#خاطرات_شـهید
عملیات بیت المقدس که تمام شد و رزمنده ها برگشتند، هیچ خبری از محمد نشد نه میگفتند شهید شده، نه خبر اسارتش رو می دادند...
خیلی گذشت مادرم تمام فکرش پیش #محمد بود یکی از آشناهامون داشت میرفت مشهد...
مادرم به من گفت: «یک نامه برای امام رضا علیه السلام بنویس و بخواه که از محمد خبری بیاورند لااقل اگر شهید شده، پیکرش برگردد»
دو سه روز بعد، محمد را آوردند فقط استخوان هایش باقی مانده بود..
#دانش_آموز_شهید
#محمد_اندرخور🌷
╭━━⊰•🍃🌷🍃•⊱━━╮
@soliemani_313
╰━━⊰•🍃🌷🍃•⊱━━╯
#خاطرات_شـهید
💠روزی که #جواد_صراف اسرا رو لخت کرد...
●به اعتراف همه ی بچه های رزمنده ای که با #شهید_جواد_صراف فرمانده گردان شهادت کار کرده اند این شهید رو به جسارت و دلاوری و مضافا روحیه شاد در صحنه ی نبرد میشناسند
شهید آقا جواد در صحنه نبرد آنچنان روحیه داشت که انگار نه انگار به مصاف دشمن تا بن دندان مسلح میرود و به معنی واقعی کلمه مرگ رو به بازی میگرفت
●عملیات کربلای ۱ یکی از میدان های نبردی بود که جواد ابهت دشمن رو شکست البته تصاویر مربوطه خشونت شهید آقا جواد رو با اسیر نشون نمیده داره با دشمنی که تا دقایقی پیش پشت تانک نشسته بود و با گلوله مستقیم تانکش نفر رو شکار میکرد گفتگو میکنه و در آخر هم ازشون خواهش میکنه که خطری شما رو تهدید نمیکنه لباسهاتون رو در بیارید یه خورده خنک بشید و پاهاتون توی پوتین داغ شده پوتین ها رو هم در بیارید تا پاهاتون هوا بخوره و بعد هم کلمن آب تگری براشون آورد...
●به این میگن انسانیت در صحنه ی نبرد روح فرمانده دلاور #گردان_شهادت شاد باشه البته جواد توی این عملیات شهید نشد چند ماه بعد در کربلای ۵ آسمانی شد...
🌷یادکنید شهدا رو با ذکر صلوات🌷
╭━━⊰•🍃🌷🍃•⊱━━╮
@soliemani_313
╰━━⊰•🍃🌷🍃•⊱━━╯
#خاطرات_شـهید
عملیات بیت المقدس که تمام شد و رزمنده ها برگشتند، هیچ خبری از محمد نشد نه میگفتند شهید شده، نه خبر اسارتش رو می دادند...
خیلی گذشت مادرم تمام فکرش پیش #محمد بود یکی از آشناهامون داشت میرفت مشهد...
مادرم به من گفت: «یک نامه برای امام رضا علیه السلام بنویس و بخواه که از محمد خبری بیاورند لااقل اگر شهید شده، پیکرش برگردد»
دو سه روز بعد، محمد را آوردند فقط استخوان هایش باقی مانده بود..
#دانش_آموز_شهید
#محمد_اندرخور🌷
╭━━⊰•🍃🌷🍃•⊱━━╮
@soliemani_313
╰━━⊰•🍃🌷🍃•⊱━━╯
#خاطرات_شـهید
●هروقت قرار بود مأموریت برود. اگر من راضی نبودم تمام تلاشش را می کرد یا مأموریت را نرود و یا به هر نحوی مرا راضی می کرد. اما این بار فرق داشت. مدام گریه می کردم تا منصرفش کنم، اما نه به گریه هایم توجه کرد تا سست شود و نه از رفتن منصرف شد.
صبح با اشک و قرآن بدرقه اش کردم.
●دستی به صورتم کشید و خیسی اشکم را به سر و صورتش زد و گفت " بیا بیمه شدم. صحیح و سالم بر میگردم"
✍ﺭاﻭﻱ : همسر ﺷﻬﻴﺪ
#شهیدشجاعت_علمداری
#سالروز_شهادت 🌷
╭━━⊰•🍃🌷🍃•⊱━━╮
@soliemani_313
╰━━⊰•🍃🌷🍃•⊱━━╯
#خاطرات_شـهید
🔶سال 94 بود که اینترنتی برای دفاع از حرم ثبت نام کردند و تا زمانی که میخواستند اعزام شوند مرتب ما را برای این روزها آماده میکردند. تا اینکه زمان اعزام به ایشان اعلام شد همراه با یکی از دوستانش عازم شدند یادم میآید خواستم بروم مدرسه و پدر عازم فرودگاه امام خمینی(ره) بود با یکدیگر خداحافظی کردیم؛
🔷 ایشان تا فرودگاه رفته بودند ولی به دلایل شرایط جوی پروازشان لغو شد و ناراحت به منزل بازگشتند...صبح با او خداحافظی کردم و ظهر که از مدرسه برگشتم پدر با حالی منقلب خانه بود تا آن روز اینقدر او را ناراحت ندیده بودم»
🔶 دومین بار که اعزام شدند، یکی از دوستانش نتوانست عازم شود و ایشان جایگزین وی شد...هرگز تصور نمیکردم که دیدار آخرمان باشد باور نداشتم که #شهید شوند با قطعیت میگفتم : شما چند بار میروید و برمیگردید. در مدتی که آنجا بودند یکی دوبار با ما تماس گرفتند و جویای احوال شدند. روز سوم بود که هربار زنگ میزدیم یا جواب نمیدادند یا میگفتند رفته است شناسایی امکان ارتباط وجود ندارد....
🔷پدر در مجموع 10 روز بیشتر در عراق نبود، سومین روز در تله انفجاری گروهکهای تکفیری گرفتار شده بود و از ناحیه چشم و دست چپ دچار جراحت شدیدی میشوند بعد از انتقال به بیمارستان چون در حالت کما بودند چشمانشان را از دست میدهند و دست چپشان هم قطع شده بود هفت روز بعد از مجروحیت به شهادت رسیدند...
✍به روایت فرزند شهید
#شهید_علیرضا_بابائے🌷
#سالروز_شهادت
╭━━⊰•🍃🌷🍃•⊱━━╮
@soliemani_313
╰━━⊰•🍃🌷🍃•⊱━━╯
#خاطرات_شـهید
یکی از دلایل اینکه هیچگاه به ایشان به دلیل مأموریتهای زیاد خرده نگرفتم، حدیثی بود به این مضمون که «اگر کسی از جهاد و شهادت فرار کند، خداوند مرگی نصیب او میکند به همان زودی ولی با خفت و خواری» و پس از خواندن این مطلب جرأت نمیکردم به ایشان بگویم به مأموریت نرود.
آنقدر عاشق شهادت بود که هنگام نماز از ما میخواست دعا کنیم مرگی غیر از شهادت نداشته باشد و همیشه و به ویژه در یک سال اخیر ما را برای شهادتشان کاملاً آماده کرده بودند، به گونهای که شهادتشان برای ما قطعی انگار میشد. همچنین از دیگر خصوصیات آن شهید خواندن قرآن پس از ورود به اتاق محل کار خود در آغاز صبح بود.
پس از شهادت ایشان بود که فهمیدم برای نیروهایش مثل یک پدر دلسوز و حتی در ریزترین مسائل زندگی نیز کمک حالشان بود. ماشین سواریاش پیکانی بود که با هیچ چیزی عوضش نمیکرد و همیشه میگفت، ما به ملت و رهبرمون #بدهکاریم و هیچ طلبی نداریم و واقعا خلوصشان در این زمینه عالی بود؛ حتی پاداشهایی که به ایشان میدادند بین نیروهایش تقسیم میکرد و از آوردن آن به منزل خودداری میکرد
#شهید_دادالله_شیبانی🌷
╭━━⊰•🍃🌷🍃•⊱━━╮
@soliemani_313
╰━━⊰•🍃🌷🍃•⊱━━╯