📚 #یک_دقیقه_مطالعه
🍃برگ1️⃣ داستان هجرت امام رضا علیه السلام از مدینه به سمت خراسان
✍️ورود امام رضا علیه السلام به نباج
✨ابو حبیب نباجی گوید: « در خواب دیدم که رسول اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم به نباج تشریف آوردند و وارد مسجد شدند.
من خدمت حضرت رسیدم و سلام کردم. مقابل ایشان طبقی از خرمای صیحانی بود.
حضرت مشتی خرما به من دادند. آنها را شمردم، هجده دانه بود...
💠بیست روز گذشت، به من اطلاع دادند حضرت رضا علیه السلام از مدینه آمدهاند و...
خدمت امام علیه السلام رسیدم.
دیدم همان جایی نشستهاند که رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم را در خواب دیده بودم....
و مقابل ایشان هم طبقی از خرمای صیحانی بود.
🤚سلام کردم. پاسخ دادند و مشتی از آن خرما به من عطا کردند. آنها را شمردم، هجده دانه بود...
عرض کردم: ای پسر رسول خدا، زیادتر به من عطا کنید، امام رضا علیه السلام فرمودند: اگر رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم زیادتر عطا میکردند، ما هم زیادتر عطا میکردیم!
🔜ادامه دارد...
📗اطلس حرم مطهر رضوی،ص۲۵
💖چهارشنبه های امام رضایی علیه السلام
#یک_دقیقه_مطالعه
🥀برگ هفتم
در روز هفتم محرم عبید الله بن زیاد ضمن نامهای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.
عمر بن سعد نیز بدون فاصله «عمرو بن حجاج» را با ۵۰۰ سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین علیه السلام و یارانش به آب شدند.
مردی به نام «عبدالله بن حصین ازدی »، که از قبیله «بجیله » بود، فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند که قطرهای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!
امام علیه السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.
حمید بن مسلم میگوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبدالله بن حصین آنقدر آب می آشامید تا شکمش بالا میآمد و آن را بالا میآورد و باز فریاد میزد: العطش! باز آب میخورد، ولی سیراب نمیشد. چنین بود تا به هلاکت رسید.
📕ارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۸۶