هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
یک رمان جذاب و گاندویی🌿🥀
به قلم عاشق شهادت🌿🥀
قسمتی از رمان🌿🥀
#عشاق_شهادت 🥀
رسول: مثل همیشه از خواب بیدار شدم و نماز صبح هم رو خوندم و با موتور راه افتادم سمت سایت......
محمد: آقا داوود شما نمیخوای داماد شی...؟
داوود: آقا هنوز قراره عقد رو مشخص نکردم
محمد: یکم از رسول یاد بگیر
داوود: به به آقا رسول
رسول: آقا لطفاً منو تنها نذارید
محمد: متاسفانه خیلی کار دارم خداحافظ😂👋
رسول: با رفتن محمد بچهها ریختن سرم😢😂
داوود: خب آقای رسول نوروزی لطفاً همهچیز را توضیح دهید تا در مجازاتت بهت تخفیف بدیم😅😂
رسول:همه چیز خیلی اتفاقی شروع میشه و من یک دل نه صد دل عاشق یکی از همکاران شدم ❤️
داوود:کی..؟
رسول: خانم حسینی❤️
داوود : مبارکه آقا رسول
سعید: شیرینی فراموش نشه😅😂
رسول: چشم❤️
کلکل های خواهر و برادر❤️😂
عاشقانه های زن و شوهر❤️😂
دلبری دختر از باباش❤️😂
عجیب ترین خواستگاری ها❤️😂
و............
میخوای ادامه رمان را بخونی ؟.....
https://eitaa.com/okmiwHXe
منتظرتون هستیم🌿🥀