#خاطره3374
تواین سفرچن روزه ی شمال گیره روسریا شده بودن یکی از اجزای پایه ثابته کیفم
کناردریا نشسته بودم وداشتم لذت تلاقی صدای باد و موج و خنده های بچه های پا به آب زده رو روانه ی وجودم میکردم که ...
ماشین شاسی بلندی از کنارم رد شد و با فاصله ی نسبتا زیادی اونطرف تر ایستاد
چن دقیقه نگذشته بود که دوتا خانوم جوان وخوشتیپ بایه آقایی از ماشین اومدن بیرون ومشغول چایی خوردن وعکس گرفتن واینا شدن.
یکم که گذشت دیدم بعللللله
مادمازل قصه ی ما💃 خوشی هاش زیادی کرده بود وفقط دیگه مونده بود این سنگینی شال چند گرمی روی سرش😒
که خب برای کامل شدن خوشی ها وباکلاس تر شدن عکس های لب دریاش از خِیر این یه قلم هم گذشته بود.
دیدم نه دیگه این تو بمیری ها از از اون توبمیری هاش نیست😄
اولش خیلی سعی کردم خودمو قانع کنم که:
آخه دختر جون مگه میتونی جلوی چن تااز این کشف حجاب هارو بگیری؟😒خب ایناهم یکی مثل بقیه و..
ولی خب واقعااز بی تفاوت بودن وبی تفاوت موندن توی اون شرایط حس بدی پیدا میکردم.
تصمیمم به رفتن و تذکر دادن شد اما کو یار واقعی ؟😄
یکی میگفت بچه توبغلمه
- خب بده دست یکی دیگه
- نه آخه طفلک گناه داره😳
اون یکی:من بیام یه چی میگم دعوامیشه😐
برو از اینجا هواتو داریم😆.
گفتم باشه میرم اما همه ثوابشم مال خودم اون دنیا هی نیایید بگید یکم نور بده ها😎
(آیه مبارکه سوره ی حدید: نقتبس من نورکم قیل ارجعوا ورائکم فلتمسو نورا .
سوره حدید)(به مومنان میگویند به ما نگاه کنید تا ماهم از نور شما استفاده کنیم)
گیره ها رو دستم گرفتم وراه افتادم توی دلم چن لحظه ای توسل کردم به شهدا وسعی کردم نیتم رو فقط رنگ ولعاب خدایی بدم از حاج قاسم هم خواستم کمکم کنن
شروعش برام دلهره آور بود ولی واقعا باورتون نمیشه بعد از همین توسل چن ثانیه ای کاملا استرسم تبدیل به آرامش شده بود
یه آرامش عمیق😌
جلو رفتم و بایه لحن صمیمی گفتم سلام
-سلام
خسته نباشید
- مرسی مچکرم
این یه هدیس به نیابت از سردار سلیمانی برای شما
عزیزجان اینجا یه مکان عمومیه
امیدوارم گره ی روسریتون جلوی نامحرما باز نشه وموهای خوشگلتونو نامحرم نبینه بفرمایید☺️☺️
یکیشون زودتر گرفت و باحالت خوشحالی مدام تشکرمیکرد😃
اون یکی هم گرفت و گفت خیلی ممنون ازتون ولی من اینو میزارم سر سجادم موقع نماز ازش استفاده میکنم😏
منم کاملا خودمو زدم به اون راه و روی جنبه ی مثبت مانور دادم:
عه به به چه خوب که نماز هم میخونید!
- مرسی☺️ببین من همینجوری اوکی ی اوکیم
حالم خیلی خوبه نیازی به حجاب ندارم😉
گفتم:یه وقتایی آدم یه کاری رو که اصلا دوست نداره یا حتی اعتقاد نداره بخاطر خداانجام میده بعد میبینه حالش چقدر اوکی تر میشه!
(اون وسط یه کلمه ی جدید انگلیسی هم اختراع کردم،اوکی تر😁)
گفت به هرحال خیییییلی ممنونم ازت
گفتم منم خیلی ممنونم بخاطر برخورد خوبت خدافظ😇
به همین سادگی
به همین خوشمزگی😋.
ارسالی از گروه خاطرات