eitaa logo
سردار سلیمانی
432 دنبال‌کننده
20هزار عکس
18.4هزار ویدیو
310 فایل
این محبت سردارِ عزیزِ که ما را دورهم جمع کرده،لطفا شما هم بیاین تو دورهمی مون😊 استفاده از مطالب مانعی ندارد مدیر کانال @Atryas1360 @Abotorab213 ادمین ۱ ارتباط با مشاوره و پاسخگوی سوالات دینی @pasokhgo313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 السلام علیک فی آنآء لیلک و اطراف نهارک... سلام بر تو ای مولایی که در شب تیره غیبت، همه از تو نور می جویند؛ و در روز ظهورت، همه با آفتاب تو راه بندگی را میپویند. 📚زیارت آل یاسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰جاذبه های جذب جوان از نگاه حضرت آقا با بیان طنز😊 💖 🍃🌹🇮🇷
۱۷ آذر ۱۴۰۰ فقط ۲۶ روز مانده تا دومین سالگرد فرمانده دلتنگیم 🌷🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رئیس پیشین سازمان اطلاعات نظامی ارتش رژیم صهیونیستی: 🔹می‌ترسیم اصرارهای ایران باعث کوتاه آمدن جامعه جهانی شود، تحریم ها رفع شده، ایران به پول دست پیدا کند و این باعث برتری این کشور نسبت به ما در منطقه شود 🔹فعلا توانایی حمله به ایران را نداریم اما تمام سعی ما فشار به اروپا و آمریکا است تا توافقی حاصل نشود... 🍃🌹🇮🇷
🔴 خلاصه حادثه نطنز: سفیر سابق انگلستان درشب سوم مذاکره در قامت سخنگوی اسرائیلی ها میآید و به نماینده ایران میگوید: اگر مذاکرات به نتیجه نرسد،اسرائیل تهدیدکرده که علیه تاسیسات ایران ممکن است اقدام کند باقری پاسخ میدهد اما پاسخ قاطع تر را ایران با رونمایی از"پدافند هوشمند نطنز"میدهد 🍃🌹🇮🇷
🔴 ارزش انسان به اوست ♦️انسان با روح انسان است، با بصیرت انسان است. ما همه با همه حیوانات شرکت داریم در اینکه گوش داریم، چشم داریم، پا داریم و ما دست داریم چه، اما این مناط و انسانیت نیست، آنی که انسان را از همه موجودات جدا می کند، از همه موجودات طبیعی جدا می کند، آن قلب انسان است، آن بصیرت انسان است. ♦️شما بصیرت داشته باشید، انسانید. اگر بصیرت نداشته باشد، ابوجهل چشم داشت اما انسان نبود، بعضی از انبیا هم چشم نداشتند و نبی بودند. میزان در انسانیت معنویت انسان است. ❇️ در روایت است که بعضی از انبیاء بودند که عضوی را نداشتند، دست و پا هم حتی نداشتند.... 📍ادامه این مطلب را در لینک زیر بخوانید: 👉 https://hawzah.net/fa/Article/View/94529 📚صحیفه نور جلد ۸ صفحه 📣📣 🍃🌹🇮🇷
❤️🍃رهبر معظم انقلاب: 💢 خیلی‌ها هستند که ممکن است موضوع تفریحات را جدی نگیرند و فکر کنند که یک زندگی خشک و بی‌لبخند، می‌تواند زندگی موفقی باشد. ❌💯اما چنین نیست. 🔮 مرجع گفتمان 🌷🍃🇮🇷
یاران امام زمان عج_۲۰۲۱_۱۲_۰۷_۰۷_۴۹_۴۱_۲۴۹.mp3
2.9M
⚠️من می‌خواهم امامم ڪارها و نیازهاۍمهمش را به من بسپارد! 💚😍همین الان امام زمان یار میگیرن ها.... یڪیشون ڪه میمیره آقا از یڪے دیگه بین ما یار انتخاب میکنه... 🌷🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توجبهه وقتی می رفتند پیش حاجی برای مرخصی، میگفت: «من پنج ساله پدر و مادرم رو ندیدم..شما هنوز نیومده کجا میخواین برین؟!»😢😅 کلی سرخ و سفید می شدند و از سنگر می آمدند بیرون.ما هم می خندیدیم بهشان.😂😂😂 بنده های خدا نمی دانستند پدر و مادر حاجی پنج سال است فوت شده اند!!😅☺️😢 🌹🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنان کمتر شنیده شده رهبری درباره ماهواره! 🔹 این کلیپ رو بفرستید برای اونهایی که میگن قراره اینترنت ماهواره ای بیاد، پس برای فضای مجازی کشور قانون نذارید و بذارید رها بمونه! 🌹🍃🇮🇷
📚 | حُر انقلاب اسلامی 🔶 برخی کارها باعث می‌شوند،‌ مثل احترام‌ به مقدسات،‌ کمک به فقرا، نفرت از ستمگر، حفظ حرمت عزاداری امام حسین علیه‌السلام و... 🔸 و شاهرخ؛ اینگونه عاقبت بخیر شد مثل حُر... 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت ۱۷ آذر، سالگرد شهید 🍃🌹🇮🇷
▪️▪️السّلام علیکِ یا فاطمه الزّهرا▪️▪️ ☑️ مراسم عزاداری ایام شهادت مظلومانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برگزار می گردد : 🎤 سخنران ویژه : جناب آقای دکتر احمدی ، روانشناس و مشاور عالی خانواده (از استان گلستان) 🔘 همراه با قرائت زیارتنامه حضرت زهرا سلام الله علیها و مداحی مداحان اهل بیت علیهم السّلام 🕢 زمان : از یکشنبه مورخ ۱۴۰۰/۰۹/۲۱ بمدت ۷ شب راس ساعت ۱۹:۳۰ 📍مکان : مجتمع فرهنگی معارفی الزهرا سلام الله علیها مبارکه 📌 روابط عمومی دفتر امام جمعه شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شخصی محضر امام رضا علیه السلام آمد اظهار نیاز کرد... لئن شکرتم لأزیدنّکم های _رضایی علیه السّلام 🌹🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️هم میشه کرد و فرزند آورد و هم میشه نخبه شد و ادامه تحصیل داد! 🌹🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▫️هفت روش درمانی برای 1- والدين بايد به طور کلی ناسزاگویی را ترک کنند همچنين به کودک توضيح دهند که رفتار قبلی آن ها صحيح نبوده است. 2- کنترل محيط و تعاملات کودک بسيار حائز اهميت است بايد با دور کردن کودک از ، دوستان و رفت و آمدهای مناسبی را نيز جايگزين کرد. مناسب تر است که والدين به طور ويژه از دو سالگی يعنی زماني که کودک تقليد کلامی رو به پيشرفتی را نشان مي دهد به اين نکته توجه داشته باشند. 3- والدين با دقت بيشتری کارتون ها، فيلم ها و بازی های رايانه ای را برای کودکانشان انتخاب کنند. 4- روش های والدين، رفتارهای پرخاشگرانه به خصوص ناسزاگويي کودک را افزايش می دهد، تغيير شيوه های تعامل با کودک از تثبيت اين رفتار جلوگيری می کند. 5- در مقابل فحاشی کودک هيچ گونه واکنشی نشان ندهيد و کاملا حرکات او را ناديده بگيريد تا حس کنترل کردن ديگران در او تقويت نشود. 6. با شنيدن حرف های زشت کودک نخنديد، بلکه با او صحبت کنيد و برايش توضيح دهيد هر روزی که حرف های ناپسند نزند يا درمهمانی ها اين رفتار را نداشته باشد خواهد گرفت. 7. بايد در پی ايجاد کردن موقعيت هایی باشيد که کودک احساس نشاط و دوست داشتنی بودن را تجربه کند. در چنين مواردی بايد به درمان حالات افسرده وار او نيز بپردازيم. اين حس را بايد در تمامی تعاملات بگنجانيد تا از افسردگی و اضطراب او بکاهيد. 🌹🍃🇮🇷
⭕️هشدار آیت الله مکارم نسبت به نفوذ فرهنگ غرب در مدارس 🔹روح حاکم بر نظام آموزشی ما، باید روح اسلامی باشد و هیچ نشانه ای از فرهنگ غرب در آن وجود نداشته باشد. 🔹باید دستاوردهای علمای بزرگ شیعه در کتب درسی دانش آموزان و دانشگاهیان گنجانده شود تا آنها نسبت به مواریث مهم پیشینیان خود و سابقۀ عظیم علمی آگاه گردند. 🌹🍃🇮🇷
به وقت
✍️ 💠 از چشمان‌شان به پای حال خرابم خنده می‌بارید و تنها حضور حرم (علیهاالسلام) دست دلم را گرفته بود تا از وحشت اینهمه نامحرمِ تشنه به خونم جان ندهم که در حلقه تنگ محاصره‌شان سرم پایین بود و بی‌صدا گریه می‌کردم. ای‌کاش به مبادله‌ام راضی شده بودند و هوس تحویلم به ابوجعده بی‌تاب‌شان کرده بود که همان لحظه با کسی تماس گرفتند و مژده به دام افتادنم را دادند. 💠 احساس می‌کردم از زمین به سمت آسمان آتش می‌پاشد که رگبار گلوله لحظه‌ای قطع نمی‌شد و ترس رسیدن نیروهای به جان‌شان افتاده بود که پشت موبایل به کسی اصرار می‌کردند :«ما می‌خوایم بریم سمت بیمارستان، زودتر بیا تحویلش بگیر!» صدایش را نمی‌شنیدم اما حدس می‌زدم چه کسی پشت این تماس برای به چنگ آوردنم نرخ تعیین می‌کند و به چند دقیقه نکشید که خودش را رساند. 💠 پیکرم را در زمین فشار می‌دادم بلکه این سنگ‌ها پناهم دهند و پناهی نبود که دوباره شانه‌ام را با تمام قدرت کشید و تن بی‌توانم را با یک تکان از جا کَند. با فشار دستش شانه‌ام را هل می‌داد تا جلو بیفتم، می‌دیدم دهان‌شان از بریدن سرم آب افتاده و باید ابتدا زبانم را به صلّابه می‌کشیدند که عجالتاً خنجرهایشان غلاف بود. 💠 پاشنه درِ پشت بام مقداری از سطح زمین بالاتر بود و طوری هلم می‌دادند که چشمم ندید، پایم به لبه پاشنه پیچید و با تمام قامتم روی سنگ راه‌پله زمین خوردم. احساس کردم تمام استخوان‌هایم در هم شکست و دیگر ذکری جز نام (علیهاالسلام) به لب‌هایم نمی‌آمد که حضرت را با نفس‌هایم صدا می‌زدم و می‌دیدم خون دهانم روی زمین خط انداخته است. 💠 دلم می‌خواست خودم از جا بلند شوم و امانم نمی‌دادند که از پشت پیراهنم را کشیدند و بلندم کردند. شانه‌ام را فشار می‌دادند تا زودتر پایین روم، برای دیدن هر پله به چشمانم التماس می‌کردم و باز پایم برای رفتن به حجله ابوجعده پیش نمی‌رفت که از پیچ پله دیدم روی مبل کنار اتاق نشسته و با موبایلش با کسی حرف می‌زند. مسیر حمله به سمت را بررسی می‌کردند و تا نگاهش به من افتاد، چشمانش مثل دو چاه از آتش شعله کشید و از جا بلند شد. 💠 کریه‌تر از آن شب نگاهم می‌کرد و به گمانم در همین یک سال به‌قدری خورده بود که صورتش از پشت همان ریش و سبیل خاکستری مثل سگ شده بود. تماسش را قطع کرد و انگار برای جویدن حنجره‌ام آماده می‌شد که دندان‌هایش را به هم می‌سایید و با نعره‌ای سرم خراب شد :«پس از افغانستانی؟!» 💠 جریان خون به زحمت خودش را در رگ‌هایم می‌کشاند، قلبم از تپش ایستاده و نفسم بی‌صدا در سینه مانده بود و او طوری عربده کشید که روح از بدنم رفت :«یا حرف می‌زنی یا همینجا ریز ریزت می‌کنم!» و همان برای کشتن دل من کافی بود که چاقوی کوچکی را از جیب شلوارش بیرون کشید، هنوز چند پله مانده بود تا به قتلگاهم برسم و او از همانجا با تیزی زبان جهنمی‌اش جانم را گرفت :«آخرین جایی که می‌برّم زبونته! کاری باهات می‌کنم به حرف بیای!» 💠 قلبم از وحشت به خودش می‌پیچید و آن‌ها از پشت هلم می‌دادند تا زودتر حرکت کنم که شلیک پرده گوشم را پاره کرد و پیشانی ابوجعده را از هم شکافت. از شدت وحشت رمقی به قدم‌هایم نمانده و با همان ضربی که به کتفم خورده بود، از پله آخر روی زمین افتادم. حس می‌کردم زمین زیر تنم می‌لرزد و انگار عده‌ای می‌دویدند که کسی روی کمرم خیمه زد و زیر پیکرش پنهانم کرد. 💠 رگبار گلوله خانه را پُر کرده و دست و بازویی تلاش می‌کرد سر و صورتم را بپوشاند، تکان‌های قفسه سینه‌اش را روی شانه‌ام حس می‌کردم و می‌شنیدم با هر تکان زیر لب ناله می‌زند :«!» که دلم از سوز صدای مظلومش آتش گرفت. گرمای بدنش روی کمرم هر لحظه بیشتر می‌شد، پیراهنم از پشت خیس و داغ شده و دیگر ناله‌ای هم نمی‌زد که فقط خس‌خس نفس‌هایش را پشت گوشم می‌شنیدم. 💠 بین برزخی از و زندگی، از هیاهوی اطرافم جز داد و بیدادی مبهم و تیراندازی بی‌وقفه، چیزی نمی‌فهمیدم که گلوله باران تمام شد. صورتم در فرش اتاق فرو رفته بود، چیزی نمی‌دیدم و تنها بوی و باروت مشامم را می‌سوزاند که زمزمه مصطفی در گوشم نشست و با یک تکان، کمرم سبک شد. 💠 گردنم از شدت درد به سختی تکان می‌خورد، به‌زحمت سرم را چرخاندم و پیکر پاره‌پاره‌اش دلم را زیر و رو کرد. ابوالفضل روی دستان مصطفی از نفس افتاده بود، از تمام بدنش خون می‌چکید و پاهایش را روی زمین از شدت درد تکان می‌داد... ✍️نویسنده: