eitaa logo
نوستالژی
60.2هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
1 فایل
من یه دختردهه‌ هفتادیم که مخلص همه ی دهه شصتیاوپنجاهیاس،همه اینجادورهم‌ جمع شدیم‌ تا خاطراتمونومرورکنیم😍 @Adminn32 💢 کانال تبلیغات 💢 https://eitaa.com/joinchat/2376335638C6becca545e (کپی باذکر منبع مجازه درغیر اینصورت #حرامم میباشد)
مشاهده در ایتا
دانلود
نوستالژی
#سرگذشت #برشی_از_یک_زندگی #رنج_کشیده #قسمت_سیودو وقت رفتن عروس رسیده بود،رضا به بالای ایوون رفت ،
چندروزی بعد از مراسم ولی خان دوباره دونفرمون رو خواست منو فاطمه تعجب کردیم اما بروی خودمان نیاوردیم وقتی خاتون برای سرکشی به سرزمینها رفت باهم پیش ولی خان رفتیم تا از ماجرا خبردار بشیم. ولی خان گفت تصمیم دارم اداره املاک و همه چی رو به خاتون و برادرم واگذار کنم وفاطمه تو با سودابه روپیش خواهرم بفرستم و خودم گلچهره هم ازاینجا به جنگل کوچ کنیم فکرمیکنم اینجور بهترین کاره آسایش همهمون برقرارمیشه . فاطمه نظری نداد و درفکربودولی من خیلی خوشحال شدم بالاخره میتونستم درکنار کسی که باتمام وجود میخواستم بدون هیچ مزاحمی زندگی کنم. تصمیم براین شد ولی خان خودش به خاتون راجب تصمیمش اطلاع بده از واکنش خاتون خیلی میترسیدم کسی نبود به این راحتی مارو بحال خودمون بزاره. روز بعد خروس خون پر انرژی تراز همیشه بیدارشدم و به کارها رسیدگی میکردم بعدنهار ولی خان رو به ما کرد و خواست با مادرش تنهاش بزاریم دل تودلم نبود چون میدونستم قراره از تصمیمش به خاتون بگه مدتی طول نکشید که سروصدای خاتون بلندشد و بیرون اومد همه چیزو از چشم من میدید ولی خان اما روی حرف خودش بود . چندروزی گذشت واوضاع همچنان ناآرام بود تصمیم گرفتم با سیاست باشم وبه صنم بگم زنی نبود که این موقعیت واز دست بده قراربود یوسف وصنم اخر هفته به اینجا بیان. به محض رسیدن یوسف وصنم به گرمی ازشون استقبال کردم. دوراز چشم خاتون با سینی چای پیش صنم رفتم و ماجرا را براش تعریف کردم از رفتارش مشخص بود که بدجور موافق این ماجراست ازش خواستم که خاتون را برای رفتن ما راضی کند درغیراینصورت این فرصت را از دست میدهد... صنم طبق پیش بینی ام طرف من بود بعد از ظهر متوجه پچ پچ های صنم درگوش خاتون بودم او تلاشش را در راضی کردن خاتون میکرد ولی خاتون زرنگتراز این حرف هابود. بالاخره بعد از هفته ها کشمکش خاتون ولی خان را صدا زد و ازما نیز خواست باشیم تا حرفش رابزند خاتون شرط رفتن ما را ماندن فاطمه وسودابه کنارخودش اعلام کرد و با تندی روبه ولی خان خواست که دیگر مرا به انجا برنگرداند دل خوشی از این عروس ناخوانده نداشت وبرایم هم اهمیتی نداشت چون حرف های ناخوشایندش شیرینی رفتنمان را کم نمیکرد. فاطمه برایش فرقی نمیکرد با ما یا درکنارخاتون بماند زیرا ولی خان عشقی به اون نداشت پس شرط خاتون راقبول کرد. یک هفته بعد ما همراه ولی خان به کلبه ای که درجوانی اش ساخته بود کوچ کردیم وبرای همیشه باهم انجا زندگی خوشی را شروع کردیم. 🩷پایان🩷 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f دوستان عزیزم از فردا ساعت ۹ صبح یه جذاب و خواندنی جدید داریم. برنامه ی کانال جوری هست که بیش از روزی سه پارت درروز نمیشه پارت گذاری کرد خواهش میکنم صمیمانه کمی صبوری کنید.❤️🌸
آرام بخواب مهربانم🪔 ڪه خداوند در تدارڪ فردایی زیبا برای توست خبرهای خوش برای فردای تو در راه است شبـتـون‌آروم💫 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
🍁☕️الهی      🍁☕️که امروزتون           🍁☕️پر از انرژی مثبت                🍁☕️شادی و                    🍁☕️موفقیت و                         🍁☕️آرامش باشه         🍁 سلام صبحتون بخیر 🍁 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به بهانه زنده یاد استاد مرتضی احمدی بخش اول قطعه نامهربونی روحش شاد و یادش گرامی🖤🌹 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
خودتو دوست داشته باش... - خودتو دوست داشته باش....mp3
5.21M
صبح 14 آبان کلی حال خوب و انرژی تقدیم لحظاتتون😍❤️ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
18.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز تصمیم گرفتم شله زرد درست کنم. شله زرد یک دسر یا میان‌ وعده ی مقوی و بسیارخوش طعمه که از برنج نیم دانه،زعفران، کره محلی،گلاب و خلال بادام درست میشه که بافت نرم و لطیفی داره. درماه رمضان مسلمانان وقتی روزه می‌گیرند و زمان طولانی رو گرسنه میمونند،شله زرد میتونه گزینه مناسبی برای وعده افطارشون باشه،چون انرژی و قند کافی رو به بدن روزه دارمیرسونه و سیرشون نگه میداره. بریم که بسازیمش‌.😋 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
Golpa - Mooye Sepid (128).mp3
4.17M
موی سپیدوُ توی آینه دیدم؛ آهی بلند از ته دل کشیدم… تا زیر لب شکوه رو کردم آغاز؛ عقل هی ام زد که خودت رو نباز! روحشون شاد🖤 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
ولی من دوست ندارم آهنگا رو دانلود کنم و توی موبایلم گوش کنم دلم نوارکاست می خواد که بذارمشون توی واکمن یا ضبط صوت ... اینجوری بیشتر می چسبه •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
‏بچه های امروز با اسکوتر میرن سوپرمارکت. ما قدیما با کپسول گاز خالی میرفتیم با کپسول پر برمیگشتیم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
💫 ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺣﺞ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺷﺸﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺣﺎﺟﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﺟﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﮕﺮ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ، ﮐﻔﺸﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﯿﺎﻣﺪ. ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﻣﺸﻖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ ‏(ﭘﯿﻨﻪ ﺩﻭﺯﯼ، ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻭ ﻭﺻﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ‏) میکند. ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺣﺠﺎﺝ ﻓﻘﻂ ﺣﺞ ﺗﻮ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ. ﮔﻔﺖ ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺣﺞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻋﺰﻡ ﺣﺞ ﮐﺮﺩﻡ، ‏عیالم ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻮﯼ ﻃﻌﺎﻡ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ، ﻣﺮﺍ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﻌﺎﻡ ﺑﺴﺘﺎﻥ، ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻫﻔﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﺮﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﯾﺪﻡ. ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻃﻌﺎﻡ ﺳﺎﺧﺘﻢ. ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺣﻼﻝ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﺸﻨﯿﺪﻡ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺁﻥ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭهم ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺪﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻔﻘﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺣﺞ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ. از کتاب تذکرة الاولیا عطار نیشابوری •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
سرمای پاییز و زمستونای قدیم و شلغم پختن اونم روی علاءالدین 😍 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین مشقی که نوشتین یادتونه؟🤔 یادش بخیر چه دورانی داشتیم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی ... حال دلمان معجزه می طلبد .. شب خوش🌙⭐️ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍁امروز صبح صدا بزن ☀️و به خورشید بگو : 🍁صبح پاییزت پــربار ☀️از خوشی‌ها سرشار 🍁و خداگونه و خوشحال ☀️و پر از آرامش و خوشی 🍁دم گوش تمام ثانیه‌ها نجواڪن ☀️ڪه از روح پر از مهر خداسرشارے 🍁ڪه تو از اول پاییز، بهاری ☀️ارے تو خدا را داری •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست ✋ کی بالاست؟ بستنی ها 🍦 بستنی ها 🍨 صد باریکلا 👏 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
خود آزمایی... - خود آزمایی....mp3
5.05M
صبح 15 آبان کلی حال خوب و انرژی تقدیم لحظاتتون😍❤️ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
31.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فلافل یه غذای مدیترانه اییه و کاملا گیاهیه که تو جنوب ایران به عنوان یه غذای خیابونی پر طرفدار شناخته می‌شود.میتونم بگم مهمترین بخش فلافل ادویه هاشه که تو طعم فلافل خیلی تاثیرگذاره. برای سس ساندویچ هم از سس انبه استفاده کنید که ترکیب این سس با آب لیمو و روغن زیتون خیلی لذیذه‌. بریم که بسازیمش‌.😋 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
931_24468477924081.mp3
9.26M
به به عجب اهنگی 👌🏻👌🏻 از استاد معین عزیز ❤️❤️ ✌مروری بر خاطرات✌ 🎙 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
ساعت های قدیم یک چکش داشت همچین از جات می‌پریدی.... بعدا میفهمیدی نه بابا روی کره زمین هستی و فقط داره ساعت زنگ میزنه 😂 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
شمام مامانتون بعد غذا بهتون میگفت بروبه فلان همسایه بگو بیاد این سفره روجمع کنه :)) •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
💫 روزی در یک دهکده کوچک، معلم مدرسه از دانش‌آموزان سال اول خود خواست تا تصویری از چیزی که خیلی دوست دارند، نقاشی کنند. او با خود فکر کرد که این بچه‌های فقیر حتماً تصاویر بوقلمون و میز پر غذا را نقاشی خواهند کرد. ولی وقتی یکی از دانش‌آموزان نقاشی ساده کودکانه خود را تحویل داد، معلم شوکه شد. او تصویر یک دست را کشیده بود، ولی این دست چه کسی بود؟ بچه‌های کلاس هم مانند معلم از این نقاشی مبهم تعجب کردند. یکی از بچه‌ها گفت: «من فکر می‌کنم این دست خداست که به ما غذا می‌رساند.» یکی دیگر گفت: «شاید این دست کشاورزی است که گندم می‌کارد و بوقلمون‌ها را پرورش می‌دهد.» هر کس نظری می‌داد تا این که معلم بالای سر پسر رفت و از او پرسید: «این دست چه کسی است؟» پسر در حالی که خجالت می‌کشید، آهسته جواب داد: «خانم معلم، این دست شماست.»معلم به یاد آورد از وقتی که این دانش‌آموز پدر و مادرش را از دست داده بود، به بهانه‌های مختلف نزد او می‌آمد تا خانم معلم دست نوازشی بر سر او بکشد. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
‍ دخترک ایرانی، قرن نوزدهم. •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
20.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کنسرت مجید دلبندم 😍 هنوزم جزو بهتریناس •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f