7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخشی از #وصیت_سردار_دلها...
خدایا! از کاروان دوستانم جاماندهام
#خداوند، #ای_عزیز! من سالها است از کاروانی بهجا ماندهام و پیوسته کسانی را بهسوی آن روانه میکنم، اما خود جا ماندهام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند.
#عزیز_من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ #خالق_من، #محبوب_من، #عشق_من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.
#عزیزم! من از بیجاقراری و رسوای ماندگی، سر به بیابانها گذاردهام؛ من بهامیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان میروم. #کریم، #حبیب، به کَرَمت دل بستهام، تو خود میدانی #دوستت_دارم. خوب میدانی جز تو را نمیخواهم. مرا به خودت متصل کن.
#خدایا وحشت همه وجودم را فرا گرفته است. من قادر به مهار نفس خود نیستم، رسوایم نکن. مرا بهحرمت کسانی که حرمتشان را بر خودت واجب کردهای، قبل از شکستن حریمی که حرم آنها را خدشهدار میکند، مرا به قافلهای که بهسویت آمدند، متصل کن.
#معبود_من، #عشق_من و #معشوق_من، #دوستت_دارم. بارها تو را دیدم و حس کردم، نمیتوانم از تو جدا بمانم. بس است، بس. #مرا_بپذیر، اما آنچنان که شایسته تو باشم.