@soltannasir
{نامیرایی جسم در بعضی مکاتب باطنی ۳}
ادامه...👇
پ ن : در اساطیر ایرانی نیز از گیاه گوکرن یا هوم سفید یاد شده است که به نظر می آید. همان گیاه اسطوره گیل گمش باشد. هوم سفید در ته دریای فراخکرد قرار دارد. و در فرشگرد سوشیانت با یاری ایزدان با کمک این گیاه مردمان را بیمرگ خواهد نمود. {گوید به دین که هوم سپید که گوکرن درخت خوانند، در دریای فراخکرد، بدان دریای ژرف، رُسته است، برای فرشکرد سازی دریابد؛ زیرا انوشگی را از او آرایند. }(ترجمه بندهش مهرداد بهار ص ۱۰۰)
۲:: درخت حیات در کتاب مقدس: در سفر پیدایش تورات و کتب دیگر یهودیان نظیر تلمود از درخت حیات در کنار درخت دانش یاد شده است که هر دو در باغ عدن قرار دارد. این درخت توسط محافظینی(کروبیان) مراقبت می شود. به نظر فقیر باید بین درخت حیات متون عبرانی و گیاه حیاتی که در اساطیر ایرانی و سومری در ته دریا وجود دارد تمایز قائل شد.
متن تورات کتاب پیدایش در این باره {... ۲۲و یهوه الوهیم ( خدایان=جمیع قدرت های خداوند، جمیع اسما الهی چیزی شبیه الله که اسم جامع جمیع اسما است. ) گفت همانا انسان مثل یکی از ما شده است که می شناسد خوبی و بدی را.
مبادا دستش را دراز کند و از درخت زندگی هم بردارد و بخورد و تا ابد زنده باشد. ۲۳ یهوه الوهیم برای کشت و زرع خاکی که از آن گرفته شده بود او را از باغ عدن اخراج کرد. ۲۴ پس آدم را بیرون کرد و به طرف شرقی باغ عدن، کروبیان را مسکن داد و شمشیر آتشباری را که به هر سو گردش می کرد تا طریق درخت حیات را محافظت کند. } (تورات کتاب پیدایش فصل سوم)
پ ن ۱ : هر چند که بنده الوهیم را به مانند علمای یهود جمیع قدرت های خداوند پیشنهاد دادم اما با توجه به اینکه طبق متن یهوه الوهیم می گوید آدم به مانند یکی از ما شده است. اینجا منظور از ما با نگاه خوش بینانه (بخوانید ساده لوحانه) خداوند و فرشتگانش است. و با نگاه دقیق تر به نظر منظور خدایان است. سر و کله زدن با متن کتاب مقدس علی الخصوص عهد عتیق بسیار مشکل است و توجیه نوشته های این کتب برای ما مسلمین سخت است در بعضی قسمت های عهد عتیق بعضی ویژگی های بعل اوگاریتی در مورد یهوه بکار رفته است. به عنوان یک محقق بی طرفانه عرض می نمایم. بالشخصه به بعضی مشرکین گنوسی مسلک و یا اساتید رشته ادیان در غرب که در فضای کتاب مقدسی بزرگ شده اند حق می دهم که یهوه الوهیم را چیزی شبیه انلیل خدایان در میان رودان یا .... بدانند. زیرا فضای کلی کتاب عهد عتیق با فضای قرآن مجید و توحید قرآنی فاصله زیادی دارد.
البته این را هم بگویم فقیر برای اشکالی نظیر اشکال بالا نظراتی دارم که می تواند تاحدی مشکل را حل کند و جمع بین ادیان و اسطوره باشد و به توحید نیز خلل خاصی وارد نشود. منتهی ترجیح می دهم بدلیل فضای خاص حاکم بر جامعه این نظریات را فعلا نزد خویش نگه دارم.
پ ن ۲: در عهد جدید کتاب مکاشفه یوحنا هم به درخت حیات و هم به آب حیات اشاره رفته است. به فقرات زیر از کتاب مکاشفه یوحنا توجه نمایید : 👇
{ و نهری از آب حیات به من نشان داد که درخشنده بود، مانند بلور و از تخت(عرش) خدا و بره (منظور عیسی بن مریم است) جاری می شد و بر وسط شارع عام آن و بر هر دو کناره نهر، 👈درخت حیات را که 👈 دوازده میوه می آورد یعنی هر ماه میوه خود را می دهد؛ و برگهای آن درخت برای شفای امت ها می باشد. }(مکاشف یوحنا ۲۲: ۱ الی ۳)
نکته : به نمادپردازی درخت حیات در متن مکاشفه دقت نمایید دوازده میوه و هر ماه یک میوه یا به عبارت دیگر هر برج از منطقه البروج یک میوه که این عدد دوازده در منطقه البروج خود با دوازده امام نیز مرتبط است.
پ ن ۳: در بعضی مهرها و دیوارنگاره های حکومت های مختلف حاکم بر میان رودان نظیر آشور و بابل و کاسی ها و... تصاویر مختلفی از درختی با اشکال بعضا متفاوتی وجود دارد که توسط موجوداتی بالدار اعم از ایزدان یا موکلین (نگهبانان) محافظت می شوند. در بعضی از این نگاره ها گوی بالدار خورشید که شاید بتوان آن را معادل خُره شاهی فرض نمود بر بالای درخت قرار دارد در بعضی از نگاره ها هم هیچ گوی بالداری وجود ندارد. مع ذلک بسیاری از مفسرین غربی با توجه به پیش زمینه کتاب مقدسی (مسیحی یهودی) ای که داشتند. این درخت را معادل همان درخت حیات در کتاب پیدایش دانسته اند درختی که توسط کروبیان محافظت می شود. اما در کتاب فرهنگنامه خدایان، دیوان و نمادهای بین النهرین نوشته جرمی بلک و آنتونی گرین که مرجعی معتبر در شناخت اساطیر میان رودان است.(در بین منابع فارسی معتبرترین منبع است) در مدخل درختان مقدس و مناسک آن اینگونه آمده که تفسیر کردن این نگاره ها به درخت حیات تحت تاثیر کتاب پیدایش (تورات) است. یعنی این نگاره ها در میان رودان فاقد مکتوباتی است که بتوان از آن به عنوان سندی متقن در تفسیر آن به عنوان درخت حیات استفاده کرد.
این مطلب ادامه دارد...
@soltannasir
@soltannasir
{نامیرایی جسم در بعضی مکاتب باطنی ۴}
ادامه...👇
با وجود عدم شواهد کافی فقیر نیز این نظریه را بسیار محتمل می دانم که بعضی نگاره های درختان مقدس در میان رودان که توسط محافظینی احاطه شده است. احتمالا داستانی دارد که ممکن است با اندکی تغییر ریشه داستان درخت حیات در سفر پیدایش تورات باشد. همچنین به نظر بنده احتمالا این درخت یا درختان مقدس در آسمان شب نیز ستاره یا صورت فلکی مرتبط داشته اند.
پ ن: به نظر بنده باید بین نگاره های درختی که محافظینی دارد و بالای آن خورشید بالدار قرار دارد با درختی که فاقد خورشید بالدار هست تفاوت قائل شد.
۳: در متون دین مانوی نیز از دو درخت حیات و درخت مرگ یا شر یاد شده است. که از برآیند نوشته های این متون به نظر می آید که این درخت حیات که در سرزمین روشنایی قرار دارد همان درخت حیات در سفر پیدایش باشد. البته این بدان معنی نیست که وصفش عینا بی کم و کاست همان است. اما درون مایه همان است که مانی به فراخور دین برساخته گنوسی خویش به مانند اکثر موارد بر آن تغییراتی را اعمال نموده است.
پ ن ۱: بخشی از تغییرات مانی به نظر ناشی از مکاشفاتش بوده که در آن قوای فهم و ادراکی وی نیز موثر بوده است. اما بخش دیگر به نظر ناشی از نظرات باطنی وی بوده است.
پ ن ۲ : شاید بتوان درخت مرگ یا شر در متون مانوی را برابر با شجره الزقوم در قرآن مجید فرض نمود.
۴: اما در اساطیر یونانی نیز صحبت از درختی با سیب های زرین است که خاصیت بی مرگی را به خورنده اش ارزانی می دارد. این درخت توسط شماری از پریان به نام هسپریدها و یک اژدها یا مار بزرگ به نام لادون از آن محافظت می کند. {هسپریدها شماری از پریان دریایی، تعداد واقعی و شمار والدین ایشان در منابع، گوناگون است_با آن که نام آن ها از نظر لغوی، به معنای 《دختران شامگاه》است، آن ها را معمولا دختران اتلس و هسپریس می دانند_ و آنان نگهبان درختی بودند که سیب های زرین بر آن می رویید که گایا، به هرا در مراسم ازدواجش با زئوس به عنوان هدیه داده بود. لادون، مار صد کله، به آن ها در این کار، یاری می کرد. او یکی از فرزندان توفون و اخیدنه است. باغی که در آن، این درخت کاشته شده و آن را نگهبانی می کنند، به گفته برخی در دامنه کوه اتلس یا در جزایر رستگاری قرار دارد. هراکلس در خان پیش_پایانی خود. قرار بود که سیب های زرین را که بر آن درخت می رویید برای ائور روستئوس بیاورد. او در ظرفی زرین که از هلیوس به وام گرفته بود، به آن باور به دریا رفت. آن جا اتلس را فریب داد تا سیب ها را به دست آورد. ائوروستئوس سیب ها را به هراکلس بخشید و هراکلس آن ها را وقف آتنا کرد، آتنا نیز آن ها را به جای اصلی خود بازگرداند. اما سه سیب به آفرودیته داد و می گویند وی سیب ها را به میلانیون milianion و هیپومنس hippomenes ببخشید تا در مسابقه به آتلانتا پیروز شوند. }(دانشنامه اساطیر یونان و روم ترجمه رقیه بهزادی ص ۴۰۰)
نکته : در مورد داستان سیب های زرین به نظر فقیر دو فرض را می توان مطرح کرد. نخست اینکه اصل داستان حقیقت دارد و جزایری به نام رستگاری در غرب و اقیانوس اطلس وجود دارد سیب زرین هم در این جزایر قرار دارد که بی مرگی را به خورنده اش ارزانی می دارد. و البته این داستان با خیالات مردمان یونانی و صورتی تحریف شده به شکل کنونی بدست ما رسیده است.
اما فرض دوم این است که داستان یونانی جعلی است و همان داستان درخت حیات در کتاب مقدس است. میوه این درخت حیات که در بهشت عدن قرار دارد در بعضی داستان ها سیب بوده که در اساطیر یونانی به شکل سیب زرین در آمده و ماری که آدم و حوا را می فریبد در اساطیر یونانی به شکل لادون (ماری با صد سر) در آمده است. و خود بهشت عدن نیز در روایت یونانی به صورت باغی در آمده که در جزایر رستگاری قرار دارد.
نکته ۲: هسپریس مادر هسپریدها در بعضی روایت ها خواهر ائوسفوروس Eosphorus و در بعضی روایت ها دختر برادر ناتنی ائوسفوروس یعنی هسپروس می باشد. ائوسفوروس همان موجودی است که در اساطیر رومی با نام لوسیفر شناخته می شود. و بعدها در دین مسیحیت همتای شیطان در نظر گرفته شده است.
پ ن: اینهمانی لوسیفر با شیطان و یا ابلیس از دیرباز محل حرف و سخن بسیار بوده است. و داستانی به درازای تاریخ و اسطوره دارد.
🔶در اساطیر سایر ملل نیز کم و بیش از درختی شبیه به درخت حیات یاد شده که بدلیل اطاله کلام از نقل آن خود داری نمودم.
این مطلب ان شاالله با آب حیات دامه خواهد داشت...
@soltannasir
تصویر نگاره ای از درختی مقدس و احتمالا آسمانی متعلق به تمدن آشور که خورشید بالدار بر بالای درخت قرار دارد. دو ایزد محافظ نیز در دو طرف درخت قرار گرفته اند.
این درخت ۲۹ گل دارد.
@soltannasir
تصویر نگاره ای از درخت مقدس در میان رودان که اینبار خورشید بالدار بر روی آن قرار ندارد و دو موجود محافظ و بالدار با سری به شکل عقاب در دو طرف آن قرار دارند. سیزده گل در نگاره این درخت به چشم می خورد.
@soltannasir
تصویر بازسازی شده شجرة الحياة يا درخت زندگی در آیین مانوی
{در دیوارنگاره پرستشگاه مانوی، نگاره ی دهلیز شماره ۳۸ب در بزقلیق واقع در تورفان،
تصویر نیایش گران درخت زندگی یا شجرة الحياة بازمانده است. این نگاره ی درخت زندگی، نماد سرزمین نور است و سه شاخه دارد که گفتیم نمایان گر سه مرحله ی آفرینش یا سه دوره ی کیهان شناخت مانوی است. } (بن مایه اسطوره آفرینش در آیین مانی چاپ دوم صص ۴۱ و ۴۲)
پ ن: سه دوره کیهان شناسی مانوی به ترتیب عبارت است از 👇
دوره نخستین که در این دوره نور و ظلمت هنوز از یکدیگر جدا می باشند و خلقت آسمانها و زمین صورت نگرفته است.
دوره دوم که دوره آمیزش و تقابل نور و ظلمت می باشد در این دوره آفرینش مادی صورت می گیرد.
دوره سوم یا دوره زرین که نور و راستی و تاریکی و دروغ هر کدام به اصل خویش باز می گردند.
نکته : در نوار قرمز پایین نگاره با خط اویغوری اینگونه نوشته شده که این گردهمایی ایزدان نگهبان است.
@soltannasir
سوم مارس ۲۰۱۵، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی، در بخشی از سخنان خود درباره ایران در کنگره آمریکا به داستان استر اشاره کرد و گفت: "فرداشب، در جشن یهودی پوریم، کتاب استر را خواهیم خواند، در مورد وزیر قدرتمند ایرانی به نام هامان که حدود دو هزار و پانصد سال پیش برای نابودی قوم یهود توطئه کرد، اما یک زن شجاع یهودی، ملکه استر، توطئه را فاش ساخت و به یهودیان حق دفاع از خود را در برابر دشمنانشان اعطا کرد. توطئه مزبور خنثی شد و مردم ما نجات پیدا کردند."
سیاستمداران در همه جای جهان از داستانها و روایات برای رسیدن به مقاصد خود استفاده و سوءاستفاده میکنند، اما مورخ وظیفه دارد با روشنگری دربارهٔ آن موضوع جلو سوءاستفادهی دیگران را بگیرد.
جشن پوریم و داستان استر، که برای یهودیان اهمیت زیادی دارد، با تاریخ ایران پیوند خورده، اما پژوهشگران ایرانی اندکی تا به حال درصدد مطالعهی تاریخی این موضوع برآمدهاند.
در این کتاب تلاش شده با زبان ساده و کاملا مستند به نقد و بررسی این روایت پرداخته شود.
#افسانه_استر_و_مردخای
@qoqnoospub
@soltannasir
افسانۀ استر و مردخای منتشر شد
_
این کتاب به مطالعۀ داستان ملکۀ معروف یهودی استر، بر مبنای تاریخ ایرانِ هخامنشی میپردازد تا خاستگاه جشن پوریم را شناسایی کند. برای رسیدن به چنین هدفی چارهای نیست جز اینکه روابط قوم یهود با دولت هخامنشی روشن شود. بنابراین کتاب حاضر بهطور کلی در مورد چند و چون رابطۀ هخامنشیان، به ویژه خشایارشا با یهودیان است. سالهاست که عدهای جشن پوریم را سند قتلعام ایرانیان بهدست یهودیان میدانند و حتی آن را به جشن ایرانی سیزده به در مربوط میدانند، در این کتاب به تفصیل شرح داده شده است که چرا تمامی این باورها اشتباه است.
@NagoftehayeTarikh
_
نه یهودیان در زمان خشایارشا ایرانیان را قتلعام کردهاند، نه رابطۀ ویژهای بین یهودیان و هخامنشیان وجود داشته است و نه داستان استر و مردخای واقعیت تاریخی دارد. کل این ماجراها در واقع نوعی تاریخسازی هستند که در طول زمان بنابه شرایط سیاسی و اجتماعی هم ایران و هم یهودیان در نقاط مختلف جهان، به آن شاخ و برگ داده شده است. این کتاب علمی و پژوهشی است اما با نثری ساده و روان نوشته شده است تا مخاطبان عادی هم بتوانند به سادگی آن را بخوانند و بفهمند.
@NagoftehayeTarikh
_
خوانندگان پس از مطالعۀ این کتاب علاوه بر کسب اطلاعات زیادی در مورد هخامنشیان و قوم یهود، متوجه پیوند عمیق کتاب مقدس با تاریخ ایران خواهند شد. در واقع مطالعۀ تاریخ ایران از دریچۀ کتاب مقدس مدتها است که مورد غفلت پژوهشگران ایرانی قرار گرفته است و در خارج از ایران هم توجه خاصی به آن نشده است. در کتاب مقدس بارها به ایرانیان و برخی سرزمینهای ایرانی اشاره شده است. خیلی از ایرانیها نمیدانند که یکی از معروفترین بخشهای کتاب مقدس، یعنی کتاب استر، به طور کامل متمرکز بر خاک ایران و دربار هخامنشیان است.
@NagoftehayeTarikh
_
کتاب در چهار فصل تدوین شده است که دو فصل آغازین آن در واقع مقدمهای بر شناخت داستان استر هستند و بیشتر حول محور روابط یهودیان و هخامنشیان پیش از پادشاهی خشایارشا میچرخند. فصل سوم کتاب که مفصلترین و مهمترین فصل کتاب است، به صورت آیه به آیه به مطالعۀ کهنترین نسخۀ عبری کتاب استر میپردازد. فصل چهارم کتاب نیز به مطالعۀ خاستگاه جشن پوریم میپردازد. در همین فصل است که خوانندگان علاوه بر پوریم، با برخی دیگر از جشنهای ایرانِ هخامنشی و پیچیدگیهای مربوط به آنها آشنا میشوند. در پایان کتاب و قسمت منابع و مآخد نیز حدود دویست کتاب، مقاله و مدخل تخصصی تاریخی معرفی شده است تا پژوهشگران و خوانندگان متخصص برای تحقیقات بیشتر از آنها استفاده کنند.
@NagoftehayeTarikh
_
جهت سفارش این کتاب به مدیر پیام دهید:
@MortezaArabzadeh
_
@NagoftehayeTarikh
@NagoftehayeTarikh
@NagoftehayeTarikh
@soltannasir
کتاب جدید ایشان را نخوانده ام اما دو کتاب دیگرشان را یعنی ترجمه کتاب شوالیه های مسکین مسیح و کتاب فرمانروایان کوهستان را تهیه و مطالعه نموده ام که هر دو (علی الخصوص شوالیه ها) ارزشمند و خواندنی بود.
@soltannasir
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
سال نو بر همه شما همراهان گرامی مبارک باد.
@soltannasir
اینجا بد نیست بار دیگر به این مسئله اشاره نمایم که در کتاب مقدس تا جایی که بنده در خاطر دارم تنها از مار سخن رفته است. در قرآن مجید و عزیز از ابلیس و شیطن سخن رفته است.
https://t.me/soltannasir/2681
و این دو با یکدیگر متفاوتند. ابلیس به طور خاص همان موجودی است که برکشیده شده بود و در میان ملائکه بود. و با سجده نکردن بر آدم صفی الله رانده شد. و شیطن یا مار به طور خاص آن موجودی است که در باغ عدن آدم و حوا را فریفت. در قرآن مجید هر جا سخن از سجده نکردن است از کلمه ابلیس استفاده شده است و هر جا سخن از باغ عدن است کلمه شیطن بکار رفته است.
شیطن و ایادیش به کفر و بدی ها و گناهان و فحشا و غرور ...فرا می خوانند. اما ابلیس به عُجب و منیت و تکبر و تلبیس معرفت الهی و منحرف کردن از صراط مستقیم ... می خواند. هر کسی را این دولت نیست که ابلیس مستقیما با وی کار داشته باشد. ابلیس را بیش از هر فردی با سالکان الی الله کار و بار است. چون فردی از حیطه ولایت شیطن و ایادی اش (آسمان دنیا) خارج شد اینجا ابلیس را مستقیما با وی کار است. و چه چیزی برای وی بهتر از اینکه سالک را پیر نباشد یا اگر باشد پیرش کامل مکمل نباشد و چه چیزی بهتر از اینکه وی شیعه نباشد. اینجا است که ابلیس مامور است یا به نوعی دستش باز گذاشته شده تا وی را به هر طریقی که می تواند از وصول به حق تبارک تعالی باز بدارد. تا خالص از ناخالص جدا شود. گاه کرامات و خرق عاداتی را که در مسیر بدستش می آید را در نظرش بزرگ جلوه می نماید گاه مکاشفات و مشاهداتش را و گاه حال خوش و شرابی که به وی می نوشانند را. گاه وی را به معارف کشفی مشغول می دارد و به هر طریقی سعی می نماید که وی را از لقاالله و وصول به توحید و معرفت باز می دارد.
{وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ ﴿۱۱﴾قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ ﴿۱۲﴾قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ ﴿۱۳﴾قَالَ أَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ ﴿۱۴﴾قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ ﴿۱۵﴾قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ 👈صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ﴿۱۶﴾ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ ﴿۱۷﴾قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿۱۸﴾=و در حقيقت شما را خلق كرديم سپس به صورتگرى شما پرداختيم آنگاه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد پس [همه] سجده كردند جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود (۱۱)فرمود چون تو را به سجده امر كردم چه چيز تو را باز داشت از اينكه سجده كنى گفت من از او بهترم مرا از آتش آفريدى و او را از گل آفريدى (۱۲)فرمود از آن [مقام] فرو شو تو را نرسد كه در آن [جايگاه] تكبر نمايى پس بيرون شو كه تو از خوارشدگانى (۱۳)گفت مرا تا روزى كه [مردم] برانگيخته خواهند شد مهلت ده (۱۴)فرمود تو از مهلت يافتگانى (۱۵)گفت پس به سبب آنكه مرا به بيراهه افكندى من هم براى [فريفتن] آنان حتما بر سر 👈راه راست تو خواهم نشست (۱۶)آنگاه از پيش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى تازم و بيشترشان را شكرگزار نخواهى يافت (۱۷)فرمود نكوهيده و رانده از آن [مقام] بيرون شو كه قطعا هر كه از آنان از تو پيروى كند جهنم را از همه شما پر خواهم كرد (۱۸)}(سوره اعراف ترجمه فولادوند)
شیخ ابوالحسن خرقانی : {گفت:« نگر تا از ابليس ايمن نباشي كه در هفتصد درجه در معرفت سخن بگويد.»} (تذکره الاولیا عطار نیشابوری)
{و (حکیم الاولیا محمدعلی الترمذی) گفت: درست تر نشان اولیا آن است که از اصول علم سخن گوید. قایلی گفت: آن چگونه بود؟ گفت: علم ابتدا بود، و علم مقادیر، و علم عهد میثاق، و علم حروف. این اصول حکمت است و حکمت علما(علمای ربانی) این است که این علم بر بزرگان اولیا ظاهر شود و کسی از ایشان قبول تواند کرد که ابلیس را از ولایت او حظّی نبود. }(تذکره الاولیا عطار نیشابوری)
پ ن ۱: از فحوای سخن حکیم الاولیا محمدعلی الترمذی می توان بدین نکته پی برد که ابلیس را از ولایت اولیای غیر کامل نیز حظّ (برخورداری) است. و وی سهم خویش را بر می دارد.
ادامه...👇
@soltannasir
ادامه...👇
پ ن ۲: حکیم الاولیا معیاری خوبی در علوم اولیا بدست می دهد. علومی که سالهاست از مدعیان عرفان و ولایت دیده نشده است. افرادی که تنها اصطلاحات ورزیده اند و ذکری گفته اند و نماز شبی خوانده اند و پنداشته اند علم و عمل را در خود جمع کرده اند عمدتا دستشان از این علوم خاص اولیا تهی است.
شمه ای از ازین علوم که حکیم ترمذی نقل می نماید در آثار حسین بن منصور حلاج که بدست ما رسیده است نظیر طواسین و ... باقی مانده است. که شیخ روزبهان بقلی شیرازی به بهترین وجه در کتاب شرح شطحیات خویش آن را شرح گفته و در پایان آن بخش اینگونه نوشته که روح حسین بن منصور را مشاهده نموده که از وی راضی بوده و وی را ستوده است. (شرح شطحیات ص ۳۹۸)
خود شیخ روزبهان بقلی شیرازی نیز اثری دارد در این علوم به نام یواسین (جمع حرف مقطعه یس) و ظاهرا شیخ ابوبکر واسطی نیز اثری داشته به نام حوامیم القدم که بدست ما نرسیده است.
همچنین در بعضی آثار شیخ سعدالدین حموئی نظیر سجنجل الارواح و نقوش الالواح و محبوب المحبین و مطلوب الواصلین نیز شمه ای از علوم اسراری خاص عرفای شامخ آمده است. مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی در نفحات الانس درباره آثار سعدالدین حمویه اینگونه نوشته : 👇
{ (سعدالدین حمویی) در علوم ظاهری و باطنی یگانه است. مصنفات بسیار دارد چون کتاب محبوب و سجنجل الارواح و غیر آن. و در مصنفات وی سخنان مرموز و کلمات مشکل و ارقام و اشکال و دوایر، که نظر عقل و فکر از کشف و حل آن عاجز است، بسیار است. و همانا که تا دیده بصیرت به نور کشف منفتح نشود، ادراک آن متعذر است.} (نفحات الانس ذکر سعدالدین حمویی)
توجه نماید جامی که خود مراتب نسبتا بلندی را در سیر و سلوک عملی طی نموده و البته با وجود رتبه علمی هرگز نتوانست بر مسند پیری طریقت نقشبندیه تکیه بزند. چنین فردی که از شارحین مطرح ابن عربی در عصر خویش بوده از درک اشارات و غرایب اسراری آثار شیخ سعدالدین حمویی اظهار ناتوانی می نماید. (در کتاب مقامات جامی نیز در مورد آثار سعدالدین مطالبی از قول وی آمده است.)
به نظر فقیر بر خلاف بعضی از معاصرین شرح نکوی کتب غامضه صوفیه از تقریر توحید وجودی برتر است. هر چند که مقام توحید برتر از اسرار است. منتهی با سعی و تلاش و اصطلاحات ورزیدن و البته کمی سیر و سلوک عملی و داشتن چاشنی ذوق نیز می توان تقریر نسبتا نکویی از توحید وجودی عرفا ارائه نمود.
و این تشخیص را برای طالبین سخت می نماید. اما در شرح مطالب غامض و اسراری عرفا کار بدین گونه نیست. درست است که شیوه های سلوکی و شاکله وجودی افراد و مشاربشان نیز متفاوت است. و هر فردی بنا بر شاکله وجودی خویش و مشربش و شیوه سلوکی ای که در پیش گرفته چون در بحر اسرار غوطه بخورد جواهر متفاوتی را به ارمغان می آورد که عرفای دیگر بدان دست نیافته اند. اما با اینحال یک عارف کامل اگر به معارف اسراری که عارف دیگری به ارمغان آورده توجه نماید می تواند بخوبی آن را شرح دهد. چنانچه شیخ روزبهان بقلی شیرازی توانسته طواسین حلاج را به نکویی شرح دهد.
شیخ سعدالدین حمویی در کتاب محبوب پرسش هایی را در باب حروف مطرح می نماید و حواله پاسخ آن را به امام مهدی عجل الله می دهد و بعید می داند که پاسخ این پرسش ها را که کسی جز حضرتش بتواند حل نماید چنانچه تا کنون نیز کسی موفق به پاسخ دادن به آن نشده است.
اینجا باید یادی کنیم از آثار شیخ اکبر محمد محی الدین ابن عربی که نمی توان از آن چشم پوشی نمود. که معارف اسراری و مجهول در لابه لای آثارش بسیار است. شیخ عبدالکریم جیلی از عرفای به نام قرن هشت و نهم در کتاب شرح مشکلات فتوحات مکیه (شرح باب ۵۵۹) در عین اینکه نسبت به بعضی نظرات شیخ نگاه انتقادی دارد اما از شرح بعضی فقرات اسراری ابن عربی بدون آنکه شرح خاصی بدهد و یا پرده اسرارش را بدرد می گذرد. این لااقل برای بنده نشان دهنده این است که جیلی نتوانسته به کنه بعضی اشارات شیخ برسد.
ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که بین علم حروف اولیا و علوم مجهول و غرایب اشارات آنها با علم حروف رسمی و جفر و تکسیر باید تمایز قائل شد. هر چند که علم جفر نیز در سطوح عمیق و باطنی خویش مختص به اولیا الله است. و هر چقدر که شخص در بحر وجود خویش عمیق تر غواصی نماید در بحر جفر نیز عمیق تر خواهد شد. اما سطوح نازله و ظاهری جفر قابل یادگیری است. یعنی در صورت داشتن استعداد و استاد خوب و منابع متقن و روشن که فرد را دنبال نخود سیاه نفرستاده باشند. می توان به سطوح نازله جفر دست پیدا نمود.
پ ن: در متن نوشته ایلی اشاره شده که قبالیست ها نسخه ناقصی از کتاب عاموس نبی را در اختیار دارند که جداولی دارد که می توانند به کمک آن در دو سطح از شش سطح پیش بینی نمایند. و جایگاه هفتم مختص به ایلیا است.
https://t.me/soltannasir/4293
ادامه.👇
@soltannasir
تصویر مقبره عارف عاشق، شطاح فارس شیخ روزبهان بقلی فسایی در شهر شیراز
{اما بعد: معلوم کن، ای حریف دل نواز، که از بدو اوّل چون از راه ارادت برفتم، و در سیر مقامات افتادم، حقایق منازل بیافتم، در شواهد علم رسیدم، به جذب آن معامله بگذاشتم، ساکن مراقبات شدم، آداب حضرت از طریق الهام بیافتم، در مکان مرابطت به مرقات مراقبت به مصعد شهود غیب بر شدم. طیر ارواح ملکوت در سواحل بحر جبروت پرّان دیدم.
از قلزم مواجید اقداح افراح بخوردم. در عشق و محبت صرف افتادم، ناگاه عین قدم بر من کشف شد. به حبل عصمت توحید مجذوب تجرید شدم. در بیدا ازل سفر ابد از سر گرفتم. بعد از فنا وجود چون منزل نماند عارف شدم؛ در محل هیبت افتادم، اجلال در حال غالب شد. چون عشق نماند، علت حدث برخاست؛ به عین صفت متصف شدم. آنگاه به سیر در ذات و صفات عالم شدم. به شرط انبساط رسیدم. کنوز و رموز غیب از عتبه غیب بر سرّم منفتح شد، تا جانم در علم لدنی راسخ شد. پای از حضرت بیرون نهادم. دروازه بان غیب گفت: تحفه مقتسبان انوار غیب چه خواهی بود؟ گفتم: به مفتاح انبساط ابواب خزانه علم لدنی بریشان بگشایم. گفت: 《 بارک الله فی مقدمک》 }(شرح شطحیات ص ۵۱)
@soltannasir
در تفاوت مشارب عرفا
{ طوطیان اسرار قباپوش انوار کبریا شدند. جان جان ترجمان هر جان شد. پرده شواهد جاسوسان ضمایر آمدند. عقل اول در صحن صفت کبریا ازل حاجب قهرمان جان آخر گشت. دران باغ سبّوحی مرغان قدوسی در لالستان و گلستان مشاهده صرف متفرق شدند، و از بحر قدم از سواقی صفت 👈 هر یکی از مشرب عین وصلت شراب خوردند. 《 كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ 》بعضی در 👈مشرب خطاب افتادند، از منازل خطاب پرده دار علوم کلام شدند، در هر علمی و خطابی و کلامی اصلی از اصول قدم دیدند. جاسوس قلوب گشتند و متفرس غیوب.
بعضی در نور افعال افتادند، از آن بر هر ذره ئی از کَون عاشق آمدند، و در محل التباس توحید به زبان تشبیه گفتند. بعضی در انوار افتادند، مشکاة و مصباح نبوت شدند. بعضی در اسرار قدم افتادند تا سینه شان ینایبع علم مجهول آمد. بعضی در علم قدم افتادند، رسم قَدَر به اشارت ربوبیت با ملازمان عبودیت بگفتند. بعضی در حکمت قِدم قدیم افتادند تا بطون افعالیات بدانستند، و در حکمت فلسفی شدند. بعضی در نور قدرت افتادند، بر هر ناتمامی تمام آمدند، و به هر بی قدرتی قادر آمدند. از آن در آیات فعل مجهول نمودند، }
ادامه..👇
@soltannasir
ادامه...👇
{... تا در سحر هاروت و ماروت سامری شدند. بعضی در حقیقت حیات قِدم افتادند. در هر دمی نزد هر جانی گم گشته و عقلی خفته، اسرافیلی و عیسیی شدند. بعضی در نور عین قدم افتادند، تا در مشهد حضور خطاب قدیم بی وسایط بشنیدند، و مکنونات اسرار ذات پیدا کردند. بعضی در بحر کلمات قدیم افتادند، به زبان حد بی نطق قدمی سرودند. بعضی در عین ارادت افتادند، در رضا راضی شدند و به ارادت مرید تا گفتشان《کاف و نون》شد. بعضی در رویت ذات افتادند، ازان مرآت صفات شدند، و بی رسم حدث متحد. بعضی در نور جمال افتادند، در عشق سرمست شدند. بعضی در نور جلال افتادند، بی رسم علم سرّ قدیم را یاوه درای شدند. بعضی ازان در حُسن حُسن افتادند، ازان در بسط چون خلیل منبسط شدند. بعضی در عین کمال افتادند و در کمال کامل شدند، تا چون حبیب 《لَستُ کاحدکم》گویان شدند. بعضی در سُبحات افتادند، ازان از طور تجلی در افتادند. بعضی در سطوات افتادند، ازان در عین عیان محو شدند. بعضی در قدم قدم افتادند، و به زبان قیّومی خود را قدیم گفتند. بعضی در دَیمومیت افتادند، ازان بی ضرر حدثان در بقا باقی شدند. }(شرح شطحیات صص ۵۷ و ۵۸)
@soltannasir
ادامه...👇
بنابراین آنها نیز نوعی جفر اخباری دارند. و توانسته اند به دو سطح از شش سطح و یا بهتر است آنکه بگوییم هفت سطح دست یابند. اینجا شاید بتوان این هفت سطح را با هفت طور از اطوار دل مرتبط نمود. اگر اینچنین باشد باید گفت یعنی اینکه آنان فعلا توانسته اند در طور صدر و قلب وارد بشوند و به شغاف (طور سوم دل) نرسیده اند.
اما قرار بود در مطلبی پرانتز گونه اشاره ای به اینهمانی یا عدم اینهمانی لوسیفر کوکب النهار با شیطان یا ابلیس بپردازم که مقدمه آن بسیار طولانی شد.
در تورات کنونی و قرآن مجید از اینهمانی مار (شیطن) و ابلیس با کوکب زهره اثری نمی یابیم. در احادیث و روایات اسلامی (شیعی) نیز تا آنجا که بنده تحقیق نموده ام مطلبی در این باره وجود ندارد. پیش از آوردن اسناد و مطالب باید بگویم بنده نه اینهمانی کوکب زهره با شیطن و ابلیس را رد می نمایم و نه قبول می نمایم. چون به کنه آن نرسیده ام. فقیر از برایند تحقیقات خویش تنها بدین نکته رسیده ام که کوکب زهره رب النوع و ربه النوع هایی دارد که بعضی از آنها شیطنی هستند و مورد پرستش شیطن پرستان می باشند اما اینکه این موجودات همان ابلیس و شیطن هستند یا خیر را مطمئن نیستم.
ظاهرا نخستین بار در کتاب اشعیا (از مجموعه تنخ و کتب انبیا) توصیف کوکب النهار یا زهره سپیده دم آمده است. اکثر قریب به اتفاق محققین معاصر کتاب مقدس که تخصص اسطوره شناسی و دینشناسی دارند. بر این اعتقاد هستند که این توصیف تحت تاثیر اساطیر اوگاریتی است.
اما نخست این فقرات اشعیا را از نظر بگذرانیم : 👇
{۱۲ ای هیلل (زهره) پسر شَخَر (سحر=سپیده دم) چگونه از آسمان افتاده ای؟ ای که امت ها را ذلیل می ساختی چگونه به زمین افکنده شده ای ؟ ۱۳ و تو در دل خود می گفتی : 《به آسمان صعود نموده، کرسی خود را بالای ستارگان اِل (خدا) خواهم افراشت، و بر کوه اجتماع در اطراف شمال جلوس خواهم نمود. 》۱۴ بالای بلندیهای ابرها صعود کرده، مثل حضرت علیون (اعلی) خواهم شد. لکن به هاویه به اسفلهای حفره فرو خواهی شد. }(اشعیا باب ۱۴)
پ ن ۱: در هر دو نسخه کتاب مقدس ترجمه جناب فاضل قلی خان همدانی و ترجمه جناب پیروز سیار از کتاب اشعیا به جای پسر سپیده دم کلمه دختر سپیده دم آمده است. در نسخه عبری کتاب اشعیا که بنده در دست دارم. کلمه בן_שחר آمده که ترجمه درست آن می شود پسر سحر و بنده ترجیح دادم کلمه پسر را در ترجمه این فقرات از کتاب اشعیا اعمال نمایم.
پ ن ۲: گذشته از متن کتاب اشعیا خود نام واژه هیلل הילל در ادبیات عبرانی یک نام واژه مردانه است. و جز اول آن از ریشه הלל به معنای درخشیدن، فخر آوردن و ستایش می باشد. معنی تحت اللفظی هیلل הילל می شود 《درخشنده پرتو افکن، آورنده نور》البته معنای فخرآورنده را نیز می توان برای آن در نظر گرفت که معنای آن به داستان ابلیس که بر اصل خلقت خویش نسبت به آدم فخر آورد نیز شباهت دارد.
برای نمونه می توانید نام هیلل را در اینجا مشاهده نمایید که نام یکی از خاخام های بزرگ تاریخ یهودیان است.
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Hillel_the_Elder
پ ن ۳: کوه اجتماع همان کوه کاسیوس بلندترین کوه در شمال سوریه است که از راس الشمره دیده می شود و همانند المپ یونانیان نشست گاه اثیری ایزدان در آسمان است.
پ ن ۴: ستارگان ال اشاره به فلک ثوابت که در دوره اسلامی توسط حکمای مسلمان فلک کرسی نیز نامیده می شود می باشد. در اساطیر محل زندگی ال دست نیافتنی است در در بالای ستارگان در محل تلاقی دو رود کیهانی در میان آب ها می باشد. بنابراین اینهمانی ال با زحل منتفی است.
نکته مهم: در این فقرات از کتاب اشعیا سخنی از خلقت آدم صفی الله است و عدم سجده ابلیس بر وی نیامده است. تنها اشاره ای به آرزوی هیلل بن سحر بر تصاحب جایگاه ال پدر خدایان کنعانی آمده است. البته با این تفاوت که در اشعیا کتاب یهودیان دیگر ال جایگاه پدر خدایان را به مانند متون اساطیری ندارد بلکه خداوند متعال است. هر چند که در تمام تار و پود کتاب اشعیا و بسیاری دیگر از کتب تنخ رگه های اسطوره و متون اسطوره ای چنان عمیق است که به هیچ عنوان نمی توان از آن چشم پوشی نمود.
اما این اسطوره تمنا و تلاش هیلل برای تسلط بر تخت اِل صورتی متاخرتر در متون راس الشمره دارد که در آن عَتر یا عثتر تجلی زهره صبح سعی می کند در هنگام مرگ بعل(چرخه بعل) بر تخت شهریاری وی تکیه زند.
ادامه...👇
@soltannasir
تصویر متن عبری کتاب اشعیا در بخشی که با رنگ قرمز مشخص شده کلمه هیلل بن شخر آمده که معنی آن می شود هیلل پسر سحر
@soltannasir
پ ن : اینکه گفته می شود صورتی متاخر تر دارد در متون اساطیری امری معمول است. برای مثال در کهن ترین متون اساطیری میان رودان خلقت جهان توسط انلیل انجام می شود. اما در متون متاخرتر و در دوره بابلی کاهنان این خلقت را به مردوخ نسبت داده اند چنانچه در منظومه بلند انوماالیش اینگونه آمده است. یعنی گاه صفات و داستان های یک ایزد کهن تر توسط کاهنین ایزد جدید مورد استفاده قرار می گرفت تا وی همان احترام و شکوه ایزد قبلی را داشته باشد و به واقع کاهنین معبد وی نیز بتوانند از این طریق احترام و ثروت و نفوذ بسیاری را تصاحب نمایند. بدین خاطر است که ما دینداران همواره در بحث با مشرکین عصر جدید بدین مهم اشاره می نماییم که کهن تر بودن یک مدرک لزوما دلیل بر درست تر بودن آن نیست تاریخ متون اسطوره ای خود گواه دستبردها و تحریفات بسیاری از دوره ای به دوره دیگر است. بنابراین اگر داستانی دینی در متون اسطوره ای به گونه ای دیگر مناسب با فضای اسطوره نقل شده این نقل هر چند ارزشمند است اما لزوما بدین معنا نیست که چون قدیمی تر است صحیح تر است. برخلاف دانشمندان رشته ادیان که تنها بر اساس قدیمی تر بودن مدارک باستان شناسانه سیر ادیان را از اسطوره به توحید فرض می نمایند. ما دینباوران سیر را از توحید به سوی شرک و سپس دوباره به سوی توحید می دانیم.
اما اکنون نمونه ای از اسطوره اوگاریتی تلاش عتر یا عثتر را در تصاحب تخت بعل نقل می نماییم : 👇
{پس به جستجوی جانشینی برای بعل در هنگام نبودن، او بر می خیزند و عثتر تندخو، خدای تجلی ستاره ونوس که نور آن یادآور آذرخش است و با گیاهان نیز پیوند دارد برای این کار برگزیده می شود: 《 عثتر تندخو از خرسنگ های شافون(زافون) shaphon بالا می رود
بر سریر بعل قدرتمند می نشیند
پای وی اما به پایگاه نزد تخت نمی رسد
سرش اما به سرگاه سریر نمی رسد
عثتر تندخو فریاد بر می دارد:
نه مرا یارای نشستن بر این تخت شهریاری نیست،
از سریر به زیر می آید
و شهریار گستره جهان زیرین می شود. 》
شهریاری عثتر در جهان زیرین شاید با نقش او در زمینه آبیاری پیوند دارد، [عثتر در زبان عربی به معنای آبیاری است] و از سوی دیگر باران مکمل آبیاری فصلی است. }(کتاب اساطیر خاور نزدیک اثر جان گری صص ۱۵۲ و ۱۵۳ )
نکته مهم : عَتر یا عَثتر که عشتر هم نامیده می شود ایزدی کاملا مذکر است. و از سوریه تا جنوب عربستان مورد پرستش قرار می گرفته است. هر چند در هر منطقه به فراخور باورهای مردمان آن ناحیه صفاتی را برای وی نقل کرده اند که بعضی از آن اختصاص به باور مردمان همان منطقه دارد. اما مشخص هست که از سوریه تا جنوب عربستان ما با یک موجود روبرو هستیم. این موجود در بعضی سنگ نبشته ها با غزال شاخدار و بز کوهی ارتباط دارد. ارتباط آن با غزال شاخدار و بز کوهی یادآور چهره خیالی الیفاس لوی از بفومت می باشد.
نکته ای دیگر : ابتدا به متن زیر توجه نمایید : 👇
{....و علامت خدای 《عَثَر》 آهو با سر ورزا و نماد خدای 👈《سَحَر》، سپیده دم، مار بوده است. }( خدایان شبه جزیره توفیق فهد ص۸۴)
ملاحظه نمایید جانور مرتبط با ایزد شَخَر (سَحَر) مار می باشد. این ماجرا هنگامی جالب تر می شود که بدانیم که در کتاب اشعیا و متون کهن ایزدبانوی سَحَر مادر هیلل همتای عَثَر می باشد. و اینکه در تورات کنونی این مار هست که آدم و حوا را می فریبد. البته به نظر مار یا شیطن در متون ادیان ابراهیمی مذکر است.
در پایان باید بگویم شباهت ها و تفاوت های لوسیفر یا کوکب النهار (زهره صبح) را با ابلیس در قرآن مجید ملاحظه نمودید بنده نتیجه گیری خاصی نمی نمایم. اما آنچه از شواهد پیداست به نظر بفومت مورد پرستش شیطن پرستان و بعضی مجامع مخفی همین عَثَر یا عَثتر تجلی مذکر سیاره زهره صبح باشد.
@soltannasir
تصویر اصلی سنگ نگاره ای یافت شده در جنوب عربستان که در سمت چپ آن یک بز کوهی را مشاهده می نمایید. و در سمت راستش نیز سه عدد غزال عربی یا اوریکس عربی یا تیزشاخ عربی را مشاهده می نمایید این دو حیوان بر طبق نظر محققین با ایزد عَتر یا عَثتر که یک ایزد مذکر و تجلی سیاره زهره صبح است مرتبط است. وی بر طبق متون راس الشمره در هنگام مرگ بعل خواست بر سریر بعل تکیه بزند. اما در هاویه سقوط می نماید و شهریار جهان زیرین می شود. در متن کتاب اشعیا و متون کهن تر از الواح چرخه بعل در راس الشمره این داستان در مورد تلاش وی برای تکیه زدن بر تخت ال و سپس سقوطش می باشد.
لینک های زیر برای مطالعه بیشتر توصیه می شود: 👇
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Lucifer
https://en.m.wikipedia.org/wiki/%CA%BFA%E1%B9%AFtar
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Atarsamain
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Nubian_ibex
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Arabian_oryx
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%DB%8C%D8%B2%D8%B4%D8%A7%D8%AE_%D8%B9%D8%B1%D8%A8%DB%8C
@soltannasir
https://t.me/soltannasir/4424
کتاب محبوب المحبین و مطلوب الواصلین
اثر سعدالدین حمویی
https://t.me/DAYERATOL_MAAREF
https://t.me/soltannasir/4426
سجنجل الارواح فی نقوش الالواح
شیخ سعد الدین حمویه
خطی
@soltannasir
تصویر مقبره عارف کامل شیخ سعدالدین حمویه
از شاگردان شیخ ولی تراش نجم الدین کبری در بحرآباد جوین خراسان
آنم که جهان چون حلقه در مشت منست
وین قوت حق ز قوت پشت منست
کونین و مکان و هر چه در عالم هست
در قبضه قدرت دو انگشت منست
حق جان جهان است و جهان جمله بدن
ادراک و لطایف و حواس آمد تن
افلاک و عناصر و موالید اعضا
توحید همین است و دگرها همه فن
یک نقطه الف گشت و الف جمله حروف
در هر حرفی الف به اسمی موصوف
چون نقطه تمام گشت و آمد به سخن
ظرفی است الف نقطه از آن چون مظروف
از لام دو زلفین تو حالی دارم
وز سین دهان تو زلالی دارم
وز صاد دو چشم تو که صیاد دل است
در دام حرام تو حلالی دارم
بن مایه : مقدمه المصباح فی التصوف تصحیح نجیب مایل هروی رباعیات سعدالدین حمویه
@soltannasir
https://t.me/soltannasir/4428
ترجمه کتاب التجلیات
شیخ اکبر محمد محی الدین ابن عربی
https://t.me/DAYERATOL_MAAREF
@soltannasir