت: خوشحالم که هاشم باعث شد از خون تو بگذرم. من تا امروز برای تحقیر شیعیان، پشت به مقام حضرت مهدی(عجلاللهفرجه) می نشستم.
قبل از آنکه بروید دستور خواهم داد که سریرم را رو به مقام آن حضرت بگذارند.
به وزیر گفت: تو نیز برو و شیعیان دربند را آزاد کن. همگی را به حمام ببر و لباس مناسبی بپوشانید و به هر کدام که می پذیرند، پنجاه دینار بدهید.
با خوشحالی به ابوراجح نگاه کردم. حاکم به او گفت؛ تو اینک مورد توجه مردم حلّه هستی. آیا خیالم راحت باشد که قصد سرنگونی مرا نداری؟
ابوراجح گفت: من مردی حمامی هستم و آرزویی جز این ندارم که مسلمانان در کنار هم زندگی خوبی داشته باشند.
مولایم به من فرمود:《 از خانه خارج شو و برای همسر و فرزندت کار کن》.
قصد رفتن داشتیم که حاکم به ابوراجح گفت: از کجا معلوم که امام زمان (عج) شما تو را شفا داده باشد؟ من فکر می کنم که پیامبر(ص) بوده است.
ابوراجح لبخندی زد و ردیف دندان های زیبای خود را که چون مروارید می درخشیدند به نمایش گذاشت. گفت: نام و کنیه آن حضرت، نام و کنیه پیامبر( ص) است.
از حیث آفرینش و زیبایی، شبیه ترین مرد به رسول خدا(ص) است. من که موفق به زیارت مولایمان شده ام، انگار پیامبر(ص) گرامی اسلام را نیز زیارت کرده ام.
فراموش نکنید که آن حضرت، فرزند پیامبر(صلواتاللهعلیه وآله) است و تعجبی ندارد که فرزند به جدش شبیه باشد. هر کس به پیامبر(صلواتاللهعلیه وآله) علاقه دارد، نمی تواند به امام زمان(عجلاللهفرجه) ما مهر نورزد.
حاکم و وزیر، ما را تا بیرون از ساختمان اداری همراهی کردند. موقع خدا حافظی، حاکم به ابوراجح گفت: چطور است اسب مرا به عنوان هدیه بپذیری.
ابوراجح در میان حلقه کسانی که او را با علاقه و تحسین نگاه می کردند و دست به لباسش می کشیدند، گفت: شما به اسبتان علاقه دارید. من هم نه جای نگهداری اسب را دارم و نه می توانم از آن مراقبت کنم.
بنابراین هدیه شما را می پذیرم و دوباره به خودتان تقدیم می کنم.
حاکم گفت: آیا می خواهی قوهایت را پس بگیری؟
-- اگر بگویم نه، دروغ گفته ام.
همه خندیدیم و خوشحال و راضی، از یکدیگر جدا شدیم.
عصر آن روز خبر رسید که زندانی ها آزاد شده اند و به همراه خانواده هایشان در راه اند تا به دیدن ابوراجح بیایند و از او تشکر کنند.
دیدار پر شوری بود. حماد و پدرش نیز در میان زندانی های آزاد شده بودند. ابوراجح از دیدن آنها اشک شوق ریخت و آنها نیز با دیدن ابوراجح، سجده شکر به جا آوردند.
هیچ کس به یاد نداشت که شیعیان حلّه، روزی به مبارکی آن روز را گذرانده و آن قدر شاد و امیدوار باشند. از جایی که ایستاده بودم، ریحانه و قنواء را دیدم که در میان زن ها بودند و با
خوشحالی به آن سو که حماد و پدرش ایستاده بودند نگاه می کردند.
آزاد شدگان پس از ساعتی رفتند و تنها صفوان و حماد ماندند. همسر صفوان که صبح به خانه رفته بود دوباره باز گشته بود و در هر فرصتی، حماد را در آغوش می گرفت و می بوسید.
او هم مانند زنان دیگر، همراه با لبخند، اشک می ریخت.
هنگامی که ام حباب ظرفی میوه به من داد تا به اتاقی که مردها در آن بودند ببرم گفت: من دارم از پای در می آیم.
میوه را در اتاق بگذار و پس از آن به مطبخ برو و کوزه آبی آنجاست به بالا بیاور.
وارد مطبخ که شدم یکه خوردم. ریحانه آنجا مشغول شستن میوه ها بود.
پیرزنی نیز آن ها را در چند ظرف می چید. به آنها《خسته نباشید》 گفتم. کوزه را برداشتم تا بروم که پیرزن گفت: زود باز گرد و این ظرف های میوه را به بالا ببر.
پس از بردن کوزه و چند ظرف میوه، منتظر ماندم تا آخرین ظرف آماده شود. به ریحانه که از ته تشت آب، دانه های انگور را جمع می کرد گفتم: قصه عجیبی است! با این کرامت، سایه ابوراجح بر سر شما و ما پایدار ماند.
من و پدربزرگم، قنواء و مادرش و صدها نفر دیگر به راه راست هدایت شدیم. شیعیانِ دربند آزاد شدند و امید می رود که مرجان صغیر از این پس، با شیعیان مدارا کند.
پدر شما در باره تشیع و امام زمان (عجلاللهفرجه) بسیار با من صحبت کرده بود. صحبت های او مرا در یک دوراهی، یا بهتر بگویم، در یک بن بست قرار داده بود.
دیشب پدربزرگم به من می گفت که مبادا به تشیع گرایش پیدا کنم. با این معجزه، نه تنها من به یقین رسیدم که امام زمان(عجلاللهفرجه) به عنوان تنها حجت خدا بر روی زمین، زنده اند و قدرتی پیامبر گونه دارند، بلکه پدربزرگم نیز شیعه شد.
ریحانه گفت: دیروز و امروزِ من، پدر و مادرم و صدها نفر دیگر نیز، زمین تا آسمان، با هم فرق دارد. چقدر از آزاد شدن زندانی خوشحال شدیم.
جز پوست و استخوان چیزی از آنها نمانده است. مدتی طول می کشد تا بهبود پیدا کنند. پدرم بارها می گفت:《 گیرم که صفوان گناهکار است، حماد که تقصیر و گناهی ندارد》 او را دیدید؟ نای راه رفتن نداشت.
دلم می خواست صحبت را به جایی بکشانم که ریحانه، جوانی را که در خواب دیده بود معرفی کند.
گفتم: خوابی هم که شما دیده اید عجیب است. آن طور که پدرتان می گفت، یک سال پیش شما آن خواب را دیده اید.در باره آن خواب، حرف بزنید. آیا واقعا" پدرتان را همان گونه که اینک هست در خواب دیده بودید؟
پیرزن به سراغ دیگی رفت که روی اجاق بود. ریحانه نیز همراه با او از من فاصله گرفت و گفت: بله او را چنان به خواب دیدم که اینک هست.
-- آن موقع چه تعبیری برای آن داشتید؟
-- به تعبیرهای مختلفی فکر کرده بودم، ولی هرگز حدس نمی زدم که چنین به واقعیت بپیوندند.
ریحانه به پیرزن گفت: بگذارید کمکتان کنم.
پیرزن گفت: از آن خیک،(مَشک) ظرفی دوغ برایم بریز.
از ریحانه پریسدم: چه شد که چنین خوابی دیدید؟
با لبخند گفت: جواب این سوال را تنها به جوانی می توانم بگویم که او را به خواب دیده ام.
ریحانه مشغول باز کردن بند خیک شد.
اگر می دانست که با آن جمله اش چگونه آسمان و زمین را بر سرم هوار کرده است، هرگز چنین با صراحت از آن جوان حرف نمی زد. چاره ای نداشتم جز این که به خواست خداوند، راضی باشم..........
پایان بخش اول از قسمت سی و دوم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو_استوری_روزشمار_اربعین
🏴 ۲۷ روز مانده به اربعین حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمونه اجرای یک حسینیه کودک در ایام محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️واقعا ۷۰ درصد مردم ایران بیدین شدن؟!!
⁉️ #فضای_مجازی روی ما هم اثر گذاشته؟!
♦️برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 داستان سفر یک بلاگر امریکایی به #کربلا و استوری هایش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 یک کلاه برداری بزرگ از زنان که هم اکنون در جریان است!
🍃🌹🍃
✅ کاش زنان و دختران ما متوجه این نکته باشند...
🎙استاد #رحیم_پورازغدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎧 تجربه نزدیک به مرگ
🍃🌹🍃
🔥عذاب بی حجابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 #ایده_کار_مهدوی
🔅 قرض دادن بخاطر امام زمان...
👌 هرکسی تو هر جایگاهی میتونه برای امام زمان کار کنه. کاری که برای #امام_زمان انجام بشه کوچک و بزرگ ندارد.
⁉️شما برای امام زمان چه کاری میکنید؟
✨#مولایمن
🍂ای کاش که خواب وصل تعبیر شود
آوازه حُسن تو جهان گیر شود...
🍂بر بام رسیده آفتاب عمرم
ترسم به خدا نیائی و دیر شود...
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
❣#سلام_امام_زمانم❣
🔅السلام علیکَ یا وعد الله الذّی ضمنه...
🌱سلام بر مولای مهربانی که آمدنش وعده ی حتمی خداست...
وسلام بر منتظران و دعاگویان آن روزگار نورانی و قریب...
📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
4_5843708335156628916.mp3
8.85M
#صوت_مهدوی
▪️اباصالح به دادش رسید!
داستان تشرف یاقوتِ روغنفروش
📚النجم الثاقب، حکایت ۷۶
👌بسیار زیباست
♨️مهمترین تاکیدهای مهدوی آیت الله بهجت(ره)؛
1⃣ مداحی که حال خوبی هم دارد، به خدمت صاحب الامر رسيده و آن حضرت به او فرموده اند: «بعد از صلوات بر محمد و آل محمد گفته شود: "و عجل فرجهم"»*۱
2⃣کسانی که در خواب يا بيداری تشرّف حاصل نموده اند (محضر امام مهدی)، از ايشان شنيده اند: «برای تعجيل فرج من زياد دعا کنيد»*۲
3⃣ خود او (امام مهدی) در مسجد سهله و جمکران، در خواب يا بيداری در گوش افرادی از دوستانش بدون اينکه او را ببينند، فرموده است: «فرج من نزديک است، دعا کنيد» يا به نقلی فرموده اند: «فرجم نزديک شده، دعا کنيد بَدا (تاخير) حاصل نشود»*۳
4⃣آقایی که زیاد به مسجد جمکران می رود می گفت : حضرت غائب (عجّلالله فرجه) را در مسجد جمکران دیدم ، به من فرمودند :
«به دل سوختگان ما بگو برای ما دعا کنند.» و یک مرتبه از نظرم غائب شد ، نه این که راه برود و کم کم از نظرم غائب شود.*۴
📌از اين دست تاکيدات توسط حضرت مهدى ارواحنافداه، زياد به دوست داران و شيعيان حضرت رسيده است. حال اين ما و اين درخواست امام زمانمان...
📚۱. کتاب در محضر بهجت ج۳ ص۶۰؛
۲. ج۱ ص۱۱۸؛
۳. ج۱ ص۱۰۸
۴. ج۲ ص۱۱۸
#امام_زمان