eitaa logo
سلوک شیعه
28.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
23 فایل
#کانال_سلوک_شیعه 🌹ناب ترین نکات زندگی عرفا ❣فضایی صمیمی و دور از قیل و قال دنیا❣ ✅کپی مطالب آزاد و باعث نشر معارف الهی است. تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/2890465543C510eae6e66
مشاهده در ایتا
دانلود
... کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: قرار بود نماینده‌ای از ایران به لبنان برود. تصمیم گرفتم او را نزد آقا بیاورم تا نصیحتی کنند. تقریبا ساعت ١١:٣٠ شب بود که رسیدیم به منزل ایشان. کارمان آنقدر واجب بود که به خودم اجازه دادم با اینکه از قبل هماهنگ نکرده بودیم، آرام در بزنم. خود ایشان در را باز کرد، انگار منتظر ما باشد! وارد شدیم و آقا برایمان چای آورد، مقداری صحبت کرد، نزدیک ساعت ١٢:٣٠ پرسید: «شام خورده‌اید؟» ناخودآگاه گفتیم: «خیر!» آقا بلند شد و آرام از پله‌هایی که به آشپزخانه می‌رسید، پایین رفت تا غذایی مهیا کند. پردۀ آشپزخانه را کنار زدم؛ دیدم که ظرفی را روی اجاق گذاشت و چند عدد تخم‌مرغ در آن شکست. بعد یک سینی آماده کردند و همه چیز را در آن قرار دادند؛ اما نمی‌تواند بلندش کند، آرام‌آرام آن را تا پسِ پرده، روی زمین کشید. ساعت ١:٠٠، شام حاضر بود، چند عدد تخم‌مرغ نیمرو، کمی سبزی و چند خیار و کاسه‌ای زیتون و خرما که با سلیقه در سینی چیده شده بود. تمام کار را خودش کرده بود. از خجالت آب شدیم. هرچه کردیم، دستمان به‌طرف غذا نمی‌رفت. متوجه خجالت ما شد، نشست و با ما خورد تا راحت باشیم. غذا ساعت ٢:٠٠ تمام شد، دوباره چای آورد. اگر کسی که ایشان را نمی‌شناخت، در آن حال ایشان را می‌دید، محال بود بفهمد کیست. بالأخره نمایندۀ ایران، به لبنان رفت و برگشت؛ می‌گفت: «ذره‌ای در مصرف بیت‌المال دست از پا خطا نکردم. فکر می‌کنم این به برکت همان لقمه‌ای بود که میهمان حضرت آقا قدس‌سره بودم.» 📚 (این بهشت، آن بهشت، ص٨١-٨٢؛ بر اساس بر اساس خاطرۀ یکی از مرتبطین با معظم‌له) 🌺 کانال معرفتی 👇 https://eitaa.com/joinchat/3222994976C75d06fe7ee
... کوتاه‌نوشته‌ای از سیره و سبک زندگانی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: کنار بچه می‌نشست. انگشت‌های سبابه و میانی یک دستش را مثل پاهای کسی که قدم بزند، می‌گرفت و دستش را می‌برد سمت بچه و می‌گفت: «اومد، اومد، اومد، اومد.» بچه‌ها که سر راهش را می‌گرفتند، آن‌لحظه مثل خودشان می‌شد. حرفی هم اگر بود، کودکانه می‌زد. روزی مرا کشید کنار و گفت: «با بچه‌ها باید با زبان خودشان حرف زد.» انگار می‌دانست که چند روز پیش هرچه کردم، نتوانسته بودم پسرم را قانع کنم! (این بهشت، آن بهشت، ص۶۴؛ بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت) 🌺 کانال معرفتی 👇 https://eitaa.com/joinchat/3222994976C75d06fe7ee
... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت(ره): از مسجد که بیرون می‌آمدیم، می‌ایستاد و برای مردم دعا می‌کرد.دورش را می‌گرفتند و شلوغ می‌شد؛ او اما از هر کاری که مردم را به زحمت بیندازد، دلخور می‌شد.به همراهان سفارش می‌کرد: «مراقب آن‌هایی که پشت سر می‌آیند، باشید. نکند اذیت شوند؛ نکند هُل‌شان بدهید یا داد بزنید...» یک‌بار زنجیری بین او و مردم زدیم تا در فشار جمعیت اذیت نشود؛ همان اول که دید، اعتراض کرد. گفت: «این را کی زده؟ بگذارید راحت باشند...»آن اواخر که شرایط جسمی‌اش خوب نبود، با هزار زحمت با گذاشتن‌ها و برداشتن‌ها دیدند که ضرری به دیگران ندارد، کوتاه آمدند. 📚 به شیوه باران، ص ٢۵ 💠 @solok_shieh